حاکمیت فرهنگ غربی در تکنولوژی
سؤال: چطور میتوان علومی که توجه به عالم خارج و سنن جاری در آن دارد را از علومی که جهتگیری غربی دارد تفکیک کرد؟ شما میگوئید در موتور پمپ علاوه بر محاسبات دقیق یک جهتگیری خاص حاکم است، تفکیک این دو برای ما مشکل است.
جواب: چنانچه عنایت بفرمائید علوم واقعی ریشه در ذات عالم وجود و در فطرت ما دارند و ما در راستای تعلیم آن علوم متذکر همان حقایقی میشویم که هماهنگ فطرت ما، در عالم جاری است. به عنوان مثال بنده اگر ریاضیات به شما درس بدهم عملاً چیزی به شما آموزش ندادهام بلکه شما را متذکر قواعد ریاضی کردهام که در خودتان هست و لذا شما تصدیق میکنید. من وقتی برای شما ثابت کردم مجموعهی زوایای یک مثلث برابر دو قائمه است، شما از درون خود تصدیق میکنید، ولی وقتی از همان قواعد ریاضی استفاده کردم و به شما یاد دادم چهطور یک دکور برای اتاقتان بسازید عملاً یک سلیقه به شما دادم چون پای دکورساختن به میان آمد، و گرایش خود را به شما تحمیل کردم و شما در منظری وارد شدید که من به شما نشان دادم. غربِ امروزه با تکنولوژی خود سلیقهها و گرایشهای خاصی را در مناسبات فرهنگیِ جوامع حاکم کرده است. و این موضوعِ بسیار ظریفی است که انسان بتواند تفکر را از سلیقه تفکیک کند، اگر گرایشی غیر از حقیقتبینی در انسان پیدا شد تمام استعدادهای خود را در جهت تحقق آن گرایش قرار میدهد، موضوع مهم آن است که آن گرایش، گرایش ناسالمی نباشد، حضرت علی(ع) میفرمایند: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ اَسیرٍ تَحْتَ هَوَی اَمیر»؛(232) چه بسیار عقلی که اسیر هوس است. در این حالت هوس از عقل و دقائق آن استفاده میکند ولی در جهتی ناسالم.
تبصره: جناب استاد! این اشکال برای بنده و بسیاری از دوستانی که مباحث غربشناسی را دنبال میکنند وجود دارد و آن این که بین محاسبات مطرح در تکنیک غربی و گرایش و جهتگیری خاص فرهنگِ مطرح در آن تکنیکها فرقی نمیگذاریم بهطوری که تصور میکنیم تمام آنچه امروزه در کتب مهندسی دانشگاهها هست همان علم غربی است و فکر میکنیم اگر بناست از فکر غرب جدا شویم باید به همهی این محاسبات پشت پا بزنیم چون نمیتوانیم بین محاسباتی که اقتضای تفکر بشر است، با اهداف و گرایشهای غربی تفکیک کنیم، و فکر میکنم این مشکلِ بسیاری از دانشجویانی است که وقتی میخواهند علوم غربی را نقد کنند تصور میکنند فرمولها و محاسبات ریاضی در غرب هم مخالف فطرت انسانها است و در تمدن اسلامی نباید از آنها استفاده کرد، در حالیکه با توضیحات مطرح شده بین نفسِ محاسبات، با جهتگیری خاص غربی آن محاسبات تفکیک شد. در دانشگاه محاسباتی را که عقل هر بشری آن را میشناسد به ما یاد میدهند ولی آن را به سوی ساختن ابزاری سوق میدهند که با گرایش فرهنگ غربی همراه است. با توضیحات شما روشن شد اگر این محاسبات را در جهت تحقق آرمانهای فرهنگ اسلامی به کار بندیم دیگر نه آن محاسبات غربی است و نه آن ابزارها مثل ابزارهای غربی با روح طبیعت و روان جامعه در جنگ است و جنبهی اکنونزدگیاش برجنبهی همه جانبه نگری آن غلبه دارد، پس اگر ما عالَم متناسب با فرهنگ خود را حفظ کنیم، آرامآرام بستر تحقق آرمانهای خود را فراهم مینمائیم و با استفاده از همین محاسبات در دانشگاههای خود پایههای زندگی در تمدن اسلامی را شکل میدهیم.
ابزارهای بحرانساز
سؤال: با توجه به مباحث گذشته مبنی بر این که هر ابزار و تکنیکی مبتنی بر نیازی ساخته میشود که آن نیاز را فرهنگ جامعه پدید میآورد، آیا میتوان مافوق فرهنگِ جوامع، از ابزارهای آن در فرهنگ و تمدن اسلامی استفاده کرد؟ با توجه به این که شما میگوئید: ابزارها در کنار خود، فرهنگ خاص خود را به همراه میآورند.
جواب: با اینکه این سؤال تا حدّی در مباحث گذشته مورد بررسی قرار گرفت باز لازم است با ظرافت بیشتری مورد توجه قرار گیرد. آری هر انسانی و هر فرهنگی بر اساس نیازهای خود ابزارهایی میسازد تا به اهداف مورد نظر خود برسد، حال یا آن ابزار در رابطه با نیاز شخصی است مثل نیاز به کفش و یا در رابطه با نیاز فرهنگی است مثل نیاز به مسجد در فرهنگ اسلامی و یا نیاز به تئاتر در فرهنگ غربی. در نیاز به کفش مشترکاتی بین همهی ملتها موجود است منتها میلها و فرهنگها میآیند و این نیازها را جهت میدهند، حال اگر فرهنگ غالب، فرهنگ هوس و فخر بود، صورت کفشها در راستای جوابگوی به فخر و هوس سوق پیدا میکند، ولی اگر فرهنگ غالب، فرهنگ یگانگی و تواضع بود، صورت کفشها عموماً یک شکل و ساده است. وقتی در راستای استفاده از ابزارِ سایر ملل در ساختن تمدن اسلامی متوجه این نکته باشیم، بین اصل نیاز به کفش و غلبهی فرهنگ فخر و استکباری که در آن مستتر است تفکیک میکنیم ولی در هر حال بینیاز از کفش نیستیم. اما در مورد نیازهایی که فرهنگها به وجود میآورند در حالیکه آن نیازها نیاز طبیعی افراد و جوامع نیست، نوع برخورد فرق میکند چون ممکن است آنچه نیاز آن فرهنگ است مطلقاً مورد نیاز ما نباشد، نمونهاش تئاتر است، چنانچه در فرهنگ غرب ملاحظه بفرمائید از یونان بگیر تا اروپای امروز، آن فرهنگ در راستای جامعهی خود و برای ارائهی اندیشه به افراد، نهادی به نام تئاتر دارد و لذا ارسطو هم وقتی میخواهد با مردم سخن بگوید در قالب دیالوگهایی سخن میگوید که در تئاتر باید اجرا شود، زیرا آن زبان و آن محتوی در قالب تئاتر قابل ارائه است و حتی انقلاب فرانسه توسط هنرمندان تئاتر شکل گرفت، ولی آن تئاتر در فرهنگ اسلامی یک غریبهای است که به واقع هیچ جایی ندارد و در مقابل انرژیهایی که صرف میکنند که آن را جا بیندازند، هیچ بازدهی نداشته و ندارد و تا جامعه ما سر تا پا غربی نشود نمیتوانید وجود تئاتر را در زندگی خود به عنوان یک نیاز بپذیرد.
در مورد گزینش ابزارها باید به این دو مثال توجه داشت که در مثال اول یعنی نیاز به کفش، این نیاز، نیازی نیست که فرهنگی خاص آن را به همراه آورده باشد و لذا میتوان مافوق فرهنگِ جوامع به آن نظر کرد و در حدّ احتیاج از آن استفاده نمود، ولی تأکید بنده در قسمت دوم است که عنایت داشته باشید نیازهایی که مربوط به فرهنگهای دیگر است برای ما یک نیاز کاذب است و به جای آنکه نقصی از ما را برطرف کند، باری بر دوش ما میشود، مثل یک میهمان ناخوانده است که مزاحم ما است نه کمک کار ما. این موضوع در معماری غربی و یا در طب غربی کاملاً محسوس است و لذا طبابت غربی نه تنها مشکلی از جامعهی ما حل نکرد، بلکه عامل به حاشیهرفتن نظام تغذیه و طبابت ما هم شد و امروزه ما را با بحران تغذیه و سلامتی روبهرو کرده است، همچنان که معماری غربی یک میهمان ناخوانده است که شاید در آن کشورها با آن فرهنگ و آن اقلیمِ آب و هوایی که آسمان سیصد روز از سال ابری است منطبق باشد.
معماری در دو منظر
شما میدانید که معماریها، درونگرا و یا برونگرا هستند. اهداف معماری درونگرا آن است که افرادِ خانواده هرکدام جایی خلوت برای خود داشته باشند و رابطههای افراد تعریفشده و منضبط است که نمونهی آن را در معماریهای سنتی ملاحظه میفرمائید. برعکسِ معماریهای برونگرای امروزی که عموماً همهچیز در معرض و منظر همه است، از فضای صحن خانه بگیر که به راحتی در معرض دید غریبهها است، تا فضای داخل ساختمان که همه در یک حال یا سالن زندگی میکنند و فقط اتاقهای خواب از یکدیگر جدا است، افرادِ چنین خانوادههایی به علت عدم فضاهای متناسب، دائماً در معرض مزاحمتِ یکدیگر هستند و با صدای خود یا صدای تلویزیون و موسیقی یا هر فعالیتی، مزاحم همدیگرند و لذا ساکنان این خانهها نمیتوانند آرامش و آسایش داشته باشند و در نتیجه برای کسب آرامش به پارک پناه میبرند.
هر معماری براساس ارزشهای مخصوص خود شکل میگیرد و اهداف خاص خود را دنبال میکند، حال اگر ماخواستیم ارزشهای خود را حفظ کنیم نمیتوانیم شرایطی فراهم نماییم که حفظ آن ارزشها با مشکل روبرو شود و باز اصرار داشته باشیم آن ارزشها حفظ شود. در معماری جدید که محل پذیرایی از میهمانان به یک حال یا سالن منحصر شده و همهی افراد - اعم از زن و مرد- باید در همان محل پذیرایی شوند، رعایت شئونات اسلامی مشکل میشود و ساکنین منزل برای حفظ حریم محرم و نامحرم به مشکل میافتند و لذا به تدریج سختگیریها را کنار میگذارند تا جایی که آرامآرام فرهنگ معاشرت دینی تغییر میکند و فرهنگ معاشرت جدیدی بهجای آن ظاهر میشود و بالتّبع ارزشهای خاصی مناسب آن نوع معاشرت بهوجود میآید، زیرا در ساختمانی که آشپزخانهی آن اُپن است و یک سالن برای پذیرایی دارد افراد نمیتوانند در یک حالت طبیعی حجاب خود را به راحتی رعایت کنند و حجاب حالت تحمیلی به خود میگیرد، در آن فضا تدریجاً خداپرستی ضعیف میشود. همین حالت در مدل شهرسازی هست، اعم از مدل صنعتی آن و یا اداری. و امّا اگر بخواهیم در معماری، بستر عبودیت الهی حفظ شود نوع ساختمانها شکل دیگری به خود میگیرند به طوریکه در فضای آن ساختمان به صورت طبیعی زنان و مردانِ نامحرم در دو محل اسکان داده میشوند و حیای فطری بین زنان و مردانِ غریبه پاس داشته میشود در نتیجه عبودیت به عنوان یک ارزشِ دینی بستر خود را مییابد و به طور طبیعی به عنوان یک ارزش پذیرفته میشود. در چنین حالتی بدون آنکه چیزی به کسی تحمیل شود، تدریجاً بستر اقامهی دستورات حق فراهم میگردد و خداپرستی بدون جبرِ فیزیکی تسهیل میشود و تحرک اجتماعی به گونهای مهندسی میگرددکه همان ارزشهای الهی مبنای تحرّک اجتماعی قرار میگیرند و محیط شهر و خانه، براساس فطرت انسان سازماندهی میشودکه پایدار و اصیل است، و روحِ همگرایی و همزبانی در صحنهی مراوده بین انسانها جاری است.
معماری مدرن مثل خودِ مدرنیته نه ریشهی فطری دارد و نه ریشهی قدسی، و وقتی با معماری سنتی مقایسه میکنید به راحتی احساس میشود هیچ حرف و نقشی در ذات انسانیِ ما نخواهد داشت. انسانی که خودنمایی بر روانش غالب شد، گرفتار مد میشود، به آن معنی که با هیچ چیزِ پایداری مرتبط نیست، و همین روحیهی مدگرایی در ساختمانسازی سرایت میکند و لذا آرامش و سکنی گزیدن که مقصد اصلی حضور در خانهها بود از دست میرود. البته عهد انسان با عالم قدس مانع دلبستن همیشگی به مدرنیته و معماری پدید آمده توسط آن فرهنگ میباشد. خانههای جدید نه محل آرامش است و نه محل آسایش، در چنین وضعی که عموماً افرادِ خانواده مزاحم همدیگرند، روز به روز از همدیگر فاصله میگیرند و سعی میکنند با افراد بیگانه بیشتر آشنا شوند، شخصی میگفت: «با محروم شدن کودکان از حیات خانه، آنها به محرومیت از حیاتِ زندگی نزدیکتر شدهاند». حتی کار به جایی رسیده که کارشناسان بهداشت عمومیِ دنیای مدرن در رابطه با آثار مثبت معماری طبیعی میگویند: از تأثیر کاهگل در درمان بیماری غش و نقش کاهگل در تبادل گرما و سرما نباید غافل شد، و در معماری مدرن پوشاندن کف ساختمان با سنگ و سرامیک، مانع تخلیهی الکتریستهی بدن شده و تجمع الکتریسته بر روی سیستم عصبی فشار ایجاد میکند و باعث افسردگی یا پرخاشگری انسان میشود»(233)