دعاى كمیل
با اتوبوس از شیراز به اصفهان مى آمدم، چند نفر از جوانان حزب اللهى هم در اتوبوس بودند. یكى از آنها گفت: آقاى قرائتى! شب جمعه است دعاى كمیل بخوان تا ما هم بخوانیم. گفتم: من حفظ نیستم. جوان دیگر آمد و گفت: من حفظ هستم اجازه گرفت و شروع كرد به خواندن كمیل، من در حالى كه عرق خجالت بر پیشانیم نشسته بود همراه او مى خواندم و پیش خود گفتم: اینها همان بچّه هایى هستند كه قبل از انقلاب شعرهاى عشقى و ترانه هاى آنچنانى حفظ بودند، امّا الآن دعاى كمیل را حفظ هستند.
زهد اسلامى یا بخل
به شهرى براى سخنرانى دعوت شده بودم، پس از سخنرانى سفره اى پهن كردند و نان و هندوانه آوردند. یكى از آنها گفت: آقاى قرائتى! ما مى خواهیم با غذاى كم و ساده، زهد اسلامى را پیاده كنیم! گفتم: این زهد اسلامى نیست، بلكه بخل است. زهد یعنى خودت نخور، نه اینكه به مهمانت نده. انسان باید میانه رو باشد.
تاثیر تبلیغ
زمان طاغوت براى جوانان و نوجوانان جلسه داشتم، شخصى به من گفت: زیاد خودت را خسته نكن اینها تا 18 سالگى به حرفهایت گوش مى كنند بعد یا به سربازى مى روند یا دانشگاه و در آن محیطهاى بزرگ غرق مسائل انحرافى و شهوانى مى شوند. به او گفتم: فایده حرفهاى من این است كه وقتى انسان فهمید حلال و حرام چیست؟ راه خدا و راه شیطان كدام است؟ بر فرض به انحراف كشیده شود، امّا باز مى گردد.