جدایی از قرآن؛ عامل جدایی از حاكمیت معصوم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ﴾
﴿فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرةً...﴾(79)
سلام بر تو ای فاطمهزهرا (س)! ای امتحانشده توسط خالقت، قبل از آنكه خلق شوی! و خداوند دید تو در آن امتحان صابر و شكیبایی و از عهده آن امتحانِ عظیم برآمدی.
شرط بهرهبردن از قرآن
خودتان مستحضرید كه خانواده پیامبراكرم(ص)، خانواده عقل و شعور و توحیداند. بنابراین به اندازهای كه بر گفتار و رفتار این خانواده تأمل كنیم، اندیشهمان بارور میشود.
یكی از حیلههای شیطان این است كه اگر توانست ما را تماماً از اسلام منصرف میكند و اگر نتوانست تا آن جایی كه میتواند نمیگذارد ما به گوهر اصلی اسلام دست پیدا كنیم. اسلام منهای ارتباط با قرآن آن اسلامی نیست كه انسان از طریق آن به گوهر اسلام رسیده باشد. حالا اسلام به اضافة قرآن ولی منهای تدبُّر و تفكر در قرآن باز آن راه و رسمی نیست كه ما را به گوهر اسلام نزدیك كند. یكی از بزرگان میگوید: «بهرة شیطان از شما این است كه شما را از طریق مشغول كردن به عبادت پایینتر، از عبادت بالاتر غافل كند». شیطان وقتی نتوانست شما را از اصل اسلام منصرف كند، درجة ارتباطتان را با اسلام كم میكند. مثلاً تدبُّر در قرآن را از شما میگیرد. همچنانكه در جلسه گذشته عرض شد، حضرت فاطمهزهرا(س) در این خطبه خطاب به كسانی كه در مسجد مدینه بودند میفرمایند: مگر این قرآن جلوی روی شما نبود؟ مگر مسائل آن روشن و آشكار نبود، پس چه شد كه منحرف شدید؟ یعنی اگر مسلمانان صدر اسلام در قرآن تدبُّر لازم را میكردند، متوجه میشدند كه ادامه اسلام منوط به حاكمیت امام معصوم خواهد بود و نه كس دیگر.
یكی از ضربههایی كه شیعه خورده است عدم تدبُّر در سخنان معصوم است. دشمنان ابتدا تلاش میكنند محبت به معصوم را از ما بگیرند و اگر نتوانستند این كار را بكنند، سعی میكنند تدبُّر و تعمق در سخنان و حركات ائمه معصوم(ع) را از ما بگیرند، تا جایی كه شیعیان باورشان نمیآید كه با تدبُّر در سخنان این ذوات مقدسه میتوانند به یك عقل برتر برسند. یكی از چیزهایی كه ما در این مباحث خیلی به آن امید داریم این است كه باب تدبُّر در سخنان حضرت فاطمه(س) باز شود، ساعتها باید بر روی سخنان آن حضرت تدبُّر نمود تا معلوم شود این خانواده عین شعور و حامل عقلِ قدسیاند. آنها، حقّانیت خودشان را در عمل و گفتار ثابت میكنند، مثل قرآناند، اگر قرآن را چیز دیگری ثابت كند آن چیز اصل است و نه قرآن، در حالیكه خود قرآن، خودش را ثابت میكند، به همین جهت تنها شرط فهمیدن قرآن، تدبُّر در آن است، میفرماید: «اَفَلا یَتدبَّرون الْقُرآنَ»(80) آیا در قرآن تدبُّر نمیكنند؟ بعد میفرماید در اثر تدبُّر در آن، خودشان متوجّه میشوند، اگر آن كتاب و كلمات از طرف خدا نبود، آن انسجام توحیدی كه در اثر تدبُّر در قرآن متوجه آن میشوید در آن نمییافتید، «لَو كانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللهِ لَوَجَدوا فِیهِ اِختِلافاً كَثیراً»؛(81) قرآن برای اثبات حقّانیت خود ملاكِ منطقیِ زیبایی ارائه میدهد، میگوید اگر شما خواستید ببینید این قرآن از مقام اَحد نازل شده یا نه، ببینید انسجام توحیدی و اَحدی دارد یا نه.
چه كنیم كه ائمه (ع) با ما حرف بزنند؟
عین این ملاك را كه در مورد قرآن عنایت كردید، در خصوص سخنان ائمه معصومین(ع) باید تعقیب كرد. بارها تجربه كردهاید، حرفهای كسی كه شخصیت عمیق توحیدی ندارد، نه پایه محكم و انسجام توحیدی دارد، نه ارتباط عمیق و عالی با عالم معنا در آن سخنان به چشم میخورد، ولی شما وقتی با خطبه حضرت زهرا(س) به لطف الهی آشنا شوید، میبینید این سخنان، اصلاً حرفهای یك آدم صرفاً متفكر نیست، بلكه سخنان یك قلب به اَحد رسیده است، قلبی كه قرب اَحدی پیدا كردهاست. و اگر خواستید این نكته برایتان ثابت شود باید در سخنان آن حضرت تدبُّر كنید. عمدة تأكید ما این است كه چه كار كنیم و چه روشی را داشته باشیم كه ائمه(ع) با ما حرف بزنند؟ عرض بنده این است كه شرط ارتباط با ائمه(ع)، پیدا كردن فرهنگ تدبُّر در تفكرات آنهاست. خود اهلبیت(ع) میفرمایند: سخنان ما مثل قرآن بطن و بطنها دارد. همچنانكه میفرمایند: «اَمْرُنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لایَحْتَمِلُهُ اِلّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ اَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ اَوْ مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ بالایمان»؛(82) یعنی فهم سخنان ما، سخت و عمیق است، مثل اسب سركشی است كه به راحتی رام نمیشود، هرچند وقتی رام شد، شما را به كرانههای دور از عالم اندیشه و تفكر سیر میدهد. لذا در ادامه میفرمایند؛ آن را نمیفهمد مگر فرشتهای مقرّب یا پیامبر مرسل یا مؤمنی كه خداوند قلبش را به ایمان امتحان كرده باشد.
حضرت فاطمه(س) در سخنانشان به مردم به خصوص به انصارگفتند شما زحمت كشیدید و اسلام را با زحمت و خون دل خوردن روی كار آوردید ولی حالا به جهت ضعفهایی كه نتوانستید آن ضعفها را جبران كنید، زحمتتان از دست میرود، یعنی در شرایط فتنه و نفاق نتوانستید راه را درست تشخیص دهید. شهیدمطهری«رحمةاللهعلیه» در كتاب سیرة نبوی میفرمایند خود پیامبراكرم(ص) هم میدانستند مسلمانان به آن رشدی نرسیدهاند كه در آن شرایط، نفاق خزیده در فضای جامعه را كه نبض جامعه را به دست گرفته است، هوشیارانه بشناسند، و لذا حضرت در این مسیر چراغهای هدایتی قرار دادند تا پس از رحلتشان مردمی كه چهرة پیچیده نفاق را نمیشناسند گمراه نشوند. مثلاً بنا به نقل قندوزی فرمودند: «عَلِیٌّ مِنّی وَ اَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَلِیٌّ كُلِّ مُؤمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدی»(83) یعنی؛ علی از من است و من از علی هستم، او سرپرست و صاحب ولایت هر مرد و زن مؤمن بعد از من است. یا بارها فرمودند: «رضایت فاطمه رضایت من است و غضبش غضب من».(84) حالا جالب است بدانید كه همة مردم مدینه به این روایت اقرار داشتند، به همین جهت هم وقتی خلیفه اول سركار آمد و مردم مدینه متوجه شدند كه فاطمه(س) از دست او ناراحت است، جریان حاكم با فشار سنگینی رو به رو شد و لذا ابابكر و عمر، خدمت حضرتامیرالمؤمنین(ع) آمدند و درخواست ملاقات با حضرت فاطمه(س) را داشتند. چرا خلیفه میخواهد رضایت فاطمه(س) را به دست آورد؟ چون فضا برای حكومتش سنگین و سخت شده است. همه میدانستند خشم و خشنودی فاطمه(س) ملاك خشم و خشنودی خدا است، حالا خلیفه میخواهد با ملاقات با فاطمه(س) خود را از زیر غضب فاطمه(س) بیرون آورد و از سنگینی جوّ عمومی بكاهد كه البته موفق نشد.(85)