جلسه هشتم ـ تفاوت نگاه فرهنگ مدرنیته و تفکر اسلامی به عالَم
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث از آیندهی جهان و جایگاه تمدنی بود كه خداوند برای بلوغ تاریخ و بلوغ انسانیت در نظر گرفته و حیات و بركت تكتك افراد بشر و جامعه در گرو جهتگیری به سوی آن آینده است، درست همان كاری كه انبیاء الهی انجام میدادند و هر كدام در جهتگیریِ توحیدیِ خود شرایط شكوفایی پیام پیامبر بعدی را فراهم میكردند و همواره در این كار به آیندهی درخشانی که ظرف ظهور همهی ابعاد توحید است نظر داشتند. هدف متوسط آنها، ظهور پیامبر بعدی و هدف نهایی آنها، ظهور مهدی(عج) بود، همان هدفی كه امام حسین(ع) و حضرت امام صادق(ع) در رابطه با ظهور مهدی(عج) میفرمایند: «لَوْ اَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیَّامَ حَیَاتِی»؛(182) اگر او را درك میكردم تا آخر عمر در خدمت او بودم!
در راستای چنین هدفی و نظر داشتن به آن آیندهی توحیدی، باید سؤالات زیادی جواب داده شوند تا عزم عمومی نسبت به تحقق آن هدف بزرگ به صحنه آید و لذا دوستان عزیز در ادامهی سؤالات خود سؤالاتی را مطرح فرمودند كه جواب آنها إنشاءالله در راستای تحقق تمدن راستین اسلام، قدمی به جلو باشد تا از اندیشههایی كه به عنوان جهانیشدن در صدد تسلط فرهنگ غرب بر جهان است، رهایی یابیم.
عزیزان عنایت داشته باشند که طرح مجدد بعضی از سؤالات كه در جلسات قبل در فضای خود مطرح شد به جهت تكمیل تصور خواننده است از تمدن اسلامی که در فضای قبلی امکان جواب کامل به آنها نبود بنابراین با همان حوصلهی اولیه، موضوع را دنبال بفرمایید تا إنشاءالله موضوع از جوانب دیگر نیز دنبال شود.
رمز بقاء و فنای نسبی تمدنها
سؤال: در مورد رمز و راز نابودی یك تمدن، در یك قاعدهی كلی و اساسی فرمودید: هر اندازه یك تمدن از عالم اَحدی فاصله بگیرد، به همان اندازه از بقاء و انسجام فاصله میگیرد و به همان اندازه به سقوط و نابودی خود نزدیك میشود، حال سؤال ما بر روی واژهی «هر اندازه» است كه میفرمایید:«به همان اندازه كه یك تمدن از عالم اَحدی فاصله بگیرد...» مگر یك تمدن، یك مجموعهی غیر قابل تفكیك نیست؟ پس اگر یك تمدن در مقابل عالم اَحدی مسیر استكبار را پیشه كرد، دیگر نابود میشود، و نمیشود از وجهی در مسیر استكبار باشد و نابود شود و از وجهی دیگر حالت استكباری نداشته باشد و باقی بماند، مثلاً طوری باشد که به جهت ظلم بر مردم نابودیاش شدید شود ولی به جهت هوسزدگیِ مردمش نابودی و سقوطش شدید نباشد، آیا چنین چیزی ممکن است؟
جواب: عنایت داشته باشید همان طور كه نزدیكی به اَحد، تشكیكی و دارای شدت و ضعف است، دوری از عالم اَحدی نیز تشكیكی است، حتی ملتی كه ما معتقدیم در حال حاضر در شرایط نزدیك به عالم اَحدی است- مثل نظام جمهوری اسلامی ایران- این نزدیكی خیلی فرق میكند با آن نزدیكی كه معتقدیم با ظهور مقدس حضرت مهدی(عج) محقق میشود، مقابل این نزدیكی، دوری از عالم اَحدی نیز همینطور است، و لذا ملتی كه اساس بودنش استكبار است، با ملتی كه ناچاراً گرفتار فرهنگ استكباری شده، در یك سرنوشت قرار ندارند.
اما اینكه ملاك مستكبر بودن یك تمدن چیست و شدت و ضعف مستكبر بودنِ یك تمدن را از كجا تشخیص دهیم، با بودن «شریعت الهی» این تشخیص بسیار آسان و كاربردی است؛ چون عنایت داشته باشید شریعت و دین آمده است تا جنبهی عبودیت انسانها را به آنها متذكر شود و شرایط متعالیشدن آنها را فراهم كند، تا قلبها متوجه حق شوند و اعمالی مناسب حقیقتِ بندگی انجام دهند و بهرههای فراوان این بندگی را نصیب خود نمایند. حال یك تمدن هر اندازه از عالَم بندگی فاصله گرفت، به همان اندازه گرفتار روحیهی استكباری میشود و در مقابل پروردگار عالم میایستد.
در حال حاضر؛ فرهنگ غربی آنچنان به دستورات الهی پشت كرده است كه همجنسبازی و فمینیسم، به عنوان یك ارزش مقابل نظام خانواده میایستد و در حذفكردن هرچه بیشتر نظام الهی تأكید دارد، و این غیر از آن است كه در طول تاریخ بدی و كفر به عنوان رگههای انحراف در اجتماعات وجود داشته است. در فرهنگ غربی تأكید بر فساد میشود و اینکه چگونه دین و دینداری به حاشیه برود و عملاً در این فرهنگ سعی بر مقابله با نظام اَحدی است و بر این اساس است كه جایی برای بقاء این تمدن نمانده است، چون به جنگ دستوراتی آمده است كه حضرت اَحد از طریق انبیاء برای بشر آورده. حال وقتی حضرت اَحد عین بقاء است، هر جریانی به هر اندازه که مقابل بقاء باشد در فنا است، و با توجه به تشكیكیبودن فناء، فرهنگ غرب در پایینترین درجه از بقاء قرار دارد و قواعد محكم تفكر توحیدی شاهد بر این ادعا میباشد.
تفاوت دوری از فرمان خدا، با مقابله با فرمان خدا
سؤال: فرمودید: «چنانچه تمدنی حجاب كامل ظهور حكم اَحد در جامعهی انسانی شود، دیگر فرصت بقاء ندارد، چون این نهایت تحقق استكباری بودن آن تمدن است» حال سؤال ما این است كه آیا میتوان زمان نابودی یك تمدن را تعیین كرد؟
جواب: ابتدا باید بین دوری از فرمان خدا، با مقابله با حكم خداوند تفكیك شود تا روشن گردد چه موقع دیگر یك تمدن فرصت ماندن ندارد. وقتی یك تمدن با توحید مقابله كرد و در روحیهی استكباری قدم گذارد، هراندازه بیشتر در این مسیر جلو برود، بیشتر به نابودیاش نزدیك میشود، تا جایی كه ممكن است تمدنی مؤمنین را صرفاً به جهت ایمانشان به قتل برساند، دیگر اینها روحیهی استكباریشان به اوج رسیده و حكم هلاكت الهی برای آنها حتماً جاری خواهد شد. در مورد اصحاب اُخدود كه مؤمنین را میكشتند، قرآن میفرماید: «وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»؛(183) جرم این افراد چیزی نبود مگر ایمان به خدای عزیزِ حمید. در این نوع برخورد با مؤمنین است كه خداوند میفرماید: «قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ»؛(184) یعنی نابود باد اصحاب اخدود! آن وقت عنایت داشته باشید وقتی خداوند بفرماید: «نابود باد!» یعنی سنت نابودی در آن قوم و تمدن جاری میشود. این حالت و روحیه را که مؤمن به خدای عزیزِ حمیدبودن در یک فرهنگ جرم بهحساب آید، تمامیتخواهی در مسیر باطل گویند. امروز فرهنگ غرب طوری است كه شما نمیتوانید و حق ندارید در روستاهای یمن هم غیر غربی فكر كنید، چون متهم به عقبافتادگی میشوید، به عبارت دیگر فرهنگ غربی هیچ حقّی برای هیچ فكری جز فكر خود قائل نیست و با همین روحیه نه تنها تفكر توحیدی را به چیزی نمیگیرد، بلكه آن را به کلی نفی میكند. وقتی شرایط طوری باشد كه اگر شما بخواهید دینداری هم بكنید باید به قرائتی دینداری كنید كه فرهنگ غرب قبول دارد، در واقع غرب در روحیهی استكباری به تمامیت خود رسیده و این درست حالتی است كه خداوند دیگر اجازهی بقاء به آن فكر و فرهنگ نمیدهد. چون آن فرهنگ میخواهد در تمام مناسبات انسانها و در زوایای تصمیمگیری انسانها مثل خداوند حضور داشته باشد و به یك معنی میخواهد رقیب خدا باشد و این خصلت استكبار است، به خصوص وقتی به اوج خود رسیده است، تا آنجا كه فقط نفت و پولِ شما را نمیخواهد، قلب شما را هم كه مركز احساس و تفكر شما است برای خود میخواهد. چهرهی امروزی كه شما در آمریكا با آن روبهرویید در صد سال پیش نبود و آن روز هم كسی نمیگفت استكبار به اوج خود رسیده و رقیب خدا شده است، ولی امروزه با ظهور هرچه بیشتر باطن خود در راستای جهانیکردن فرهنگ آمریکایی، در مقابل خدا ایستاده و در حالی مقابل خدا ایستاده که هیچ قدرتی ندارد، حال در نظر بگیرید آیندهاش چه میشود.(185)
روحیهی استکباری بعد از یازده سپتامبر و انفجار برجهای دوقلو به بهانهی آنكه اسلام تروریستپرور است، با اسلام در افتاد، در زندان گوانتانامو مستقیماً به قرآن توهین كردند و طوری دارند خود را ادامه میدهند كه با اسلامیت هر مسلمانی درگیر میشوند و مسلّم تبعات این درگیری برای جهان استکباری که بند حیات خود را به خاور میانه گره زده بسیار هلاکتبار است.
اما دوری از فرمان الهی موضوع دیگری است و در مسئلهی بقاء و فناء تمدنی که از فرمان الهی دوری گزیده، ملاكهای دیگری دركار است و تا زمانی خداوند به افراد فرصت میدهد كه در دنیایی كه برای امتحان انسانها پدید آمده است آنها فرصتِ كامل امتحاندادن داشته باشند و حجت بر آنها تمام شود، تا فردای قیامت نگویند اگر ما فرصت داشتیم به زشتی كار خود پی میبردیم و منصرف میشدیم. ولی موضوع سقوط یك تمدن در راستای امری است كه عرض شد، زیرا آن تمدن مقابله با تفكر توحیدی را حقّ خود میداند. به همین جهت در مورد قوم لوط تا آن وقتی كه گرفتار فساد لواط هستند بلا نمیآید، ولی وقتی میخواهند به حق حضرت لوط تجاوز كنند و میهمانان آن حضرت را تصاحب نمایند گرفتار بلا میشوند. در قرآن از قول آن حضرت هست كه آن حضرت از آن قوم تقاضا كرد: «وَ لاَ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی»؛(186) مرا در مقابل میهمانهایم خوار مسازید، و آنها در جواب حضرت كه فرموده بود میتوانید با دخترانم ازدواج كنید، گفتند: «لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ»؛(187) تو میدانی كه در مورد دخترانت حقّی برای خود قائل نیستیم و میدانی ما چه میخواهیم. آنها همجنسبازی در حریم حضرت لوط(ع) را حق خود میدانستند.
حاصل كلام اینكه، یك وقت ضعف دینیِ ما موجب غلبهی دشمن است، خداوند در این موارد انتظار دارد ما با نور اسلام آن ضعف را برطرف كنیم كه نمونهاش مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن است، ولی یك وقت دشمن با زور اسلحه، مانع حیات توحیدی ما میشوند، در این موارد است كه سنت نابودی تمدنها خیلی زود جاری میشود كه بحث آن گذشت.