به بهانة دفع فتنه، در فتنهاید
حضرت میفرمایند:
186- «بِداراً زَعَمْتُم خَوفَ الفِتْنَةِ» برای عمل خود بهانه آورید كه از فتنه میترسیدیم.
«اَلا فِی الفِتنَةِ سَقَطُوا وَ انَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالكافرینَ» ولی به راستی كه در فتنه افتادید و راستی كه جهنم بر كافران محیط است.
187- «فَهَیهاتَ مِنْكُم» خیلی از شما دور بود این پیش افتادگی. اصلاً چنین كار زشتی از یك انسان مسلمان انتظار نمیرفت.
حضرت میفرمایند چه سریع حاكمیت را به دست گرفتید و گفتید میترسیدیم فتنهای بهپا شود. در حالی كه خودتان در فتنه افتادید و در جهنم فرو رفتید و همین حالا گرفتار جهنم شدید. خیلی عجیب بود از شما كه به چنین كار زشتی دست زدید و گرفتار چنین فتنهای شدید! ادعا میكنید ما میتوانیم حكومت اسلامی برپا كنیم در حالیكه كار شما خارجكردن جامعه است از حاكمیت اسلام. چرا كه جامعة اسلامی را باید با عقل قدسی اداره كرد و خداونداز قبل برای آن برنامهریزی كرده است.
آیا من و شما میتوانیم خانوادهمان را درست تدبیر كنیم و یا تربیت فرزندانمان را با عقل جزیی خودمان برعهده بگیریم؟ هركس چنین ادعایی بكند و از این نكته غفلت كند كه انسان دارای ابعاد پیچیدهای است كه فقط خالق او میتواند همة آنها را به طور هماهنگ رهبری كند، در همان ورطهای میافتد كه خلیفه اول و دوم در آن افتادند. چرا؟ چون شما از كجا میدانید كه این طرح و تئوری و روش شما فردا درست نتیجه بدهد؟ باید اصول برنامهها را فقط به دست خالق بشر، كه آینده بشر را هم می داند، بدهید تا درست نتیجه بگیرید. به عنوان نمونه شما به قرارداد صلح حدیبیه دقت كنید؛ بنا بود مسلمانان برای انجام مراسم حج به مكه بروند، مشركین مكه مانع شدند. پس از مذاكراتی كه انجام گرفت، صلحنامهای منعقد شد كه چند بند داشت، یكی اینكه قرار شد مسلمانان به مدینه برگردند و سال آینده آزادانه به زیارت خانه خدا بیایند. حالا مسلمانان با شتر و گوسفند خود كه برای قربانیكردن آورده بودند، باید برمیگشتند. شرط دیگر در آن صلحنامه این بود كه اگر یكی از افراد قریش اهل مكه اسلام آورد و بدون اذن بزرگتر خود از مكه فرار كرد و به مسلمانان پیوست، پیامبر(ص) باید او را به سوی قریش بازگرداند، ولی اگر فردی از مسلمانان به سوی قریش بگریزد، قریش موظف نیست او را به مسلمانان تحویل دهد. عدهای از یاران پیامبر(ص) به ایشان اعتراض كردند كه این چه شرطی است؟ گفتند ای پیامبر: آیا این وَحی است یا نظر خودتان؟ حضرت فرمودند: نظر خودم است. اینها گفتند ما این شرط را قبول نداریم، ما با این شرط در مقابل مشركین خوار و ذلیل شدیم. اینها توجه نداشتند كه پیامبراكرم(ص) طبق وحی الهی از روی هوا و هوس حرف نمیزنند.(90) پیامبراكرم(ص) فرمودند: مسلمانی كه از زیر پرچم اسلام به سوی شرك فرار كند عملاً اسلام را از جان و دل نپذیرفته و به درد ما نمیخورد ولی پناهندگان به مدینه را اگر تحویل میدهیم اطمینان داریم كه خدا وسیله نجات آنها را فراهم میكند. بالاخره حرف پیامبر(ص) را پذیرفتند. مدتی گذشت و یكی از كسانی كه در مكه مسلمان شده بود و تحت فشار بود به نام «ابوبصیر» از مكه فرار كرد و به مدینه آمد، قریش بلافاصله پشت سر او كسانی را به سوی مدینه فرستادند كه باید طبق قرارداد او را تحویل دهید. حضرت هم تحویل دادند. هرچه مسلمانان التماس كردند كه او را تحویل ندهید، پیامبر(ص) طبق تعهدشان او را برگرداندند. ابوبصیر پس از تحویل، در راه برگشت به مكه دید حالا دوباره به زیر شكنجه قریش برده میشود، در وسط راه یكی از آن دو نفری كه مراقب او بود را كشت و دیگری هم فرار كرد. ابوبصیر به محلی بین مكه و مدینه رفت و در آنجا مسكن گزید. بقیة مسلمانان دربند مكه، وقتی فهمیدند چنین جایی درست شده است، از مكه فرار كردند و به آنجا رفتند و قافله های تجاری قریش را مصادره نمودند. چیزی نگذشت كه خود قریش تقاضای لغو این بند از قرار داد را نمودند و درخواست كردند مسلمانان فراری از مكه در همان مدینه جای داده شوند.
حرف ما این است؛ همه باید به عنوان نمونه از این واقعه متوجه شویم كه ابعاد عمیق انسان را نمیشناسیم، خالق انسان هم كه نیستیم، پس چگونه می خواهیم برای انسان برنامه ریزی كنیم. نمونه اش دنیای امروز و خود غربی ها هستند، از آنها بپرسید آیا به آن چیزی كه می خواستید دست پیدا كردید. به عنوان مثال آقای روژهگارودی در كتابها و سخنرانیهایش، فریادش از دست مدیریت موجود جهان بلند است. فعلا روی این موضوع نمیخواهم بحث كنم- نویسندگان منتقد فرهنگ غرب یكی و دو تا نیستند- میخواهم عرض كنم ببینید فاطمهزهرا(س) از اینجا نگران است كه ای بشر! در حالیكه خداوند اسلام را به عنوان برنامهای همهجانبه برای تو آورده، تو چه طور میخواهی بـرای خودت و دیگران برنامهریزی كنـی؟ - منظور؛ برنامهریزی انسانی و افقگرایی و ایجاد انگیزشهای متعالی است- اینها كار خداست. البته خود خداوند از طریق دین حیطة برنامهریزی شما را مشخص كرده است. مثلاً احداث خیابان و ساختمان و ...، اموری است كه خودتان برنامهریزی میكنید.
فاطمه زهرا(س) میفرمایند: این بینش باطلِ شما بود كه شما را ساقط كرد. شما میگویید ما میخواستیم جلوی فتنه را بگیریم. یعنی برای این كه اوس و خزرج حاكم نشوند، حضرت علی(ع) را به عنوان یك انسان معصوم، كه اندیشهاش همان حكم خداست، كنار گذاشتید. خوب شما كه با این كار در همان فتنة حاكمیت غیرمعصوم سقوط كردید. وقتی امام معصوم حاكم نباشد، چه فرقی بین حاكمیت قریشی و غیر قریشی است؟ این جاست كه حضرت فاطمه(س) میفرمایند:
187 - «فَهَیْهَاتَ مِنْكُم» خیلی دور بود از شما این پیش افتادگی، چون اگر اسلام نبود و خداوند ما را به خودمان واگذار كرده بود، بالاخره باید كاری میكردید ولی حالا كه اسلام آمده و خودتان هم میدانید این دین حقیقتی دارد كه فقط اهلبیت پیامبر(ع) از آن آگاهی دارد، چه شد كه مسیر استفاده از اسلام را به هم ریختید؟(91)
188 - «وَ كَیْفَ بِكُمْ» و چطور این كار را كردید؟
189 - «وَ اَنَّی تُؤْفَكُون؟» و به كجا به غلط روی میآورید؟
حضرت میفرمایند: چه طور شما بعد از 23 سال مسلمانی هنوز نرسیدهاید به این كه نباید برنامههای كلی و اساسی جامعه را كه جهت و مسیر انسان و جامعه را تعیین میكند به عقل خودتان واگذار كنید؟ البته عقل بشر باید تلاش كند تا حكم خدا را به دست آورد. یعنی انسان باید به كمك عقل در دین اجتهاد كند. عقل را نباید تعطیل كرد ولی نباید هم آن را تنها رها كرد. اگر عقل به تنهایی میتوانست انسان را به تعالی برساند دیگر بشر نیازی به پیامبر نداشت. پیامبران آمدند تا عقلها را برانگیزانند و مورد خطاب قرار دهند. غزالی میگوید عقل واقعی میفهمد كه بدون نبوت ناقص است و اگر عقل مسیرش را درست طی كند میفهمد كه خیلی از چیزها را نمیفهمد و پیامبر(ص) از طریق وحی الهی خیلی از چیزها را میفهمد، این جاست كه حضرت فاطمه(س) میفرمایند در حالیكه كتاب خدا برایتان نازل شده بود آیا كافی نبود تا منحرف نشوید.
190 - «وَ كِتَابُ اللهِ بَیْنَ اَظْهُرِكُمْ» در حالیكه كتاب خدا در میان شما و در منظر شماست به جریانی غیر از جریانی كه به كتاب خدا حكم میكند روی آوردید.
191 - «اُمُورُه ظَاهِرَةٌ» مطالبش هویدا است و جای ابهام ندارد.
192 - «وَ اَحْكامُهُ زاهِرَةٌ» احكامش درخشان است.
193- «وَ اَعْلاَمُهُ بَاهِرَةٌ» علائم هدایت آن ظاهر و آشكار است.
194 - «وَ زَواجِرُهُ لائِحَةٌ» نواهی آن به چشم میآید و راهگشا است.
195 - «وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ» دستوراتش روشن و واضح است.
اگر احكام و امر و نهی قرآن را متوجه نمیشوید، به جهت آن است كه خود را از امام معصوم كه حقیقت قرآن در نزد اوست جدا كردید.
چگونه به قرآن پشت كردند
196 - «وَ قَدْ خَلَفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُم» با رها كردن امام معصوم عملاً قرآن را پشت سر انداختید، چرا كه قرآن از شما خواسته بود علاوه بر اطاعت خدا و رسولش، از «اولیالامر» هم اطاعت كنید و مسلّم خدا ما را به اطاعت غیر معصوم امر نمیفرماید. پس اولیالامری كه باید از آن اطاعت میكردید، امام معصومی بود كه خدا برای شما تعیین كرده بود، آیا رها كردن او، پشت سر انداختن قرآن نیست؟
با این همه وضوح و روشنی كه مطالب و احكام و اوامر و نواهی قرآن برایتان دارد، چه شد كه قرآن را پشت سر انداختید و به این مشكلات گرفتار شدید. حالا سؤال این است كه ای فاطمه زهراء! مگر در قرآن چه مطلبی هست كه اگر مردم قرآن را به واقع گرفته بودند به این مشكلات نمیافتادند؟ یكی از دانشجویان اهل سنت در درس معارف اسلامی وقتی به بحث امامت رسیدیم مدعی بود كه همة عقیدهشان را از آیات قرآن گرفتهاند، بنده هم گفتم در بحث امامت فقط ازآیات قرآن برای اثبات امامت استفاده میكنیم. آیه ولایت را مطرح كردم كه قرآن میفرماید: «اِنَّما وَلیُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُه وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(92)، كلمه «اِنَّما» نشانه حصر است یعنی ولیّ شما فقط خدا و پیامبر و كسانیاند كه ایمان میآورند و اقامه نماز میكنند و درحال ركوع زكات میدهند. خدا و رسول خدا كه مشخص است، این جاست كه میبینیم مفسرین اهل سنت میگویند شخصی كه در عین ایمان و اقامة نماز در حال ركوع زكات داده، غیر از علی بن ابیطالب(ع) كسی نیست و این حضرت علی(ع) بود كه درحال ركوع انگشترش را به شخص فقیر زكات داد. حتی فقهای اهل سنت به استناد همین قضیه، حركات قلیل را در نماز جایز میدانند و میگویند: «عَلی فِعْلِ عَلیّ» معنای كلمة « ولیّ» در این جا بر اساس سیاق آیه مشخص است، می فرماید از همان جهت كه خدا و رسولش «ولیّ» شما هستند حضرت علی(ع) هم ولیّ شماست. خدا و رسول از چه جهت ولیّ ما هستند؟ آیا به معنی رفاقت و دوستی ولیّ ما هستند یا از جهت حاكمیت بر امور ما؟ از خود آیه روشن است كه بحث حكم و فرمان است. باز به عنوان نمونه میتوان به آیه مباهله اشاره نمود. مباهله حادثة تاریخی خیلی عجیب و جالبی است. خداوند به پیامبر اكرم(ص) میفرماید: حالا كه مسیحیان نجران حاضر نشدند مسلمان شوند، بگو برای مباهله، زنان و فرزندان و اَنْفُس خود را بیاورند. میفرماید: «فَمَنْ حَآجَّكَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِینَ»(93) یعنی؛ حالا كه موضوع پسر خدا نبودن حضرتعیسی(ع) روشن شد، پس هركس هنوز زیر بار نمیرود بگو بیایید ما فرزندانمان را بیاوریم، شما نیز فرزندانتان را بیاورید، ما زنانمان را بیاوریم، شما هم زنانتان را بیاورید، ما جانهایمان را بیاوریم، شما نیز جانهایتان را بیاورید، سپس نفرین كنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
ما میبینیم پیامبر اكرم(ص) در اِمتثال فرمان الهی در ازاء زنان فقط حضرت فاطمه(س) و در ازاء اَنفس، فقط حضرت علی(ع) و در ازاء ابناء، فقط، امام حسن و امام حسین«علیهماالسلام» را به میدان مباهله میآورند. یعنی خود حضرت علی(ع) مصداق اَنفس یا جان رسولالله(ص) بودند و امام حسن و امام حسین(ع) مصداق ابناء و فرزندان رسولالله(ص) بودند، و حضرت فاطمه(س) مصداق نساء بودند. و با اینكه خدا میفرماید «زنان» را بیاور و آن را به صیغة جمع میآورد، ولی رسولخدا(ص) برای امتثال فرمان خدا مصداق دیگری را در زنان امت پیدا نكرد كه مقامش، مقام «جعل لعنت الهی» بر دروغگویان باشد، و اگر زن دیگری بود كه دارای چنین مقامی باشد و پیامبرخدا(ص) او را نیاورده بود و امتثال فرمان حق نشده بود و نیز خداوند میگوید «اَنْفس» خود را بیاور، كلمة انفس جمع است ولی پیامبر(ص) فقط حضرت علی(ع) را میآورند، حالا اگر شخص دیگری در حد جان پیامبر(ص) بود و حضرت نبرده بودند گناهی بزرگ مرتكب شده بودند. ایشان در انجام فرمان خدا درصورتی میتوانند یك نفر را ببرند كه در زیر این آسمان كس دیگری به عنوان مصداق اَنْفس و جان رسولالله(ص) نباشد. پس معلوم میشود كه فقط حضرت علی(ع) در حدّ جان پیامبر(ص) است. و معلوم است كه جامعه باید به وسیلة كسی كه در حدّ جان پیامبر(ص) است هدایت و رهبری شود.
وقتی این بحث را برای آن دانشجوی اهل سنت عرض كردم، ساكت شد و بعد از كلاس گفت این بحثها را كسی برای ما نگفته بود. این كه میگویند با اهل سنت اختلاف نكنید برای این است كه شرایط آماده شود و در یك فضای مناسب حرفمان را بزنیم و حقایق برای آنها روشن شود. ما در شرایط آماده، به قدری حرف منطقی و مستدل و قرآنی داریم كه نیازی به جوّسازی و رقابتِ خطی و حزبی نداریم. ما میگوییم با شما دعوایی نداریم، بیایید ببینیم این آیه قرآن چه میگوید، مفسرین خودتان و عقل خودتان را هم قبول داریم. چون شیعه به جهان اسلام فكر میكند و سایر مسلمانان را هم پارة تن اسلام میداند و سنگینی مسؤلیت وحدت جهان اسلام را بر دوش خود حسّ میكند. در جای دیگر اشاره كردهایم كه ما برای اثبات عظمت و حقانیت حضرتفاطمه(س) به یك روایت از شیعه هم نیازی نداریم. همان روایات اهل سنت كافی است. چون مسئله آن قدر بزرگ بوده است كه حالا اگر حاكمانی مثل معاویه، صدها روایت را هم پنهان میكردند بالاخره یكی از آنها آشكار میشده و مورّخی در كتابش یكی از آن روایات را نقل میكرده است. مسلماً فضای حذف اهلالبیت بسیار عجیب بوده است ولی بالاخره تمام مسئله را نتوانستند پنهان و كتمان كنند و خود مردم مسلمان در گوشه و كنار سعی میكردند تا آنجا كه برایشان ممكن است تعدادی از آن روایات را حفظ كنند.
از خودتان سؤال كنید چرا حضرت فاطمه(س) میفرمایند:
197 - «اَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُون؟» آیا بیرغبتی به قرآن را میطلبید.
198 - «اَمْ بِغَیْرِه تَحْكُمُون؟» یا به غیر قرآن حكم میكنید و خط و اندیشه اداره جامعه را میخواهید از غیر قرآن بگیرید؟
میفرمایند آیا شما بنا گذاشتید به قرآن پشت كنید؟ چون اگر به قرآن پشت نكنید نمیتوانید این جریان حاكم را بپذیرید. برای این كه قرآن به شما میگوید: «اَطیعُوا الله وَ اَطیعُوا الرَّسول وَ اوُلِیالاَمرِ مِنْكُم».(94) یعنی از خدا اطاعت كنید و از رسول او و از «اولیالامرتان» اطاعت كنید. حالا خدا و رسول كه مشخصاند، اُولِی الْاَمْر چه كسانی هستند و خصوصیاتشان چیست؟ آیا امكان دارد معصوم نباشند و خداوند به ما دستور پیروی مطلق از آنها را بدهد؟ در این صورت به اندازهای كه معصوم نباشند امكان خطا و اشتباه و انحراف دارند. پس از آن جایی كه خداوند پیروی از خطا و انحراف را به ما دستور نمیدهد و از ما نمیپذیرد باید «اولیالامر» حتماً معصوم باشد تا بتوان از او پیروی مطلق نمود. از طرفی هیچوقت خلیفة اول و دوم و سوم نگفتند ما معصوم هستیم. در كتابهای اهل سنت آمده است كه عمر چندین بار گفت: «لَولا عَلِیٌّ لَهَلَكَ عُمَر».(95) پس؛ از یك طرف هیچ كدام از این سه خلیفه نمیگویند ما معصوم هستیم، از طرف دیگر؛ خدا در آیة فوق میفرماید علاوه بر اطاعت از خدا، از رسول و از «اولیالامر» اطاعت كنید و اولیالامر هم كه باید معصوم باشد و مسلّم مصداق اولیالامر، آن سه خلیفه نیستند پس اینكه حضرت فاطمه(س) میفرمایند: چرا به غیر قرآن حكم میكنید معنیاش مشخص است، چون همة افراد جامعه مقام و منزلت علی(ع) را میدانند و مسلّم است اگر جامعه باید از كسی تبعیت كند كه در آیه فوق اطاعتش كنار اطاعت رسولخدا(ص) آمده است آن شخص كسی جز علی نیست، چرا كه خود خلیفة اول بارها به افضلیت علی(ع) اقرار دارد به طوری كه صاحب الصواعقالمحرقه مینویسد؛ روز ششم بعد از وفات پیامبر(ص) چون ابابكر و علی جهت زیارت قبر پیامبر(ص) آمدند «قال علیٌ لِاَبیبكر: تقدّم. یعنی؛ شما بفرمایید. فقال اَبوبَكر: لا اَتَقَدَّمُ رَجُلاً سَمِعْتُ رسولاللهِ یقول فیه، عَلِیٌّ مِنّی كَمَنْزِلَتی مِنْ رَبّی»(96) ابابكر گفت: من هیچگاه جلوتر از مردی قدم نمیگذارم كه از رسولخدا شنیدم كه در بارة او میفرمود: نسبت علی با من مثل منزلت من است نسبت به خدای من. یا داریم كه ابابكر گفت: «هركس دوست دارد كه نزدیكترین مردم و شایستهترین آنها را از لحاظ منزلت و مقام نسبت به رسولخدا، و عظیمترین آنها را در نزد خدا از جهت تحمل زحمات دین خدا ببیند به این مرد نگاه كند، و با دست خود اشاره بهسوی علیبنابیطالب كرد...».(97)
پس ملاحظه میكنید روح جامعة اسلامی سراسر بر نزدیكی علی(ع) به رسولخدا و داشتن كمالات خاصی كه منحصر به آن حضرت است، اقرار دارد، حالا حضرتزهرا(س) بر همین نكته انگشت میگذارند كه اگر میخواستید قرآنی عمل كنید باید در رابطه با حاكمیت جامعة اسلامی به سوی علی(ع) روی میآوردید. سپس میفرمایند:
199- «بِئسَ لِلظّالِمینَ بَدَلاً» ظالمین كه آمدند به جای قرآن، چیز دیگری را قرار دادند، بد چیزی را بَدَل قرآن قرار دادند و این برای آنها بد بَدَلی است.
200- «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْاخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرینَ» و هر كس غیر از اسلام دینی را بپذیرد هرگز از او پذیرفته نمیشود و در آخرت از زیانكاران خواهد بود.
حضرت میفرمایند اگر از قرآن و اسلام و فكر قرآنی فاصله بگیرید حتما از خدا دور میشوید و كارتان را خدا از شما نمی پذیرد و لذا بدبخت و زیانكار می گردید. «خاسر» یعنی كسی كه همه چیزش را از دست بدهد، هم سود و هم سرمایه از دستش برود. بعد میفرمایند: چرا چنین كردید؟ چه شد كه چنین كردید؟ چه شد كه كاری اینچنین بزرگ را با این عجله سروته آن را هم آوردید. هنوز پیامبر(ص) دفن نشده بود كه رفتند در سقیفه بنی ساعده نشستند و خلیفه تعیین كردند. مگر تعیین خلیفه چیز سادهای است. خلیفه یعنی كسیكه با بصیرت كامل و با شعور كامل قرآنی، جهت كلی نظام اسلامی را مشخص میكند. حتی مسئلة خلیفه غیر از ولایت فقیه است، ولیّ فقیه یعنی كسی كه تلاش می كند حكم خدا را از قرآن و سنت و سخنان ائمه معصومین(ع) استخراج كند. اما خلیفه پیامبر یعنی امامی كه باید خودش معصوم باشد. پذیرفتن ولایت فقیه یعنی در زمان غیبت امام معصوم به كارشناس كشف حكم معصوم رجوع كردن. ولی بعد از رحلت رسولخدا(ص) موضوع رجوع به انسان معصومی است كه جامعه را در مسیر اسلام جلو ببرد. آری در زمان غیبت امام معصوم، كه سرمایة سخنان امامان در طول تاریخ امامت برای ما مانده است میشود مقداری از راه را به كمك اجتهاد ولی فقیه جلو برد ولی روز اول، جامعة اسلامی شدیداً نیاز به امام معصوم دارد تا ادامة اسلام و تبیین آن به نحوه درستی ممكن گردد، به همین جهت است كه میگوییم جریان ولایت فقیه بعد از گذشت این مدت زیاد، قلب جریحهدار فاطمهزهرا(س) را خنك كرد، چون در راستای حاكمیت حكم امام معصوم است.
پس از اینكه حضرت فرمودند هركس از غیر اسلام تبعیت كند خداوند آن را از او قبول نمیكند و در آخرت از زیانكاران است و تأكید كردند شما از این طریق كه غیر امام معصوم را جهت حاكمیت جامعة اسلامی پذیرفتهاید، عملاً اسلام را حذف كردهاید، میفرمایند:
201- «ثُمَّ لمَ تَلْبَثُوا اِلاّ رَیْثَ اَنْ تَسكُنَ نَفرَتُها» سپس آن قدر درنگ نكردید كه این دل رمیده آرام گیرد، و سوز رحلت رسولخدا، از جانها فرو نشیند و جامعه به تعادل لازم برسد و در بستر اندیشة اسلامی به رشد لازمه دست یابد، آنوقت برای حاكمیت جامعه نقشه میكشیدید.
202- «وَ یَسْلَسَ قِیادُها» و لااقل میگذاشتید تا كشیدن افسار جامعة اسلامی سهل گردد و كارها از طریق امام معصوم در مسیر صحیح خود قرار گیرد.
203- «ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَقْدَتَها وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها» پس از آن آتشگیرهها را افروخته میكردید و به آتش دامن میزدید تا آتش را شعلهور كنید، لااقل بعد از آن كه اسلام در جامعه نهادینه میشد این فتنهها را برپا میكردید.
204- «وَتَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیطانِ الْغَوِیِّ» در حذف حاكمیت امام معصوم شرایط شما طوری بود كه برای اجابت كردن بانگ شیطانِگمراه، آماده بودید.
205- «وَاِطفاءِ اَنوارِ الدّینِ الْجَلی» وگویا برای خاموشنمودن انوار دین روشن خدا روزشماری میكردید.
206- «وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبیِ الصَّفِیّ» و در از بین بردن سنن پیامبر برگزیده خدا انتظار میكشیدید.
شما هیچ درنگ نكردید، هنوز قلب ها از غم رحلت پیامبر اكرم(ص) در تلاطم بود كه رفتید به سراغ تعیین خلیفه و حاكمیت را به دست گرفتید، اگر جامعه را متلاطم نكرده بودید، مردم جریان غدیر را فراموش نمیكردند. نه تنها جریان خلافت را به دست گرفتید بلكه دائماً جوسازی كردید و آتش روشن نمودید، و شیطان هم شما را تحریك كرد و لذا نور سنت پیامبر(ص) را خاموش كردید. گویا اصلاً پیامبر(ص) سخنی در رابطه با رهبری آیندة اسلام به زبان نیاوردهاند.
افشای حیله بزرگ
حضرت جملهای میفرمایند كه نشان میدهد بهواقع همه بصیرت و هوشیاری را خداوند در قلب ایشان قرار داده، و آن جمله این است:
207 - «اَتَشِْربُونَ حَسواً فِی ارْتِغاءٍ» به بهانه خوردن كف، شیر را زیر لب پنهانی میخورید.
ارتغاء یعنی كفهای روی شیر را سركشیدن. حضرت فاطمه(س) میفرمایند: شما گرفتن كف شیر را از شیر بهانه كردید، ولی پنهانی، خودِ شیر را خوردید. شما میگویید ما كاری با خلافت نداریم و چیزی نمیخواهیم، فقط میخواهیم مشكلات را حل كنیم، در حالی كه آمدید و جای دین نشستید. و تاریخ نشان میدهد كه وقتی خلیفه حاكم شد طبق حكم خودش جامعه را اداره نمود، نه طبق حكم خدا. در ظاهر هم به خود حق میداد و لذا میگفت: «من با وحی الهی ارتباط ندارم پس بر اساس نظر و اجتهاد خودم حكم میكنم».(98)
برای روشن شدن آثار این حرف به كتاب «معنویت تشیع» از علامهطباطبائی«رحمةاللهعلیه» رجوع كنید تا آثار حرف خلیفه اول را متوجه شوید. این جاست كه شما جهان اسلام را میبینید در طول قرنها به چه مشكلاتی گرفتار آمد و فاطمهزهرا(س) همه این ها را در همان ابتدای كار تشخیص داد و با آن بصیرت فوقالعاده خود روشن نمود كه چرا امروز، جهان اسلام نمیتواند آنطور كه شایسته است از اسلام استفاده كند و به بركاتی كه به واقع اسلام برای پیروانش آورده است، دست یابد.(99)