جلسهی دوم (کربلا یعنی ایمان و خرد و عمل به هنگام)
بسم الله الرحمن الرحیم
«اَلسّلامُ عَلَیْكَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ»
کربلا؛ آینهی نمایش رازهای عالم خلقت
عرض شد هنر شیعه این است که سعی کرده کربلا را با آن عمق رازگونهاش، زنده و فعّال نگه دارد. شکی نیست که کربلا راز و رمزهای بسیار عمیقی دارد که به راحتی برای ما ظهور نمیکند، به اندازهای که ما رویکردمان به حادثه کربلا رویکرد رازبینی باشد رازهای آن برای ما رخ مینمایاند. عمده این اعتقاد است که بفهمیم راز بزرگی از طریق حضرت سیدالشهداء(ع) و یاران حضرت در کربلا ظهور کرده است. اساساً هر وقت رازی در عالم محقق بشود در تاریخ، امکان ادامه دارد.
برای ما مسلّم است که حضرت سیدالشهداء(ع) با این امید که میتوانند رازهایی از نظام الهی را در کربلا بنمایانند کربلا را شکل داده و مدیریت کردند، در حالیکه راز چیزی نیست که به راحتی بتوان با آن روبرو شد، باید تلاش کرد تا با اشارات و شواهدی که از آن ظهور کرده است به حقیقت آن منتقل گشت. به همین جهت یکی از عواملی که کمک میکند تا رازهای کربلا را بفهمیم، تدبّر و تأمل در شخصیت یاران حضرت سیدالشهداء(ع) است. چون حرکات و گفتار خود حضرت در افقی بسیار متعالی قرار دارد که در عین سادگی به این راحتی نمیتوان به آن افق دسترسی پیدا کرد. در همین رابطه شما در عرف مؤمنین ملاحظه میکنید که رجوع آنها به حضرت اباالفضل(ع) و اُنسِ با کربلا از طریق نظر به حرکات و سکنات حضرت ابالفضل(ع) راحتتر برایشان عملی میشود. این بدین جهت است که در جمال مبارک حضرت اباالفضل(ع) حقیقت حسینی نازل شده است ولی در همان جا هم اگر کسی با آن نگاهی که باید به حضرت اباالفضل(ع) داشته باشد، نگاه کند هیبت حقیقت آن عبد صالح او را سرگردان میکند، مگر آن که در آن آینه الهی نیز رجوعمان رازگونه باشد.
آفت آسانپنداری دین
اساساً اگر چیزی دارای باطن باشد و جنبههایی از راز در آن نهفته باشد، در معرض فهم انسان قرار نمیگیرد. باید بدانیم در فهمِ رمز باید آمادگی خاصی را در خود ایجاد کنیم و شیعه زحمت زیادی کشیده تا تشیّع از نظر به راز در امور دین محروم نباشد و این تفاوت اصلی و اساسی تشیع با سایر فرق اسلامی و با سایر ادیان است، به طوری که اگر کسی تصور کند تفاوت چندانی بین اسلامی که به اهل البیت(ع) نظر جدّی دارد با اسلامی که چنین نظری ندارد، نیست، باید بداند هیچ اطلاعی از حقیقت تشیع ندارد و اگر کسی تصور کند تقابل پیشآمده پس از رحلت رسول خدا(ص) یک اتفاق عادی بوده باید بداند هیچ بهرهای از تشیع نبرده و اگر کسی فکر کند درگیری پیش آمده ساختهی شیعیان است باید بداند از فهم تفاوت اسلامی که باید در متن خود رازهای نهفته داشته باشد، با اسلامی که از سطح عبور نکرده، عاجز است.
همینطور که اگر ما نتوانیم تشیّع را درست بفهمیم ضرر کردهایم، اگر با چشمِ رازبین به تشیع ننگریم نتوانستهایم تشیع را بفهمیم تا معلوم شود سراسر دین راز است. امامصادق(ع) میفرمایند: «اِنَّ اَمْرَنا سِرٌّ فی سِرّ وَ سِرٌّ مُسْتَتِر وَ سِرٌّ لایَفیدُهُ اِلّا سِرّ وَ سِرٌّ عَلی سِرِّ وَ سِرٌّ مَقْنَعٌ بِسِرّ»؛(32) امر ما اهلالبیت سرّی است در سرّ، و سرّی است پنهان شده در سرّ. سرّی است كه نمیتواند از آن فایده گیرد مگر سرّ. حال عنایت کنید با چه نگاهی باید وارد دین شویم تا گرفتار آسانپنداری نگردیم و متوجه باشیم عملاً با آسانپنداری، دری از درهای ملکوت را در مقابل خود میبندیم. نمیدانم آنهایی که به بهانهی آسانکردن دین، دین را سطحی میکنند چه جوابی در مقابل حدیث فوق دارند که حضرت صادق(ع) اینهمه تأکید دارند که امر دین پیچیده به سرّهایی است که درک نمیشوند مگر با سرّ. آیا این آن نقطه نجاتی نیست تا بشریت را از اینهمه تلاش در سطح نجات دهد و به خلوتی قدسی رهنمون باشد؟ تلاش در سطح تا کجا ما را جلو میبرد؟ اینهمه دانستن و اینهمه خواندن و اینهمه سرعت و اینهمه تنوع، آیا جوابگوی روح بشری هست که به راز، نیاز دارد تا در خلوت خود جان خود را تغذیه کند؟