امامت در قرآن
عصمت امام: خداوند در قرآن میفرماید: «یا اَیُّهَاالَّذِینَ ءَامَنُوا أَطِیعُوااللَّهَ وَ أَطِیعُواالرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْـرِ مِنْكُـمْ، فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْأَخِرِ، ذَالِكَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً»(99) ای مؤمنان خدا را اطاعت كنید و رسول خدا و اولیالامر از خودتان را اطاعت كنید، پس اگر در موردی اختلاف كردید آن اختلاف را به خدا و رسولش ارجاع دهید، اگر به خدا و به قیامت مؤمن هستید، كه این كار خیر است، و عواقب نیكویی دارد. چنانچه ملاحظه میفرمایید:
اولاً: آیهی فوق با توجه به امری که در آن هست و سخن خود را به صورت امر اظهار کرده، اطاعت از خدا و رسول و اولیالامر را واجب شمرده است.
ثانیاً: لفظ «اَطیعُوا» یعنی اطاعت كنید را یك بار در مورد «خـدا» به كار برده و یك بار جداگانه در مورد «رسول و اولیالامر» بهکار برده است. معلوم است که مراد از اطاعت از خدا پیروی از احكامی است كه به عنوان وحی بر پیامبر(ص) نازل شده است. ولی اطاعت از رسول دو جنبه دارد، یكی اطاعت از او در بیان احكام الهی، چنانچه خود خداوند به پیامبرش میفرماید: قرآن را بر تو نازل كردهایم تا برای مردم تبیین و روشن كنی. «وَ اَنْزَلْنا اِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَـیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ»(100) و یك جنبهی دیگرِ اطاعت، اطاعت از رسول به عنوان مدبّر جامعهی اسلامی در اجرای احكام و جهاد و دفاع و عزل و نصب فرمانداران است، چنانچه خداوند میفرماید: ما قرآن را به حق برای تو نازل كردیم تا بین مردم بر اساس آنچه خدا برای تو روشن كرده حكم كنی: «اِنّا اَنْزَلْنا اِلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما اَریكَ الله».(101)
با وجود آنكه اطاعت از رسول خدا در حقیقت اطاعت از خدا است، ولی به آن جهت قرآن لفظ «اَطیعُوا» را دوبار تكرار كرد تا روشن شود اطاعت از رسول معنایی غیر از طرح وحی الهی دارد و در آن اطاعت، معنایی مثل تبیین آیات و اجرای احكام در جامعه مدّ نظر است.
ثالثاً: اطاعت از «اولی الأمر» را در كنار اطاعت از رسول خدا واجب شمرده كه این نشان میدهد وجه مشتركی بین اطاعت از «رسول خدا» و اطاعت از «اولیالامر» هست و آن عبارت است از تبیین و تبلیغ احكام الهی و اجرای احكام دین خداوند. ولی طبق ادامه آیه كه در آخر میفرماید: «اگر در بین هم اختلافی پیدا كردید آن اختلاف را به خدا و رسول خدا ارجاع دهید» و در این قسمت لفظ «اولیالامر» را نیاورده، معلوم میشود كه «اولیالامر» منصب تشریع ندارد و به او وَحی نمیشود، یعنی در منازعات باید به كتاب خدا و سنت رسول خدا رجوع كرد.
دقت فرمایید؛ افرادی كه مورد خطاب این آیه هستند مؤمنین میباشند چون در ابتدای آیه مؤمنین را مورد خطاب قرار داد و مسلماً نزاعِ مؤمنین با غیر اولیالامر است. زیرا بعد از اینكه اطاعت اولیالامر را واجب کرد دیگر رأی اولیالامر محل نزاع و تردید واقع نمیشود. از طرفی قول «اولیالامر» در فهم كتاب و سنت، حجّیّت دارد و از آن جایی كه آیهی شریفه اطاعت آنها را بدون قید و شرط لازم دانسته، لذا رفتار و گفتار آنان مطابق با واقع و خالی از خطا و لغزش است. و در یك كلمه طبق آیهی فوق باید علاوه بر پیامبر، انسانهای معصوم دیگری نیز باشند، زیرا خداوند بندگان خود را به اطاعت كسی كه دارای خطا باشد و امت را در اثر آن خطاها گمراه كند، امر نمیفرماید، و اطاعت او را در كنار اطاعت پیامبرش قرار نمیدهد.
مصداق اولیالامر: هیچیك از فرق مسلمین در بارهی پیشوایان خود ادعای عصمت نكردهاند(102) به غیر از شیعه كه ائمهی دوازدهگانهی خود را معصوم میداند. شیعه نیز شاهد و دلیل اعتقاد خود را روایات بیشماری میداند که نمونهای از آن را از قول جابر بن عبدالله انصاری برشمردیم.
آیـهی ولایـت
از دیگر آیاتی که روشن میکند قرآن جهت امر ولایتِ جامعه متذکر افراد خاصی شده آیهی 55 سورهی مائده است که میفرماید: «اِنَّما وَلِیُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ امَنُوا اَلَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوة وَیُؤْتُونَ الزَّكوةَ و هُمْ راكِعُون»(103) تنها و تنها ولیّ شما خدا و رسول او و آنهایی هستند كه ایمان آورده و نماز برپا میدارند و در حالی كه در ركوع هستند، زكات میدهند.
اولاً: شیعه و سنی معترفند كه مصداق آیه حضرت علی(ع) است. (حضرت آیت الله حسینی طهرانی در درسهای 72 تا 75 كتاب «امام شناسی» جلد 5 به طور مفصل راجع به این آیه بحث كردهاند). ثانیاً: چنین كاری در اسلام، سنتی خاص نبوده كه فرد دیگر هم انجام داده باشد، و مستحب هم نیست. ثالثاً: كلمـهی «اِنَّما» حصـر است، یعنی «فقط». پس معنی آیه چنین میشود كه در همـان راستـای ولایـت خـاص خـداونـد و رسولالله(ص)،آن فردی هم كه در ركوع زكات داد، « ولیّ » مسلمین است و فقط همینها ولیّ مسلمیناند .
سؤال: آیا نباید امیرالمؤمنین(ع) در نماز محو حق میبودند و توجهی به سائل نمیكردند؟ و یا لااقل اگر خدا میخواست ولایت ایشان را به مردم اطلاع دهد، در رابطه با آن وقتی كه در حال نماز، تیر را از پایشان درآوردند و ایشان متوجه نشدند، این كار را میكرد؟
جواب: این مقام كه در عین حضور قلب با حق، هیچچیز از ایشان پنهان نیست، فوق مقامی است كه فقط ناظر به حق است. این مقام «صَحْو» یا بقاء بالله و هوشیاریِ بعد از «مَحْو» است. یعنی آنچنان غرق حقاند كه با چشم حق ناظر بر خلقاند، و لذا این مقام بالاتر از مقام «محو» یا فناء فی الله است. این مقام بقاء بعد از فنا است که در روایات ما تحت عنوان قرب نوافل مشهور است که خداوند میفرماید وقتی بندهی من از طریق نوافل به من نزدیک شد من چشم او میشوم و از طریق من میبیند و من گوش او میشوم و از طریق من میشنود.(104) و حضرت در این مقام قرار داشتند.
سؤال: چرا خداوند در آیهی مورد بحث فـرمود: «اَلَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوة» یعنـی به صیغهی جمع آورد. اگر منظور فقط امیرالمؤمنین(ع) بود باید به صیغهی «مفرد» میآورد؟
جواب: این روش را خداوند در جاهای دیگر که مشخصاً مصداق آن یک فرد بوده نیز بهکار برده است. مثل آیهی مباهله كه صیغه را جمع آورد ولی پیامبر(ص) یك مصداق بیشتر برای آن نیاوردند، یعنی به جای اَنْفُسَكُمْ که در آیه آمده و میفرماید: جانهایتان را جهت مباهله با مسیحیان نجران بیاورید، رسول خدا(ص)، فقط علی(ع) راآوردند. و یا در آیهی 8 سورهی منافقون که میفرماید: «یَقُولون لَئِنْ رَجَعْنا اِلَی الْمَدینةِ لَیُخْرِجَنَّ الْاَعَزُّ مِنها الْاَذَل» میگویند چون به مدینه برگشتیم آن كس كه عزیز بود را خوار میكنیم. در حالی كه گویندهی این سخن فقط عبدالله بناُبَیّ بوده ولی قرآن فعل را به صورت جمع به کار میبرد.
زمخشری از علماء اهل سنت در تفسیر كشاف این نوع سخن گفتن را صحیح دانسته و آیهی مورد بحث را در شأن علی(ع) میداند. و فقهای اهل سنت نیز حركت جزئی در نماز را جایز میدانند و استناد میكنند به حركت علی(ع) در نماز یعنی دادن انگشتر به سائل.
آیـهی تبلیـغ در واقعهی غدیر
پس از آنكه پیامبر(ص) در آخرین حج، در هر فرصتی مردم را متوجه عترت خود میكردند و به عدم انفكاك بین كتاب خدا و اهلالبیت خود توجه میدادند، بالاخره حضرت جبرائیل(ع) نازل شد و دستور خدا را اعلام داشت كه ای پیامبر؛ حرف اصلی را بزن كه فرصت دارد از دست میرود و در این رابطه در 18 ذیحجهی سال دهم هجری آیه نازل شد كه: «یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللهَ لا یَهْدِی القَوْمَ الْكافِرین»(105) ای رسول خدا، به مردم برسان آنچه را بر تو نازل شده از طرف پروردگارت و اگر انجام ندهی، رسالت او را ابلاغ نکردهای و خدا تو را از مردم و خطرات و توطئههای آنان حفظ میكند، خدا كافران را هدایت نمیكند و نمیگذارد نقشههایشان به نتیجه برسد. از این آیه نكات زیر بهدست میآید:
1- آیهی فوق دستوری است به رسولالله(ص) همراه با تأكید و تهدید، كه اگر آنچه را باید ابلاغ كنی انجام ندهی و ابلاغ ننمایی، رسالتت را انجام ندادهای. در ضمن خداوند در دل آیه وعدهای به رسولالله میدهد، كه خدا او را از خطر مردم محفوظش میدارد، حال سؤال این است كه آن خطر چه بوده است؟
الف- مسلّم خطر اهل كتاب نیست، چون در سال دهم هجری اهل كتاب قدرتی نداشتند که بتوانند برای مسلمانان خطری باشند و از طرفی باید خطری باشد كه رسولالله(ص) را نگران كرده و خدا هم نفرمود خطری نیست ، بلكه فرمود: آن حضرت و آن پیام را از خطر حفظ میكند.
ب- خطر از برای جان پیامبر هم نبوده، چون پیامبر(ص) در طول حیات خود ثابت كردهاند كه هرگز از فداكردن جان خود هراس نداشتهاند.
ج- پس باید خطرِسركشی و عصیانِ اعراب متعصب بوده باشد كه برایشان ارزشهای قومی و مادی ملاك بوده و نه ارزشهای الهی. و لذا پیامبر(ص) نگران بودند كه با طرح رهبری علی(ع) مقابلهی مسلمانان متعصب نگذارد كار به نتیجه برسد، و به ظاهر هم پیش بینی پیامبر(ص) درست بود، ولی خداوند در آخر آیه حضرت را امیدوار كرد كه در نهایت نقشهی آنها خنثی میشود و نمیتوانند مسیر هدایتی را كه به عهدهی حضرت علی(ع) و فرزندان آن حضرت است از مسیر اسلام جدا كنند. تاریخ گواه است بعد از ابلاغ آیه فوق و معرفی حضرت علی(ع)، از طرف بعضی از افراد که به ظاهر اسلام آورده بودند مقاومتهای شدیدی شد. (106)
2- به تعداد 119 نفر از صحابه و از جمله مالكی، طبری، ثعلبی از علماء اهل سنت اذعان دارند كه آیه در شأن علی(ع) نازل شد و پس از نزول آیهی فوق رسول خدا(ص) همه را در محل غدیر جمع كردند و فرمودند: «اَلَسْتُ اُولی بِكُمْ مِنْ اَنْفُسَكُمْ» آیا من - طبق آیهی 6 سورهی احزاب كه میفرماید: «اَلنَّبِیُّ اَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ اَنْفُسِهِم» پیامبر نسبت به مؤمنین بر مؤمنین مقدم است- نسبت به شما برای تعیین تكلیف به شما بر شما مقدم نیستم؟ همه فریاد زدند «بلی یا رسولالله»، باز حضرت جمله را تكرار فرمودند و مردم هم همان جواب را دادند. سپس فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مُولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاه، اللّهُمَّ وٰالِ مَنْ وٰالاهُ، وَ عٰادِ مَنْ عٰاداهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» هرکس من سرپرست و ولی او هستم پس این علی هم سرپرست اوست. خداوندا! ولایت کسی را بر عهده بگیر که او ولایت علی را بر عهده دارد و دشمن باش کسی را که علی را دشمن دارد و یاری کن کسی را که علی را یاری کند و یاور مباش کسی را که علی را یاری نکند.
به گفتهی علامهی امینی«رحمةاللهعلیه» در کتاب «الغدیر» آنچنان سند این روایت در متون روایی اهل سنت محکم است که اگر بنا باشد حدیث غدیر مورد شبهه قرار گیرد، در دنیا هیچ امری قابل اثبات نیست، چون هیچ قضیهای مانند قضیهی غدیرِ خم روایات و اسانید ندارد.(107)
مولوی در رابطه با واقعهی غدیر میگوید:
زیـن سبـب پیغمبـــرِ بــا اجتــهاد
نام خود و آنِ علی مولا نهاد
گفت: هركس را منم مولا و دوست
ابن عمّ من علی، مولای اوسـت
كیســت مـولا، آنكه آزادت كنـــد
بنــد رِقیّــت زپایـت بـركنــــد
چون به آزادی نبوت هادی اســت
مؤمنان را زانبیاء آزادی اســت
ای گروه مؤمنـــان شادی كنیـــد
همچو سرو و سوسن آزادی كنید
اشعار حسّان بن ثابت نیز در مورد غدیر كه همان روز سروده و خدمت رسولخدا(ص) عرضه میدارد، شرایط روحی و فكری و فرهنگی آن زمان را نشان میدهد كه به عنوان نمونه نظر شما را به چند بیت آن جلب مینماییم. میگوید:
یُنــادِیهِمْ یَـوْمَ الْغَدیرِ نَبِیُّهُـمْ
بِخُـمّ فَاسْمِعْ بِالرَّسُـولِ مُنادِیا
در روز غدیر خم، پیغمبر این قوم، قوم را ندا میكند، و چقدر ندای این پیغمبر كه منادی است، شنوا كننده است.
وَ قَدْ جاءَهُ جِبْرِیلُ عَنْ اَمْرِ رَبِّهِ
بِاَنَّكَ مَعْصُــومٌ فَلاتَكُ وانِیـا
در حالیكه جبرائیل به امر پروردگارش آمده بود و چنین اعلام كرده بود كه تو در مصونیت خدا هستی، پس در ابلاغ امر سستی مكن.
وَ بَلِّغْهُمْ ما اَنْزَلَ اللهُ رَبُّهُمْ اِلَیْك
وَ لاتَخْـشَ هُنـاكَ الْاَعـادیـا
و برسان به مردم آنچه كه از طرف پروردگارشان به تو نازل شده، و در آنجا از دشمنی دشمنان مترس.
تا آنجا كه میگوید:
فَیا رَبِّ اُنْصُر ناصِرِیهِ لِنَصْرِهِم
اِمامَ هُدیً كَالْبَدْرِ یَجْلُو الدَّیاجِیا
ای پروردگار من! تو یاری كن كسانی را كه علی را یاری میكنند، به جهت یاری كردنشان، آن پیشوای هدایت است كه همچون ماه شب چهاردهم ظلمتها را میشكافد و تاریكیها را نور میبخشد.
رسول خدا(ص) در آن محل خطبهی مفصلی را بیان نمودند(108) و پس از آن چون عمر با علی(ع) دیدار كرد گفت: «هَنیئًا لَكَ یَاابْنَ اَبیطالِب! اَصْبَحْتَ مَوْلایَ وَ مَوْلَی كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ»(109) مبارك باد تو را ای فرزند ابیطالب، در حالیكه مولای من و مولای هر زن و مرد مؤمن شدی.
ابوسعید خُدری میگوید: به خدا سوگند هنوز از زمین غدیر حركت نكرده بودیم كه این آیه نازل شد: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن دِینِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا»(110) حال كه شرایط ادامهی دین - توسط انسان معصوم- فراهم شد، كفار از نابودكردن اسلام مأیوس شدند، دیگر نگران آنها نباشید بلكه از من بترسید و ترس خدا را در جان خود تقویت كنید، امروز دین شما را كامل كردیم و نعمت خود را تمام نمودیم و راضی شدیم كه چنین اسلامی دین شما باشد.
سؤال: طبق آیهی فوق كه میفرماید: «الیوم» یعنی «امروز» هم دین به حدّ نهایی كمال رسید و شرایط ادامهی حیات را یافت و هم نعمت الهی به حدّ تمامیت رسید و هم خدا در این شرایط راضی است كه اسلام دین شما باشد، «امروز» یا «الیوم» چه روزی میتواند باشد؟
جواب: عدهای گفتهاند «الیوم» روز فتح مكه و یا روز قرائت سورهی برائت یا روز بعثت و... است، در حالیكه طبق مضمون آیه و گواهی تاریخ، هیچكدام از روزهای فوق نمیتواند مصداق «الیوم» در آیهی فوقالذكر باشد. لذا میماند نظر دیگری كه اكثر دانشمندان اهل سنت و علماء شیعه معتقدند و آن اینكه طبق جنبههای تاریخ و صراحت روایاتِ در حد تواتر، «الیوم»؛ روز غدیر خمّ است و عقل هم میپذیرد كه كمال دین با تعیین رهبری است كه بتواند دین را درست ادامه دهد. زیرا همهی امید كفار به اضمحلال اسلام بعد از فوت پیامبر(ص) بود و با تعیین رهبری عملاً كفار مأیوس شدند.
بعد از امام علی(ع) سایر ائمه جهت اثبات امامت علی(ع) به آیهی فوق و به حدیث غدیر احتجاج میكردند و مخالفان هم سخنی علیه آن مطلب، طرح نمیكردند .
3- آیه میفرماید: حیات رسالت تو ای پیامبر به این مطلب است كه آن را ابلاغ كنی ! آیا انصاف نیست كه هر مسلمانی پیرامون مطلبی با این اهمیت تحقیق كند كه چه مطلب و حقیقتی است كه میگوید اگر آن را نگویی رسالتت را انجام ندادهای! آیا همچنانكه تاریخ گواه است چیزی غیر از ادامهی رهبری كه حیات و بقاء دین به آن است، میتواند باشد ؟(111)