فرازهای كلّی خطبه
ابتدا حضرت یك بحث عمیق و نسبتاً طولانی راجع به توحید میكنند، چراكه نباید مسئلة غصب خلافت، عمق توحیدی این خطبه را محدود كند. پس از آن، بحث عمیقی دربارة نبوّت دارند كه متذكّر نقش نبوّت در زندگی بشر میشوند در اینجا تأثیر حضرت رسول اكرم(ص) را در بین مردم بیان میكنند.
آنگاه مردمِ آن زمان را مورد خطاب قرار میدهند و میگویند: «شما برای اسلام خیلی زحمت كشیدید» تا حقّ زحماتی كه مردم جهت برپایی اسلام متحمل شدند، در این زمینه ضایع نشود. سپس آنها را به جهت سستیها و غفلتهایشان در رابطه با بیتفاوتی نسبت به نحوة حاكمیتِ بعد از رحلت پیامبراكرم(ص) به شدّت مورد انتقاد قرار میدهند. در این فراز جامعنگری و جمعیت خاطر شخصیت اندیشمند فاطمهزهرا(س) را میبینید. از آن جهت كه مردم زحمت كشیدند و انقلابی به نام انقلاب اسلام را در جزیرةالعرب به پا كردند، آنها را مورد توجه قرار میدهند و از آن جهت كه همین مردم نسبت به ادامة انقلاب، غفلت كردند و تداوم اسلام را در مدیریتِ اجرایی یك انسان معصوم نمیبینند، به آنها متعرض هستند و خطر آن را گوشزد میكنند.
در فراز بعدی متذكّر میشوند كه قرآن در میان شماست و خصوصیاتش را بیان میكنند و میفرمایند: چرا به قرآن عمل نمیكنید و روشن میکنند كه اگر از قرآن تبعیت کنید بهراحتی بهسوی علی(ع) بهعنوان امامی معصوم راهنمایی میشوید.
در قسمت بعد؛ فلسفة احكام را بیان میكنند تا روشن شود این خانواده به باطن دین دسترسی دارند. و سپس؛ خودشان را معرفی میكنند كه این هم جای تأمّل دارد كه چرا حضرت به معرّفی خود میپردازند؟ مگر مردم ایشان را نمیشناختند؟ گویا اشاره به سخنان پیامبر(ص) دارند که بارها در مورد فاطمه(س) با مردم حرف زدند و حضرت میخواهند بگویند كه ای مردم! من همان فاطمهام. در قسمت بعدی؛ دوباره نقش پیامبراكرم(ص) را از نظر جامعه مكّه و مدینه ارزیابی میكنند. در بخش بعدی دست میگذارند روی صفات كسانی كه انقلاب را به وجود آوردند و میگویند: پیامبراكرم(ص) با چنین افرادی انقلاب كردند. سپس شرایطی را كه در آن شرایط انقلاب محقق شد و موقعیت مردمِ قبل از انقلاب را ارزیابی میكنند و عجیب آنكه در طول تاریخ هر وقت انقلاب دینی به وجود آمده است، مردم همین موقعیتها را داشتهاند. آنگاه نقش پیامبراكرم(ص) و به خصوص علی(ع) در تحقّق انقلاب و این كه منهای حضرت علی(ع) این انقلاب محقّق نمیشد و دلایل قوی و نمونههای تاریخی را در اینباره ذكر میكنند.
حضرت در فراز بعدی خصوصیات ابابكر و عمر را در دفاع از اسلام و بهوجود آمدن اسلام و جایگاه آنها را در مقایسه با علی(ع)، بیان میكنند. به این نكته توجّه كنید كه فاطمهزهرا(س) نیامده است صرفاً به آنها حمله كند، بلكه آمده است تا یك فكر نظاممندی را ایجاد كند كه بشر بتواند همواره در طول تاریخِ حیات خود، از آن تغذیه كند و خود حضرت هم خطاب به حاضران در مسجد میفرماید: من این حرفها را برای شما نگفتم، چرا كه شما اصلاً متوّجه این كه بخواهید از طریق سخنان من نهضت را ادامه بدهید، نیستید.
سپس جایگاه نفاق و خصوصیات نفاق و علت سر برآوردن چهرة نفاقِ بعد از رحلت پیامبراكرم(ص) را بیان میكنند.(10) آنگاه عملكرد و روش غصب خلافت را روشن میكنند. سپس دروغ آنها و باطن شعارهایشان را آشكار میسازند و یك هوشیاری اجتماعی به ما میدهند كه همیشه در ظاهر روند خیانت، شعارهای جذّابی هست كه اگر نتوانید جایگاه این شعارهای زیبا و جذّاب و مردمپسند را بشناسید، حیله و مكر نفاق شما را فرا میگیرد.
در فراز بعدی، قصّة پشتكردن به قرآن را مطرح میكنند و خطاب به صحابة پیامبراكرم(ص) میفرمایند: شما رسماً به قرآن پشت كردید. آنگاه انگیزة اصلی مخالفان حاكمیت علی(ع) را، به عنوان مخالفان حاكمیت امامی معصوم مطرح میكنند. سپس نمونهای از مكر حاکمان را در مسئلة فدك مطرح مینمایند، و از طرفی هم مواظب هستند كه فدك در سخنانشان اصل نشود- در حالی كه دشمن دانا و دوستِ ساده هر دو، مسئله غصب فدك را در خطبه حضرت زهرا(س) اصل كردند، درست بر عكس سیرة اهلالبیت(ع)(11)- حضرت میخواهند عمل غصب فدك را به عنوان نمونهای از ضعفهای خلیفه آشكار كنند تا معلوم شود چه خطر بزرگی جهان اسلام را تهدید میکند. عرض شد كه حضرت خوب فهمیدند این اجتهادِ مقابل نص، آخرین اجتهاد نیست، فردا اجتهادهای دیگری پیش میآید و همچنین ادامه مییابد و پیشبینی فاطمه(س) درست بود. چهلسال پس از این حادثه، تغییراتی بنیادی در حکومت در جهان اسلام پدید آمد و عملاً اصل اسلام به فراموشی سپرده شد.
پس از آن به ابابكر نظر میكنند و در یك مباحثة علمی منطق او را كه منكر ارثبردن فاطمه(س) از پدرشان است، از طریق طرح آیات قرآن نقض میكنند تا روشن شود كسی كه قرآن و دین را نمیفهمد، چگونه خلیفة مسلمین شده است؟ و دوباره تأكید میكنند كه بحث اصلی، بحث فدك نیست.(12) ما فدك را نخواستیم، ولی ای ابابكر! با پشتكردن به قرآن عملاً عذاب قیامت را برای خودت خریدی. حضرت از این طریق قداستِ دروغین خلیفة مسلمین را كه به مبنای عمل به قرآن نیست، زیر سؤال میبرند. این سخن از طریق فاطمهای که پیامبرخدا(ص) در مورد او فرمود: «اِنَّاللهَ لَیغْضِبُ لِغَضَبِ فاطِمَةَ، و یرْضی لِرِضاها»(13) یعنی خداوند با غضب فاطمه، غضبناک و با رضایت او راضی است، سخنی است كه نمیتوان به راحتی از آن گذشت. و لذا سخن فاطمه(س) در طول تاریخ برای ابابکر نقطة تاریکی است که قدرت تجزیه و تحلیل درستی را به آیندگان میدهد.
البته امروزه كه همة وجوهِ مدینة فاضله مورد فرضِ سقیفه، نمایان شده قضاوت در آنچه آنها مطلوب میپنداشتند راحتتر است و میتوان حدس زد اگر از همین طریق اسلام ادامه یابد به كجا خواهد رسید و لذا است كه سخنان دلسوزانة فاطمه(س) امروز حامل پیامی است كه جهان اسلام در امروزِ تاریخ خود تصمیمی جدید اتخاذ كند و گوهر آن اعتراض را بشناسد، كه ما در سیر تحلیل خطبة آن حضرت به آن میپردازیم.
حضرت در بخش بعدی به سران قوم نظر میكنند و میفرمایند: حواستان كجاست؟ بنا بود اسلام را تماماً روی كار بیاورید. اسلامِ نیمهكاره، اسلام نیست. میفرمایند: مشكلات روحی و اخلاقی شما سبب شده تا عوامل دوام اسلام را درست تحلیل نكنید، زیرا زاویة ایجادشده، در ابتدا چندان چشمگیر نبود تا نتایج آن انحراف مشاهده شود - شاید خود خلیفه هم نمیدانست كار به كجاها كشیده خواهد شد- ولی بصیرت فاطمه(س) انتهای این انحراف را میدید و سایرین را و حتی خلیفه را متذكر شد. سپس ذهنها را به عمق مصیبتِ رحلت پیامبراكرم(ص) توجّه میدهند و در راستای توجه به این خطر كه سران مبارزه و ایثار بگویند: وقتی پیامبراكرم(ص) رحلت كرد، دیگر مبارزه تمام شده است، میفرمایند: شما را چه شده است كه مبارزه نمیكنید، در حالی كه اشخاصی دارند در اسلام انحراف ایجاد میكنند؟ آنگاه به خود انصار توجّه میكنند و میفرمایند: شما طبق شرایط و سوابقتان میتوانید از اسلامِ حقیقی دفاع كنید و توانایی ایجاد هستة مقاومت برای برگرداندن انحراف را دارید، پس چرا اقدام نمیكنید؟ پس از آن میفرمایند: این را متوجه باشید، اگر اكنون شمشیر و قدرتتان ارزشمند شده به جهت این بود كه زیر نظر مدیریت ما اهلالبیت عمل كردید و شمشیر زدید. بنابراین حالا كه ما را رها كردهاید مطمئن باشید اگر شمشیر هم بكشید جهت صحیحی نخواهد داشت و لذا قدرت و هیبتی برای شما به ارمغان نمیآورد. آنگاه به نحوی دقیق و عمیق تحلیل میكنند ریشة سستی امروزین شما كجاست كه در بحثهای آینده به آن میپردازیم. در قسمت بعد میفرمایند: چرا كسی را كه حقّ حاكمیت دارد، یاری نمیكنید؟ با این سستیها تمام زحمات گذشتة شما بیثمر میشود. در اینجا میخواهند این نکته را متذکر شوند که نظام دینی اگر به آرمانهای اصیل خود فكر نكند و آنها را دائماً مدّنظر نداشته باشد، مبارزات قبلیاش نیز جهتی بیمحتوا و پوچ پیدا میكند.
در پایان میفرمایند: من همه این مطالب را برای اتمام حجّت گفتم، تا چراغ هدایت و عامل تغذیة انسانهای هوشیار تاریخ باشد. من روانكاوی شما را میدانم و خودِ من هم گفتم كه شما نمیتوانید بهپا خیزید و از این نهضت دفاع كنید. این دین با نشانههای خاصّی به نتیجه میرسد و یارانی را طلب میکند که هوشیاری و تقوا را، همراه با دوری از رفاهزدگی داشته باشند و شما مطمئن باشید با روحیة رفاهزدگی و ثروتاندوزی که پیشه کردهاید، نه دیگر میتوانید از اسلام دفاع كنید و نه در این راهی كه پیشه كردهاید به نتیجه میرسید.
شما اگر برای فهم خطبه حضرت زهرا(س) كه در مسجد مدینه ایراد فرمودند، وقت بگذارید، میبینید گویا این خطبه؛ مادرِ نهجالبلاغه است. نهجالبلاغهای كه بسیار فصیح و بلیغ و عمیق است. این خطبه وقتی بیان شده كه صاحب نهجالبلاغه هنوز سخنی نگفته است. اكثر خطبههای نهجالبلاغه در زمانی ایراد شده است كه حضرت علی(ع) حاكم بودند، ولی فاطمهزهرا(س) این صحبتها را در همان ابتدای رحلت پیامبر اكرم(ص) ایراد كردهاند. ما در سلسله بحثهای خود در شرح این خطبه سعی در توجه به منظر سیاسی و جامعهشناختی و تاریخی آن داشتهایم، در حالیكه این خطبه ظرفیت توجه به آن را از مناظر دیگر نیز دارد.
نگاهی بهسوی آسمان معنویت
شما باید از خودتان بپرسید كه چرا حضرت در خطبهشان با اینکه بنای اعتراض به وضع سیاسی زمانة خود را دارند، چشم ما را بهسوی آسمان میاندازند؟ از این کار حضرت باید بفهمیم كه اگر شیعه هم باشیم و با تفكر شیعی هم حاكم شویم، ولی چشممان زمینی باشد، کنار فاطمه(س) نخواهیم بود، نهایتاً همان بنیعباس هستیم. بنیعباس علویاند و طرف حاكمیت علی(ع) بودند، ولی زمینیاند؛ پس باید مواظب این خطر بزرگ زمینیشدن باشیم. لذا اوّلین پیامی كه خطبه حضرت دارد، قبل از اینكه وارد مسائل دیگر شوند، این است كه میبینید حضرت چشم خود را به آسمان انداختهاند و سخن خود را با «اَلْحَمْدُللهِ عَلی مَا اَنْعَمَ ..... » شروع میکنند، یعنی میخواهند بگویند: «ای انسانها! ساحت حیات شما باید آسمانی باشد.» غفلت از رجوع به شریعت آسمانی و خطر ادارة امور دنیوی بر اساس عقل غیر دینی كه امروز به سكولاریسم مشهور است، خطر بزرگی است كه فاطمهزهرا(س) دارند متذكّر آن میشوند.
ابتدای خطبه مملو از معاشقة با حق است. ما اگر آدم سیاسی و عجولی باشیم و كسی بخواهد برای ما مسئلهای مثل جنگ تحمیلی را تحلیل كند، ولی ابتدا وارد بحث معاشقه و انس با حق بشود و مدتی در این حالت بماند و حق را ثنا کند و متذکر نعمتهای حق گردد، صدای اعتراضمان بلند میشود كه آقا! مسئله جنگ را چرا نمیگویی؟ چون نمیتوانیم زمین را به آسمان وصل کنیم، و تمام حوادث زمین را در پرتو انوار آسمان معنویت بنگریم. حال به یاد بیاورید جملة امام خمینی«رحمةاللهعلیه» را كه فرمودند: «من دست و بازوی رزمندگان را بوسه میزنم كه جای بوسه ملائكه است»، امامخمینی«رحمةاللهعلیه» این حرکات ظاهری رزمندگان را وصل به حقایقی باطنی میبینند، به عبارت دیگر در واقع امام«رحمةاللهعلیه» دارند سنت «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لكِنَّ اللهَ رَمی»(14) و نقش ملائكه در حركات رزمندگان را مشاهده میکنند. در این نوع نگاه به مسائل اجتماعی سیاسی، وجوه غیبی این تحرکات مورد غفلت قرار نمیگیرد و لذاست که در همة امور، اوّل باید متوجّه بود، اگر در کارها و تحلیلهایمان ساحت آسمانی انسان گم شود، بشر به بحران میافتد، حتّی اگر آن کارها و تحلیلها به اسم شریعت باشد.
دقّت كنید ببینید نگرانی فاطمهزهرا(س) از چیست؟ مگر ابابكر نگفت: «اسرار پیامبر اكرم(ص) پیش علی(ع) است»(15) پس اصل مسئله چیست که علی(ع) را از حاکمیت حذف میکنند؟ اصل مطلب این است كه در فكر و فرهنگ سقیفه نیازی به علی(ع) در ادارة امور دنیوی جامعه نیست. ملاحظه کنید كه آنها چگونه وارد قضیه شدهاند. معلوم نیست كه اگر ما هم در آن شرایط بودیم، هوشیارتر از كسانی بودیم كه در آن شرایط فریب خوردند، مگر اینكه فرهنگ پیامبر اكرم(ص) را در عمق جان و فكرمان داشته باشیم. شما تصوّر نكنید همه شیعیان امروز از نظر بینش سیاسی، بینش فاطمه(س) را دارند، اكثر اهل سنّت هم محبّت به فاطمه(س) را دارند. ما باید آن بصیرت فاطمی را پیدا كنیم تا متوجّه شویم امور دنیوی باید براساس احكام الهی اداره شود. شما ببینید چند درصد از مردم ما از این جهت فاطمیاند؟ و چند درصد از خانوادههای ما فرزندانشان را بر اساس حكم معصوم تربیت میكنند؟ ما تربیت فرزندانمان را به دست حرفهای كارشناسانی دادهایم که هیچ بهرهای در کار خود از فرهنگ معصوم نبردهاند و با اینحال برای فاطمهزهرا(س) هم گریه میكنیم. پذیرفتن ولایت اهلالبیت به گریه و محبّت صِرف نیست، ولایت اهلالبیت؛ یعنی پذیرفتن مدیریت حكم خداوند از طریق فرهنگ معصوم در تمام ابعاد زندگی، اعم از فردی و اجتماعی.
ریشة اصلی فاجعه
اگر محور ادارة امور دنیوی انسان صرفاً عقل بشری شد، سیل بحرانها در سراسر زندگی بشر جاری میشود. وقتی ابابكر آمد و بالای منبر نشست، ابتدا گریه كرد، بعد چنین گفت:
«پیامبر اكرم(ص) در اتخاذ تصمیمات و ادارة امور مستظهر به وحی بود، ولی اکنون که وَحیِ آسمانی با رحلت نبیاکرم قطع شده است ناگزیریم در اتخاذ تصمیمات لازمه به اجتهاد و صوابدید فکری خود عمل کنیم»
و بعد گفت:
«ما نیز مانند شما گاهی نظر صحیح و گاهی راه خطا میپیماییم اگر در امری اشتباه کردیم تذکر دهید و اشتباه ما را اصلاح کنید».(16)
یعنی میخواهد بگوید؛ هر وقت برای پیامبر(ص) مشكل پیش میآمد از وحی استفاده میكرد. حالا من هم تا آنجا كه بتوانم با استفاده از وحی، مشكل جامعه را حل میكنم. ولی آنجا كه نتوانم، خودم فكر میكنم و به نظر و صوابدید خودم عمل میكنم. این جملات را در حالی میگفت كه در بالای منبر به جهت رحلت رسولخدا(ص) اشك هم میریخت. اینجا است كه فاطمهزهرا(س) متوجه است چه مصیبتی بر سر اسلام آوردند! اوّل معصوم را كنار گذاشتند، بعد گفتند با فكر خودمان جامعه را اداره میكنیم. كسی را كه میتواند حكم خدا را از طریق غیب بگیرد و به باطن قرآن نیز آگاهی دارد، از حاكمیت حذف كردند و بعد گفتند: هر جا حکم خدا را ندانستیم به نظر و صوابدید خود عمل میکنیم. آخر مگر خدا ما را بدون برنامه خلق کرده است که به صوابدید خلیفه زندگی کنیم؟ آری معصوم را حذف کردند، تا بتوانند میل خود را در جامعه پیاده كنند. و بدینوسیله اسلام تأثیرگذار به اسلام انفعالی تبدیل شد و اسلامی كه خداوند وعده داده بود به وسیلة آن «یُریدُ اللهُ اَن یُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرین»(17) یعنی حق را حاكم و ریشة كفر را از بین میبرد، آری چنین اسلامی به اسلامی تبدیل شد كه امروزه زیر چكمة كفر دست و پا میزند.
راوی میگوید: وقتی امام محمّد باقر(ع) رحلت فرمودند خیلی غمگین شدیم، چون میدیدیم ایشان گاهی كه سخن میگفتند از قول جدّشان رسولاكرم(ص) روایت نقل میكردند، بعد رفتیم خدمت امام صادق(ع)، دیدیم ایشان می فرمایند: «قالالله تبارك و تعالی» و شروع میكنند به صحبتكردن. اینجا بود كه نگرانی وغصّهمان برطرف شد، چون دیدیم كسی اماممان شده است كه مستقیماً میگوید: قالالله. منظور عرضم این است كه انسانهایی را از حاکمیت جامعه حذف کردند که باطن قرآن را میشناختند و میتوانستند حقایقی را از خدا بگیرند و به انسانها بدهند(18) - البته این غیر از وَحی است كه مخصوص نبی است- در كتاب اصول كافی و در بحار آمده است كه از زمان رحلت پیامبر اكرم(ص) تا روز شهادت فاطمهزهرا(س)، جبرائیل با حضرت فاطمهزهرا(س) مراوده، یعنی رفتوآمد، داشته است.(19) از امام صادق(ع) روایت داریم كه آسمانِ عرش جلوی ما باز است. در جای دیگر میفرماید: ما با فوق جبرائیل و میكائیل ارتباط داریم.(20) البته توجّه دارید كه این سخنان به معنای دریافت وحی و آوردن شریعت نیست.
وقتی ثابت شود كه بعد از رحلت پیامبراكرم(ص) انسان معصومی در روی زمین هست كه با عرش ارتباط دارد، آیا كسی حق دارد بگوید: وقتی مشكل را نتوانستم با قرآن حل كنم، از عقل خودم استفاده میكنم؛ این سخن یعنی با اینكه میتوان بشر را با بودن انسانهای معصوم از طریق حقایق آسمانی هدایت كرد، آنها را خانهنشین میكنیم و عدّهای را كه راهی به سوی حقایق آسمانی ندارند، بر سر كار میآوریم. عمق فاجعه چنین فكری هنوز روشن نیست، و تا این روشن نشود نمیفهمیم دنبال چه چیزی باید باشیم. به عنوان مثال؛ بعضیها نمیدانند انقلاب اسلامی دنبال چه چیزی است، لذا انقلاب اسلامی را چیز مهمّی نمیبینند، در حالیكه ما معتقدیم بعد از حذف حضرت علی(ع) امید فاطمهزهرا(س) به امثال انقلاب اسلامی است. اگر انقلاب اسلامی درست جلو برود، میتواند آن آرزویی را كه فاطمهزهرا(س) داشتند برآورده كند، و شرایطی را فراهم نماید كه حكم خدا در جامعه حاكم وجاری باشد و نه نظر افراد، و اسلام تأثیرگذار خود را بنمایاند و در آن حال است كه نظام ارزشیِ جهان بشری را اسلام تعیین میكند.