تمام كردن واجبات
در یكى از كوچه هاى كاشان دو تا خانم به هم رسیدند، یكى از آنها به دیگرى گفت: من تمام واجبات دخترم را درست كرده ام. عالمى از آنجا مى گذشت پیش خود گفت: من كه این همه درس دین خوانده ام نتواسته ام تاكنون واجباتم را درست كنم، این خانم چگونه موفّق شده است؟ در این هنگام شنید آن زن به دیگرى مى گوید: براش لحاف دوخته ام، سرویس چینى خریده ام و.... مرد عالم گفت: حالا فهمیدم منظور از واجبات چیست؟
فقر عیب نیست
علامه مجلسى علیها السلام دخترى داشت به نام آمنه و شاگرد خوش استعداد فقیرى داشت به نام ملا صالح مازندرانى. ملا صالح بقدرى فقیر بود كه در پرتو نور چراغ مستراح مدرسه درس مى خواند.
روزى علامه به دخترش گفت: آیا مایل هستى با طلبه فقیرى ازدواج كنى؟ دختر كه خود دانشمندى فرزانه بود گفت: فقر عیب نیست.
سرانجام ازدواج صورت گرفت. ملاصالح مى گوید: گاهى در مسائل فقهى در مى ماندم، از همسرم آمنه كمك مى گرفتم و او حل مى كرد.
نباید دروغ بنویسیم
مادرِ یكى از مسئولین فوت كرده بود. دفتر یكى از علما تسلیت نامه اى تنظیم كرده و نوشتند: بسیار متأسّفیم. وقتى جهت امضا خدمت آقا بردند فرمود: كلمه بسیار را حذف كنید، دروغ است. بعد فرمود: كلمه متأسّفم را نیز حذف كنید. همین اندازه طلب مغفرت كنید كافى است. ما نباید دروغ بنویسیم.