دوم) اهداف؛
1- شکوفا شدن استعدادها
2- کنترل غرائز
3- هماهنگی با جامعه
4- رسیدن و اشباع خواستههای فطری
5- اصلاح روابط
رابطه انسان: با خداوند، با خود، با مردم، با تاریخ و با طبیعت.
مثلاً: - رابطه انسان با خود، مثل؛ حفظ چشم و تن و بدن.
- رابطه انسان با خدا؛ مثل نماز.
- رابطه با خلق؛ مثل پدرو مادر، همسایه، شاگرد، معلم، شریک.
- رابطه با تاریخ؛ تاریخ پیشینیان و پیشکسوتان.
و خلاصه اینکه؛ تربیت دینی همه اهداف فوق را در بردارد تا انسان از هوسها به حق، و از شرک به توحید، و از تفرقه به وحدت و از کدورت به صفا واز تنگ نظری به سعه صدر و از کینه به گذشت و از غفلت به توجه برسد، که قرآن میفرماید:
«یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(10) خروج از ظلمت به نور. از ظلمت جهل به نور علم و از ظلمت کینه به نور وحد و صفا و...
سوم) آثار تربیت الهی
1- عزت
زمانی که میگوئیم: «الْحَمْدُ لِلَّه»(11) ستایش مخصوص خداست. دیگر بله قربانگوی هر کس و ناکس نمیشویم.
امام حسین(ع) هم در سخنان خود در قیام عاشورایی بعد از حمد و ثنا و ستاش خداوند، میفرماید: «هیهات منّا الذله، والموت اولی من رکوب العار»
«إِیَّاكَ نَعْبُدُ»(12) فقط تو را میپرستم، در مقابل تو رکوع و سجده میکنم و سر به خاک میسایم، بنده تو، نه بنده زور، نه بنده شرق، نه بنده غرب. «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ» ایستادن و نشستنم به حول و قوه تو است. اینجا بدمستی معنا ندارد، وقتی انسان بنده خدا شد، خودش را به خدا واگذار کرده و اطاعت از او مطلوب است.
2- عبادت
خداوند میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذی خَلَقَكُمْ»(13) اى مردم! پروردگار خود را پرستش كنید آن كس كه شما، و كسانى را كه پیش از شما بودند آفرید.
عبادت سازنده و تربیت کننده است، کلماتش، حرکاتش، نظم، نظافت، رعایت حق الناس، استقلال، اتحاد، هدف واحد، ایستادگی، تغذیه، رعایت بهداشت، تقوا، دوری از کبر و غرور، ورزش، فریاد، و... از آثار نماز و عبادت است.
مسجد، پایگاه تربیت است، مسئولین متعهد و خدوم نظام و انقلاب ما کسانی هستند که در مسجد تربیت شدهاند.
3-الگو شدن
یکی از دعاها و درخواستهای تربیت شدگان الهی این است که:
«وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً»(14) و ما را براى پرهیزگاران پیشوا گردان .
انسانهای باتقوا بندگان خوب خدا هستند، آرزو دارند در جهت تربیت، اصلاح، رشد و ترقی جامعه الگو و رهبر دیگران باشند.
4- فرو بردن خشم
خداوند درباره اخلاق انسانهای تربیت شده در قرآن میفرماید: «وَ الْكاظِمینَ الْغَیْظَ»(15) (مؤمنان کسانی هستند که به هنگام خشم) خشم خود را فرو مینشانند.
«وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ»(16) و زمانی که (از دست دیگران) خشمناک میشوند، میبخشند.
قرآن در داستان دو فرزندان حضرت آدم(ع)، (هابیل و قابیل) میفرماید: زمانی که یکی از آنها (قابیل) به برادرش (هابیل) گفت: به خدا سوگند تو را خواهم کشت، برادرش (هابیل) در جواب او گفت:
«لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَكَ لِتَقْتُلَنی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْكَ لِأَقْتُلَكَ»(17) اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی، من هرگز برای کشتن تو دست نمیگشایم، این معنای تربیت الهی است.
5- احسان و نیکی به والدین
قرآن میفرماید: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَیْنِ أَنِ اشْكُرْ لی وَ لِوالِدَیْكَ إِلَیَّ الْمَصیرُ»(18) و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كردیم مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل كرد (به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه اى را متحمّل مى شد)، و دوران شیرخوارگى او در دو سال پایان مى یابد (آرى به او توصیه كردم) كه براى من و براى پدر و مادرت شكر بجا آور كه بازگشت (همه شما) به سوى من است! و در آیه دیگر میفرماید:
«وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»(19)
و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیكى كنید!
6- شدت و خشم با دشمن
-«أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» (20) در برابر كفّار سرسخت و شدید هستند.
-«لیغیظ بهم الکفار» (21) این براى آن است كه كافران را به خشم آورد.
7 - تواضع
سیره پیغمبر(ص) درجلسات این بود که به صورت دایره مینشستند، یكی وارد شد متوجه نشد كه كدام یک پیغمبر است، گفت: «أَیُّكُمْ رَسُولُ اللَّهِ»(22) كدام یك از شما پیغمبر است.
خداوند در باره تواضع پیامبر(ص) میفرماید:
«وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفینَ»(23) من (در بین شما) تكلّف ندارم (و راحت معاشرت میکنم).
8- عشق و نشاط
خداوند در جهت امتحان و آزمایش به بنیاسرائیل فرمود: گاوی را ذبح کنند، بهانه کردند که چه رنگی باشد؟ زرد، چه سن باشد؟ نه پیر باشد و نه جوان، پیغمبرشان را خیلی اذیت كردند، برای این خاطر میگویند: بهانههای بنی اسرائیلی بالاخره ذبح کردند ولی قرآن میفرماید:
«قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا یَفْعَلُونَ» (24)كشتند ولی انگار نكشتند. چرا؟ برای اینكه با رغبت و میل نبود.
- درباره کسانی هم که بارغبت زکات نمیدهند، میفرماید:
«وَ هُمْ كارِهُونَ» (25) باکراهت زکات میدهند.
- در قرآن دو مرتبه داریم كه «وَ هُمْ كُسالى » (26)یعنی آنها با كسالت نماز میخوانند، نماز با كسالت مورد انتقاد است.
امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی به درگاه خداوند میگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَسَلِ» (27)به خدا پناه میبرم از بینشاطی!
9- دلسوزی و محبت
حدیث داریم: افراد از حضرت زهرا(س) سئوال میكردند، حضرت بارها با صبر و حوصله، محبت ودلسوزی جواب میدادند، طرف اظهار خجالت و شرم میکرد، حضرت میفرمود: هر یک دفعه که تکرار میکنم ثواب بیشتری میبرم. قرآن هم گاهی مطلب را در قالبهای گوناگون بیان میفرماید:
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا» (28){ما در این قرآن} براى مردم از هر چیز نمونه اى آوردیم.
10- عدالت خواهی
عقیل برادر حضرت علی(ع) گفت: یا علی من برادر تو هستم تو هم رئیس حكومت اسلامی هستی، عیال وار هستم، چند كیلو گندم و جو بیشتر به ما بده، حضرت آهنی داغ كرد و از عقیل خواست دستش را بگذارد، بعد فرمود همانطور كه تو از آهن داغ میترسی من هم از آتش جهنم میترسم، چرا که بیت المال حق همه مردم است.
چهارم) آثار تربیت غیرالهی؛
1- غرور و خودبینی؛
یکی از یاران پیغمبر(ص)، پیرمردی است نابینا و عصا به دست، وارد یک مجلسی شد که پیامبر اکرم(ص) نشسته بودند شخصی در آن مجلس نسبت به ورود او عبوس کرد. آیه نازل شد:
«عَبَسَ وَ تَوَلىَّ، أَن جَاءَهُ الْأَعْمَى»(29) چهره در هم كشید و روى برتافت ... از اینكه نابینایى به سراغ او آمده بود!
خداوند در آیاتی از سوره عبس کار این مرد را محکوم فرمود، گرچه فرد نابینا این حرکت را ندید امّا در تربیت الهی عبوس كردن به فقیر محکوم است، چه بفهمد و چه نفهمد. تربیت الهی یعنی پایبند بودن به ارزشها.
2- بردگی مردم
در تربیت غیر الهی صاحب پول و قدرت، مردم را به بردگی میکشاند. و فرعون ادعای خدایی میكند؛
اول به مردم گفت: «یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لی مُلْكُ مِصْرَ»(30) «اى قوم من! آیا حكومت مصر از آن من نیست»
بعد گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى » (31) «من پروردگار برتر شما هستم!»
پس: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقینَ» (32) (فرعون) قوم خود را سبك شمرد، در نتیجه از او اطاعت كردند آنان قومى فاسق بودند!
چون فرعون نااهل و تربیت الهی نشده بود، همین که قدرت و حکومت به دستش آمد به مردم گفت: همه باید بنده من باشید.
3- مسخره کردن
قرآن میفرماید: «وَیْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»(33) وای به حال کسانی که همدیگر را مسخره میکنند.
4- توقع نابجا
بعضی از مردم میگفتند: «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ»(34) و گفتند: «چرا این قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندى) از این دو شهر (مكه و طائف) ناز ل نشده است؟!» اگر وحی است چرا بر پیغمبر بیپول و فقیر نازل میشود؟
5- غفلت
قرآن بارها به مردم میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»(35) اى كسانى كه ایمان آورده اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نكند!
لذا خداوند برای توجه دادن ویژه به خطرغفلت میفرماید:
«أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» (36) آنها همچون چهارپایانند بلكه گمراهتر! اینان همان غافلانند (چرا كه با داشتن همه گونه امكانات هدایت، باز هم گمراهند)!
6- طغیان و گردنکشی
قرآن میفرماید: «فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا»(37) کسی که طغیان میکند به خاطر این است که دنیاگرا شده است.