حاكمیت انسان بر انسان به جای حاكمیت خدا بر انسان
روی كار آمدن ابابكر شروع فرهنگی بود كه در آن آدمیان به فكر حاكمیت بر یكدیگر افتادند. حاكمیت خدا بر مردم تبدیل شد به حاكمیت مردم بر مردم. بر اساس بعثت نبیاکرم بنا بود پیامبرخدا(ص) حکم خدا را به مردم بنمایاند تا مردم با تدبّر در حکم خدا، تلاش کنند هر چه بهتر آنرا در جامعة خود پیاده کنند. آری باید مسلمانان مجلس شورای اسلامی هم تشکیل دهند تا قوانینی را برای بهوجودآمدن بستر اجرای حکم خدا فراهم آورند، ولی آنچه باعث استحکام و بقای جامعه میشود حاکمیت حکم اَحد بر کثرتها است. شروع حاكمیت ابابكر، شروع حذف حاكمیت خدا بود. لذا به بهانه اینکه مردم علی(ع) را نمیخواهند حاكمیت امام معصوم را از جامعه حذف كردند.(23) یعنی پای مردم را به میان کشیدند تا بدین بهانه حضور خدا را حذف کنند. بر فرض هم چنین بود که گفتند، آیا نباید شرایط پذیرش علی(ع) را فراهم میکردند؟
گریه فاطمهزهرا(س) باید به گوش فلك میرسید، باید میآمدند، میگفتند: ای فاطمه یا روز گریه كن یا شب! باید بشریت عمق فاجعه را بفهمد. دوباره به این جمله دقّت كنید؛ «روی كار آمدن ابابكر شروع فرهنگی بود كه آدمیان به فكر حاكمیت بر یكدیگر افتادند». بنا بود علی(ع) حاكم شود و حاكمیت علی(ع) یعنی حاكمیت معصوم، و معصوم؛ یعنی كسی كه نفس امّاره ندارد و عبد محض خداست. یعنی هر چه خدا به قلب مبارک او مینهد میتواند بدون اینکه نفس امّارهاش در آن تصرف کند به بشریت بدهد. اگر قرار شد آدمیان بر یكدیگر حكومت كنند، هر كس كه حاكم شد، باید قدرتش از بقیّه بیشتر باشد. ولی اگر خدا حكومت كند، كسی كه حاكم میشود، اصلاً قدرت ندارد؛ چراكه به مردم بدهكارتر میشود. امیرالمؤمنین(ع) گریه میكرد كه خدایا! مرا ببخش، نكند كوتاه آمده باشم. داستان آن زن را شنیدهاید كه مشك آبی را به دوش میکشید و به حضرت علی(ع) نفرین میكرد، حضرت از او پرسیدند: مگر چه شده است که به علی نفرین میکنی؟ گفت شوهرم شهید شده است و كسی كمكم نمیكند (ظاهراً شوهرش در لیست شهدای جنگ از قلم افتاده بود). حضرت، مشك آب را برایش به خانه بردند و سریعاً برگشتند مقداری آرد و گوشت و خرما برایش بردند. قرار شد آن زن آرد را خمیر كند تا نان بپزند و حضرت گوشتها را كباب كردند و دهان بچّهها میگذاشتند و میگفتند: علی را ببخشید. بعد حضرت مشغول پختن نان شدند و در این حال صورتشان را نزدیك آتش میبردند و میگفتند: ای علی! از آتش جهنم بترس و در حق یتیمان کوتاهی نكن. آری معصوم نهتنها قدرتی برای خود قائل نیست، بلکه دائماً خود را بدهکار میداند.
با روی كار آمدن ابابكر آدمیان به فكر حكومت بر یكدیگر افتادند و خودشان دست به قانونگذاری زدند و قانون آسمانی را به نفع قانون زندگی زمینی كنار گذاشتند. اگر تمام پیامبران در یك شهر جمع شوند، چون قلب همه آنها قلب الهی و جایگاه سخن حق است، دیگر حكومت مردم بر مردم و حكومت خدا بر مردم، فرقی ندارد و مردمسالاری دینی یعنی همین. چرا که در آن صورت قلب مردم پذیرفته است که حکم خدا در جامعه حاکم باشد، در این صورت حاکمیت دین خدا، همان حاکمیت خواست مردم است. امّا جایی كه قلب اكثر انسانهای یك جامعه پر از هوس است، حكومت مردم بر مردم بدون نظارت و تنظیم حاكمیت حكومت دین، حكومت هوس بر هوس است. به قول اندیشمندان منتقد به دموكراسی غربی «این دموكراسی؛ حاكمیت كثرت هوسهای سرگردان است» و لذا در رسیدن به نتایجی كه از آن انتظار داشتند، به بنبست رسیده است.
ابابكر آمد و گفت: ای فاطمه! مردم خواستند من سر كار بیایم. در حالی كه اوّلاً: چنین نبود، ثانیاً: باید در جواب گفت: حالا كه انسانها آنچنان الهی نشدهاند كه تماماً یك روح واحد باشند - چون همچنانکه عرض شد وحدت واقعی با نزدیك شدن به اَحد ممكن است- چگونه میتوان گفت مردم من را خواستهاند، مگر بنا بود مردم بر مردم حكومت كنند؟ باید حكم خدایِ مردم برمردم حكومت كند تا دلها الهی شود و وقتی دلها الهی شد و هر دلی حكم خدا را سر داد، چه فرقی میكند كه بگویی خدا بر مردم حكومت كند یا مردم بر مردم حكومت كنند. ولی ابابكر به بهانه اینكه مردم مرا انتخاب كردهاند، حكم خدا را كه در غدیر معلوم شده بود و با حكومت علی(ع) میتوانست جاری شود، حذف كرد. راستی آیا همة مردم به ابابكر رأی دادند؟ و اگر همة مردم هم به ابابكر رأی داده بودند آیا برای او حجّت بود تا امام معصومی را كه خدا در غدیر نصب كرده بود، كنار زند؟ و آیا خلیفة دوم به رأی و نظر مردم بر جامعه حاكم شد؟ چرا در نصب خلیفة دوم دیگر رأی مردم جایی نداشت، همین كه خلیفة قبلی او را نصب كرد كافی بود؟
اعتراضی در حال شعف الهی
این مقدمات را خدمتتان عرض كردم تا ببینید عظمت فاطمهزهرا(س) تا كجاست و بهجهت آتش بزرگی كه در قلب ایشان شعلهور كردهاند، قاعدتاً نباید طاقتی برای ایراد این خطبه برایشان مانده باشد، چون این خطبه با معاشقة با خدا شروع میشود و بعد، آن بحثهای دقیق اجتماعی سیاسی را پیش میکشند. پس معلوم میشود حضرت همهچیز را در بستر الهیِ آن نظاره میكند. آقایسلیمانكتانیِمسیحی در کتاب «فاطمهزهرا، زهی در نیام» میگوید: «درست است كه دختر پیامبر اكرم(ص) میخروشید، ولی با یك آرامش تاریخی میخروشید» بهواقع هر كس به این خطبه دقّت كند، انگار تمام بهشتها در وجود فاطمه(س) شكوفا شده و مست معنویّت و شعور است و حالا در چنین حال معنوی دارد اعتراض میكند. اگر مقام فاطمه(س) مقام فنای فیالله نبود این جملة رسولخدا(ص) معنی نداشت كه میفرماید: «اِنَّ اللهَ لَیَغْضِبُ لِغَضَبِ فاطِمَةَ، وَ یَرْضی لِرِضاها»(24)
و نیز بخاری آورده(25) است که رسولخدا(ص) فرمود: «فاطمة بضعةُ منّی یریبُنی ما اَرابها و یؤذینی ما آذاها».
نكتهای كه در آخر این جلسه خواستم عرض كنم تا اصل خطبه را از چیزهایی که ممکن است مربوط به خطبه نباشد جدا کنیم، در مورد سخنانی است كه بعضی از مورّخین در رابطه با موضوع بعد از این خطبه آوردهاند. بعضی از مورخین نوشتهاند: چون دختر پیامبر اكرم(ص) آن گفتار را در مسجد مدینه فرمود و ابابكر با او برخوردی بیادبانه كرد و حتّی به علی(ع) توهین كرد كه در خانه نشسته و از زنان كمك میگیرد،(26) حضرت به خانه آمد و به شوهر خود چنین گفت:
«پسر ابوطالب! تا كی دستها را به زانو بستهای، و چون تهمتزدگان در گوشة خانه نشستهای؟ مگر تو نه همان سالار سرپنجهای؟! چرا امروز در چنگ اینان رنجهای؟ پسر ابوقحافه، پرده حرمتم را درید و نان و خورش فرزندانم را برید!...».
چنانچه ملاحظه میفرمایید؛ جملة فوق حالت سجع و آهنگین دارد، یعنی نظم خاصّی بر آن حاکم است.
جناب آقای دكتر شهیدی در كتاب زندگی فاطمهزهرا(س) میفرماید:
«چگونه چنین چیزی ممكن است که فاطمه(س) با علی(ع) اینطور سخن گفته باشد؟ شیعه برای این دو بزرگوار مقام عصمت قائل است، آیا میتوان پذیرفت دختر پیامبر اینچنین شویش را سرزنش كند، آنهم برای نان و خورش فرزندانش؟ آنچه میبینید این است كه این قسمت از گفتار پر از آرایش معنوی و لفظی است؛ اعم ازاستعاره، تشبیه، كنایه، طباق و سجع. اگر خطبه از چنین آرایشها برخوردار باشد، زیور آن است، سخنی است كه برای جمع گفته میشود، باید در دل شنونده جا كند. در چنین گفتار، خطیب در عین حال كه به معنی توجّه دارد، به زیبایی آن و نیز به آرایش لفظ باید توجّه داشته باشد، امّا گفتگوی گلهآمیز زناشویی آن هم در خانه خود، چرا باید چنین باشد؟ مگر دختر پیامبر(ص) میخواست قدرت خود را در سخنوری به شوهر خویش نشان دهد؟»(27)
ظاهراً حق با جناب آقای دکترشهیدی است كه این قسمت را بعداً به كلمات حضرت اضافه كردهاند. و میتوان امکان داد برای از بینبردن پیام اصلی خطبة فاطمهزهرا(س) که عالیترین ابعاد معرفتی و سیاسی را گوشزد میکند، چنین پیرایههایی را بدان وصل کرده باشند.
إنشاءالله وقتی در حدّ توانمان در جلسات آینده به اصل خطبه توجه کنیم، خواهیم دید حضرت زهرا(س) چگونه جبههای را گشودهاند که تا نهایت تاریخ، سرنوشتساز خواهد بود و مسئله بصیرت حضرت فاطمه(س) خیلی از این حرفهای عادی كه در مورد حضرت میزنند، بالاتر است.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
اهلالبیت و علم به فلسفة احكام
بسم الله الرحمن الرحیم
(السَّلام عَلَیْكِ یا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَكِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَكِ(
( وَ كُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِه صابِرةً …((28(
همانگونه كه مستحضرید؛ شرط نزدیك شدن به قلب حضرت زهرا(س) این است كه عقاید حضرت را بشناسیم و آنها را به قلبمان نزدیك كنیم. از این رو میخواهیم خطبة حضرت زهرا(س) را كه دائرةالمعارفی است شامل عقاید و قواعد توحیدی، عرفانی، اجتماعی، تاریخی و سیاسی مورد توجه و تعمّق قرار دهیم.
در جلسه قبل در خصوص فضای كلّی خطبه بحث كردیم و گفتیم: فرازهای اول خطبه از جایی كه میفرماید: «الحمدلله عَلی ما اَنْعَم و لَه الشُّكْرُ عَلی ما اَلْهَمَ» تا آنجا كه میفرماید: « وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِه» یك دیدگاه توحیدی ناب و عمیقی را مطرح میكند كه احتیاج به بحث طولانی دارد و در این سلسله بحثها ما قصد نداریم به آن بپردازیم. بعد از آن، باب نبوت را باز میكنند كه در منظر ایشان جایگاهی بسیار عالی دارد. میفرمایند: هنوز عالَم و آدم خلق نشده بودند كه خداوند برنامة تربیت پیامبر(ص) را ریخته بود «اِذِ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَكْنُونَة» (آنگاه كه هنوز مخلوقات در حجاب غیب بودند) و ظهور پیامبر(ص)، ظهور آن قائدی است كه از قبل امضاء شده بود آنگاه حضرت زهرا(س) معنی پیامبری و نقش پیامبر را در عالم تبیین میكنند كه در جای خود بحث خواهد شد.
عرض شد؛ خطبه فاطمه زهرا(س) مادرِ نهجالبلاغه است، چون این خطبه را حضرت زهرا(س) بعد از رحلت پیامبراكرم(ص) ایراد كردهاند، ولی نهجالبلاغه در سالهای حكومت حضرت علی(ع) بیان شده است.
به فضای كلام حضرتزهرا(س) دقت كنید. اگر ایشان میخواستند فقط یك بحث سیاسی بكنند این همه حرفهای عرفانی، نورانی و شهودی، آن هم مستغرق در عالم ربوبی برای چیست؟ تمام حرفهای این خانواده بر اساس استغراق در عالم غیب است. دل اینها، دل توكل محض است و مثل ما نیستند كه در مقابل حوادث سیاسی زود جا بخوریم و دلمان جوش بزند كه ای وای در جامعه انحرافی ایجاد شد و این گروه و این دسته بُردند و آن دسته باختند. در فرازهای ابتدای خطبه میبینید حضرت در حال سیر در عالم دیگری هستند، گویا خودشان هستند و خدا و دیگر هیچ. در قسمت بعد هم كه مردم را مورد خطاب قرار میدهند طرز كلام و صحبتشان بسیار عجیب است و ما بحث خود را از همین قسمت فرمایش آن حضرت شروع میكنیم.