امام؛ عامل نجات جامعه از نفاق
«وَ غَیْظُ الْمُنَافِقِینَ»؛ امام موجب خشم منافقین است. منافقین با حضور فرهنگ امامت عرصهی کار را بر خود تنگ مییابند. منافق به کسی میگویند که به ظاهر خیلی دیندار است ولی در باطن هیچ تعلقی به دین ندارد. چه فرهنگی میتواند فضا را بر این منافقان تنگ کند، جز کسی که با حرکات خود دینداری را طوری بنمایاند که قلبها آن را همراهی کنند؟ هیچ جامعهی دینی بدون منافق نیست و این در حالی است که منافقان بیشتر از مومنین واقعی قیافهی دینداری به خود میگیرند، به همین جهت افراد مذهبیِ سطحی خیلی سریع فریب آنها را میخورند، چون مؤمنین واقعی برای فرار از ریا دینداری خود را تا آن جا که ممکن است ظاهر نمیکنند ولی شخص منافق طوری عمل میکند که به ظاهر از ریا فرار میکند ولی در باطن میخواهد به شما بفهماند خیلی مسلمان است. طبیعی است شما که دوستدار ایمان هستید به او علاقهمند میشوید و تحت تأثیر او قرار میگیرید و به او میدان میدهید، و او هم ارزشهای اشرافی خود را حاکم میکند. فقط در صورتی میدان برای چنین افرادی تنگ میشود که ملاکهای معنوی در میان باشد و مثلاً بر روی عدالت و سادهزیستی تأکید شود. اگر انسانی با دینداری ناب و الهی به صحنه بیاید، میدان برای نفاق تنگ میشود چون در این صورت فرهنگ نفاق نمیتواند ارزشهای خود را بر فرهنگ امام معصوم حاکم کند.
در ادامه میفرمایند «وَ بَوَارُ الْكَافِرِینَ»؛ امام عامل ریشهکن شدن کافران است. قدرت کافر در ازاء بیدینی ما است. هر اندازه ما دیندار بشویم کافر ریشه کن میشود. لازم هم نیست حتماً با جنگ و جدالِ طولانی این کار انجام شود، کُلاً جنسِ ضعفِ ایمانی ما است که به کافر قدرت میدهد. انصافاً اگر ما امروز تحت تأثیر تبلیغات و وسایل تجملی غرب نباشیم آیا غرب میتواند بر ما آقایی کند؟ غرب به شدت محتاج است که کالاهایش را بفروشد، اگر ما بر اساس قناعت و توجه به نیاز طبیعی با آنها برخورد میکردیم آیا این همه محتاج غرب بودیم که بر ما آقایی کند و هر روز توان ساختن اسلحههای مدرنتر را پیدا کند؟ این همه پول از جیب چه کسانی خارج میشود که دنیای کفر را قدرتمند کرده است؟ اگر فرهنگ امام معصوم در مناسبات جوامع اسلامی حاکم بود آیا اینهمه ضعف از کشورهای اسلامی مشاهده میشد که موجب قدرت دنیای کفر شود؟ به گفتهی دانشمندان؛ «قدرت ابرقدرتها از آنهایی است که مورد ظلم واقع میشوند ولی مدیحهسرای ظالم هستند».
امام ركن و ستون اسلام و واسطهی هدایت الهی است، كاملترین آیت و صاحب عالیترین مرتبهی ولایت الهی میباشد. لازمهی آشنایی با مقام امام و حصول معرفت به او، برخورداری از صفا و پاكی و فضیلت و تقوی است، چرا كه گفت: «پاك شو اول و پس دیده بر آن پاك ا نداز» و در این حالت است كه میتوان تا حدی به مقام ملكوتی امام پی برد و از سرچشمهی ولایت او سیراب گشت. اما آگاهی به مقام امام، آن چنانكه شایستهی مقام امامت است بر كسی ممكن نیست، زیرا كه او معدن اسرار الهی و مظهر تامّ صفات و اسماء خداوندی است.
آنجایی که قرآن میفرماید: از اولی الامر اطاعت كنید عملاً یك نحوه ولایت تشریعی را به عهدهی امام گذارده است كه این غیر از منصب تشریع است كه مختص خدا و رسول الله است، ولایت تشریعی امام به این معنی است كه امام برای اداره و نظم امور و اصلاح اجتماع واجد اختیاراتی است كه میتواند در همهی شئون زندگی فردی، اجتماعی و معنوی مردم براساس حكم خدا و رسول خدا دخالت كند و بر همه نیز لازم است كه از وی اطاعت نموده و خواستهی او را بر خواستهی خود مقدم دارند. البته علاوه بر ولایت تشریعی، ولایت تكوینی نیز برای امام هست كه به طور مختصر به آن میپردازیم.
حدود ولایت تكوینی
طبق آیهی «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»(138) که میفرماید برخی پیامبران، را بر برخی دیگر برتری دادیم. از آن جایی که ولایت آنها باطن نبوتشان است(139) پس ولایتشان متفاوت میباشد و ریشـهی این تفاوت در «مراتب معرفت و علم» و «قدرت روحی» آنهاست. به طوری كه عاصفبنبَرْخِیا كه مقداری از «علم كتاب» برخوردار بود بر اساس ولایت تکوینی که داشت توانست قبل از اینكه حضرت سلیمان چشمشان را برهم زنند یا چشمشان را برگردانند، تخت بلقیس را از یَمَن به اورشلیم بیاورد. قرآن در این باره میفرماید: «قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْكَ طَرْفُكَ»(140) آنكس كه مقداری از علم كتاب را میدانست گفت: من آن را در كمتر از چشم بههمزدنی نزد تو حاضر میكنم. در مقابل این علم كه مربوط به عاصفبنبرخیا است در قرآن داریم كه: «وَیَقُولُ الَّذِینَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»(141) وكافران برتو اعتراض میكنند كه تو رسول خدا نیستی، بگو: تنها گواه بین من و شما خداست و آنكه علمِ به كتاب نزد وی است. این آیه میفرماید: علاوه بر معجزهبودن قرآن كه گواه است بر اینكه تو پیامبر و فرستادهی خدا هستی، آنكس كه همهی «علمِ كتاب» در نزد اوست نیز گواه است براینكه تو فرستادهی خدایی .
طبق آیهی اخیر روشن میشود كسی در زمانِ نزول آیه بوده كه «علمِ كتاب» در نزدش بوده و شهادت میداده که پیامبر(ص) فرستادهی خداست . و چون آیه در مكه نازل شده، بنا به بسیاری از روایات شیعه و سنی، مصداق آیه به طور مستقیم علی(ع) و به تبع آن اهلالبیت(ع)اند كه دارای علمی میباشند كه مانند عاصف بن برخیا، موجب تصرف در مبادی عالم میشود، منتها مقداری از آن علم در نزد عاصف بن برخیا بود، و آن علم مربوط به مقام «امر» است كه مقام ماوراء عالم ماده و عالم تدریج و زمان است. چون قرآن میفرماید: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ»(142) حال با توجه به اینكه عاصفبنبرخیا جزئی از این علم را داراست و توانست آنچنان در عالم تصرف كند كه تخت بلقیس را قبل از بههمخوردن چشم به محضر حضرت سلیمان بیاورد، وسعت ولایت تكوینی علی(ع) را ملاحظه فرمائید كه حضرت از همهی «علم كتاب» برخورداراند، همچنانكه امام صادق(ع) فرمودند: آنچه عاصف داشت قطرهای از اقیانوسی بود كه همهی آن نزد ما است.(143)
در روایت هست که سدیر نقل میکند: «من و ابوبصیر و یحیی بزّاز و ... در مجلس حضرت صادق(ع) بودیم، ناگهان آن حضرت با حال غضب در مجلس وارد شدند و چون در جای خود قرار گرفتند، گفتند: «یا عَجباً لِاَقوامٍ یَزْعَمُون اِنّا نَعْلَمُ الْغَیْب، لا یَعْلَمُ الْغَیْبَ اِلاَّ الله عَزّوجل» جای تعجب است که عدهای گمان میکنند ما علم غیب داریم، جز خدا كسی عالم به غیب نیست، من قصد داشتم كه كنیز خود را با زدن ادب كنم، از دست من فرار كرد و من ندانستم در كدام یك از اطاقهای خانه مخفی شده است! سدیر میگوید: چون حضرت برخاستند و به طرف منزل رفتند من و ابوبصیر و میسّر به منزل آن حضرت رفتیم و عرض كردیم: فدایت شوم ما امروز در بارهی آن كنیز از شما شنیدیم كه چنین و چنان فرمودید و ما نمیخواهیم به شما نسبت علم غیب دهیم ولیكن ما میدانیم كه حقاً شما علوم بسیار فراوانی دارید! حضرت فرمودند: ای سدیر آیا قرآن میخوانی؟ عرض كردم بلی. فرمودند: هیچ این آیه را خواندهای كه میفرماید: «قال الَّذی عِنْدَهُ علمٌ مِنَ الْكِتاب اَنا اتیكَ بِه قَبْلَ اَنْ یَرْتَدَّ اِلَیْكَ طَرْفك» عرض كردم؛ آری كه حضرت سلیمان به اطرافیان خود فرمود: كدام یك تخت بلقیس را برای من میآورید؟ «قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنّ اَنَا آتیك بِه قَبْلَ اَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ اِنّی علیه لِقَویٌ اَمینٌ» عفریتی كه از طایفهی جن بود گفت: قبل از اینكه از جایت بلند شوی میآورم ولی «قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْكَ طَرْفُكَ»(144) آن کسی که مقداری از علم کتاب نزد او بود گفت: من آن را نزد تو میآورم قبل از آن که چشم خود را به طرف دیگر بگردانی، زیرا جناب آصفبن برخیا برعکس عفریت جن از مبادی دیگری عمل میكرد که فوق زمان و مکان بود.
حضرت فرمودند: آیا دانستی كه او [آصف] چقدر از كتاب الهی علم دارد؟ عرض كردم شما برای من بیان بفرمایید. حضرت فرمودند: به اندازهی یك قطره نسبت به اقیانوس، به این مقدار عاصفبنبرخیا از كتاب الهی علم داشت... ای سدیر آیا در كتاب خدا این آیه را یافتهای كه میفرماید: «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»(145) ای پیامبر! بگو کافی است اینکه خدا شهادت میدهد به رسالت من و آن کسی که «علمِ کتاب» نزد اوست. سدیر گفت: بلی این آیه را هم خواندهام. حضرت فرمودند: آیا کسی که تمام کتاب را میداند با فهمتر است یا کسی که بعضی از آن را میداند؟ عرض کردم؛ بلکه کسی که تمام علم کتاب را میداند. آنگاه حضرت با دست خود اشاره به سینهشان نمودند و فرمودند: به خدا سوگند «علم کتاب» نزد ماست، به خدا سوگند «علم کتاب» نزد ماست. (146) ملاحظه فرمائید که چگونه امام(ع) از طریق این آیه ما را متوجه مقام خود نمودند.
ائمه(ع) از آن جهت كه در مقام تکوینِ خود واسطهی فیض هستند، مقامشان فوق جبرائیل و میكائیل است ولی از آن جهت كه میخواهند به صورت عادی زندگی كنند علمی از خدا طلب نمیكنند و موضوع پنهانبودن محل كنیز برای آن حضرت از این نوع است. متوجه باشید که حضرت(ع) با طرح موضوع کنیز و پنهان شدن او میخواهند علم ذاتی را از خود نفی کنند و روشن کنند علم ذاتی مربوط به خدا است ولی این بدین معنی نیست كه هر علمی را امام بخواهد خداوند به او ارزانی ننماید.
وساطت در فیض رسانی یا كاملترین حدِّ ولایت تكوینی
از آنجایی که هستی دارای مراتب و درجات است، مرتبهی ناقصِ وجود، شعاعی از مرتبهی عالیترِ وجود بوده و مرتبهی نازلهی وجود عین ربط و تعلق به مرتبهی عالیه آن است و تمام مراتب وجود به واجبالوجود منتهی میشوند. هنگامی كه فیض هستی از خدایتعالی صادر میگردد، ابتدا موجوداتی كه از حیث مرتبه به ذات الهی نزدیكترند آن فیض را دریافت میكنند و بعد به واسطهی آنها به دیگران میرسد و مرتبهی بالاتر وجود، واسطه میباشد جهت بهوجودآمدن سایر موجودات. طبق روایات، پیامبر و ائمه(ع) بالاترین درجهی قرب به خدا را در مراتب هستی دارا هستند و در نتیجه عالیترین درجهی قابلیت فیضِ وجود را دارند، به این معنا که موقعیت آنها، مرز بین وجوب و امكان است.
پیامبر خدا(ص) و ائمهی هدی(ع) علاوه بر دارابودن مقام نفس ناطقه كه جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء است و از طریق نطفه در رحم مادر حادث میشوند، دارای حقیقت معنویِ برتری هستند به نام «مقام نورانیت» كه در رابطه با آن مقام، پیامبر(ص) فرمودند: «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ نُوری»(147) اولین چیزی كه خدا خلق فرمود نور من بود. همچنان که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «اوّلُ ما خَلَقَ اللهُ عزّ و جلّ اَرْواحُنا»(148) اولین چیزی که خداوند خلق کرد، روحهای ما بود. یا امام صادق(ع) میفرمایند: «اِنَّ اللهَ خَلَقَنا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ»(149) خداوند ما را از نور عظمتش خلق كرد.
مقام نورانی پیامبر و ائمه(ع) - که در آن مقام همه نور واحدی هستند- فوق جهان ماده است و ربطی به تولد آنها در كالبد مادیشان ندارد. مقامِ نورانیت ، همان مقام ولایت تكوینی است كه واسطهی فیضبودن آنها را نسبت به جمیع مخلوقات روشن میكند، و چون مردم عادی برای انسان حقیقتی جز بدن و نفس ناطقه درك نمیكنند، ائمه اِبا دارند این وجه از مقامشان برای مردم عادی مطرح شود و اساساً این حد از ولایت تكوینی شأن نفس و روحِ متحد با بدن نیست.
آنچه فرشتهی مرگ قبض میكند و یا فرشتهی وحی به آن وحی میفرستد، همان نفس ناطقهی متحد با بدن است، در حالیكه مقام نورانیت، فوق فرشتهی مرگ و فرشتهی وَحی است تا اینكه با قبض آن فرشته ، بمیرد و یا با وَحیِ این فرشته ، حقایق را بگیرد. بنابراین واسطهی فیضبودن ائمه(ع) مربوط به جنبههای بشری و نفس انسانی آنها نمیگردد، بلكه مقامی است بالاتر و امام مظهر آن مقام است. در رابطه با همین معرفت است که در زیارت جامعهی کبیره اظهار میدارید: «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَارا فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّى مَنَّ عَلَیْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ» خداوند شما را نورهایی قرار داد، پس شما را نسبت به عرش خود محیط گردانید تا آنجا که بر ما منت گذاشت و آن نور را نازل کرد پس شما را در خانههایی قرار داد و اراده فرموده به برافراشتگی آن خانهها و اراده کرده تا نام او در آن خانهها یاد شود، چون امامان مظهر انوار عرش الهیاند که محل تجلّی اسماء حسنای اوست.