تغییر جهت میلها،اولین قدم
سؤال: شما در جلسات قبل فرمودید: «در دوران گذار از فرهنگ غرب به سوی تمدن اسلامی، به ناچار باید از تکنیک غرب استفاده کنیم و با توجه به آرمانهای خود، آرامآرام تکنیک مناسبِ اهدافمان را جایگزین آن نمائیم و در نهایت به همهی مظاهر غربی پشت کنیم» و فرمودید: «چارهای در استفاده از تکنیک غرب نداریم چون در حال حاضر ابزارهایی جهت زندگی جز همین ابزارهای غربی نمیشناسیم و لذا به گزینش ابزارهای غربی دست میزنیم» و تأکید فرمودید: «رمزُ الرُّموز دوران گذار میلی است که جهت تحقق تمدن اسلامی در ملت به وجود میآید و منشأ پشتکردن به تمدن غربی و تحقق تمدن اسلامی میشود و با حضور فعّال چنین میلی، اگر ملتی از تکنیکهای فرهنگ غربی استفاده کند، آنچنان تحت تأثیر آن قرار نمیگیرد تا روح حاکم بر تکنیک غربی بر آن ملت حاکم شود». حال سؤال ما این است که آیا میلکردن به تمدن اسلامی همان پشتکردن به فرهنگ غربی نیست و آیا وقتی تمدن اسلامی طلوع کرد خود به خود میلِ پشتکردن به فرهنگ غربی پیش نمیآید؟
جواب: عنایت داشته باشید که تا نظر خود را به تمدن اسلامی معطوف نکنیم و با دست و زبان و قلب و عقل به استقبال آن نرویم معلوم نیست وقتی آن تمدن طلوع کرد آن را بشناسیم و از یاران آن تمدن باشیم، چنانچه در برخورد با انقلاب اسلامی چنین مسئلهای پیش آمد و تنها کسانی در خدمت انقلاب اسلامی ماندند و امروزه از جایگاه تاریخی آن در زندگی فکری و دینی خود استفاده میکنند که از قبل منتظر آن بودند و خود را آمادهی گذار از نظام شاهنشاهی به نظام اسلامی کرده بودند، و به این جهت است که تأکید میکنم اگر میل ملت از گرایشِ نسبت به فرهنگ غرب به سوی تمدن اسلامی تغییر نکند هرگز شاهد طلوع تمدن اسلامی نخواهند بود و اگر به علت تمایل ملت به تمدن اسلامی و گذار از فرهنگ غربی، تمدن اسلامی محقق شد، آن عده که خود را قلباً آمادهی پذیرش تمدن اسلامی نکردهاند از شرایط جدید بهرهی لازم را نخواهند برد و هنوز گرفتار روح حاکم بر ابزارهای تمدن غربی هستند. زیرا در دوران حاکمیت فرهنگ غربی شدیداً دل و جان خود را به فرهنگ غربی سپردهاند، و این غیر از آن حالتی است که به عنوان اضطرار از تکنیک غربی استفاده میشود، بدون آن که دل به آن سپرده شود. در حالت دوم است که با طلوع تمدن اسلامی همهی همّتها برای به فعلیتدرآوردن آن به صحنه میآید، وگرنه با وجود تمدن اسلامی هنوز یک عدهای در توهّم فرهنگ غربی بهسر خواهند برد و اینها نه تنها عنصر فعّالی در تحقق تمدن اسلامی نیستند بلکه عامل توقف و عقب گرد میباشند. به همین جهت بنده تأکید میکنم که باید نقد فرهنگ غرب، یک نقد عمیق و همهجانبه باشد تا آمادگی عمومی و عالمانه نسبت به تحقق تمدن اسلامی بهوجود آید. همچنان که آنهایی که عمیقاً آفات نظام شاهنشاهی را نشناختند ولی یکمرتبه با نظام جمهوری اسلامی روبهرو شدند جایگاه تاریخی و فرهنگی نظام اسلامی را نمیفهمند، تا بخواهند به عنوان یک عنصر فعّال در تحقق و احیاء شعارهای آن تلاش کنند.
با تغییر میل از فرهنگ غربی و تمایل به تمدن اسلامی، اولین نکتهای که برای ملت روشن میشود بیگانهبودن آن فرهنگ و ابزارهای آن با روح ملت است، در آن حال انسان میفهمد که این ابزارها و این علوم از ما نیست و جواب هویت انسانی ملت ما نمیباشند. ما در رابطه با فرهنگ غرب مثل کلاغی شدهایم که خواست مثل کبکها راه برود، راهرفتن خودش را هم فراموش کرد و لذا «نه در غربت دلش شاد است و نه رویی در وطن دارد». جناب آقای دکتر داوری در کتابها و نوشتههای خود به نحو مستوفی در رابطه با این مسئله قلم زده و عمق مسئله را روشن نموده که چرا ما نتوانستیم با فرهنگ غربی یگانه شویم و چرا از هویت خود نیز باز ماندهایم. عرض بنده این است که با تغییر گرایشها از فرهنگ غربی به تمدن اسلامی، و سپس با رسیدن به این خودآگاهی که ابزار و تکنیک غربی مربوط به خود آنهاست، به مرحلهی سومی وارد میشویم که آن عبارت است از آمادهشدن برای برنامهریزی مطابق اهداف و عالَم خودمان. تمدن اسلامی راهکارهای ظهور خود را فراهم نموده است ولی ملت مسلمان به جهت گرایش به تمدن غربی آمادهی پذیرش و بهکاربردن آن راهکارها در حدّ یک تمدن نیست.
هرچه با شناخت صحیحِ آرمانهای خود احساس جدایی از فرهنگ غرب زودتر شروع شود و ملت زودتر بفهمند عالم دینی با فرهنگ مدرنیته کاملاً دو چیز جدا از هماند، و در فرهنگی که از آسمانِ غیب بریده، و شتاب و عجله را زندگی میپندارد، هرگز فکر و ذکر حقیقی حاصل نمیشود، آری هرچه زودتر ملت به این نکته پیببرند، سرعت نفی غرب و تحقق تمدن اسلامی که بستر فکر و ذکر حقیقی است، زودتر به صحنه میآید.
برکات نظر به تمدن اسلامی
مشکل امروز ما آن است که در حال حاضر در رابطه با ابزارهای زندگی، تصوری غیر از ابزارهای غربی و زندگی غربی نداریم ولی حُسن شیعه آن است که تمایلی را غیر از آنچه حاصل این تمدن است در خود زنده نگه داشته، یعنی از نظر گرایش و تمایل چیزی را جستوجو میکنیم که هرگز با ادامهی فرهنگ غرب به دست نمیآوریم، ولی از نظر شکل زندگی و تعامل با طبیعت هنوز راهی غیر از راهی را که غرب مطرح میکند تصور نکردهایم. در این شرایط است که بحث گذار با خصوصیات خاص آن مطرح میشود که در فصل نهم کتاب «مدرنیته و توهّم» به آن پرداخته شده است. فراموش نفرمائید ما هرگز برگشت به گذشته را پیشنهاد نمیکنیم بلکه از روح و روحیهای دفاع میکنیم که در مناسبات جامعه، از روح فرهنگ مدرنیته برای ادامهی زندگی آزاد است. ما اصولی داریم که طبق آن اصول همواره نظام کثرت را با حفظ رابطه با عالم وَحدانی، مورد استفاده قرار میدهیم. ما طبیعت را آغوش لطف خدا به بشریت میشناسیم و لذا نه از آن منقطع میشویم و نه با خشونت با آن برخورد میکنیم. ما باید از امکانات عالم غیب و نقش فعّال آنها در زندگی استفاده کنیم و در همین راستا است که در حکومت حضرت مهدی(عج) داریم، یاران و کارگزاران اصلی حضرت در عین اینکه شب در اقصی نقاط عالم در منزلهای خود هستند، فردا صبح همگی در مکه در کنار حضرت جلسه تشکیل میدهند، و این به عنوان یک امتیاز معنوی مطرح است، در حالیکه اگر این حرکت با هواپیما انجام گیرد که منحصر به یاران حضرت نمیباشد. آنها در نظام زندگیِ خود از استعدادهای غیبی عالم نیز بهرهمند خواهند بود.
اساساً با رویکرد به تمدن اسلامی و با تحقق آن، بهکلی از ساحت تمدن غربی جدا خواهیم شد. ولی اگر از بنده بپرسند در تمدن اسلامی ابزارها چگونه است، بنده چیزی نمیدانم، زیرا هنوز وقتش نرسیده تا تصورش بهوجود آید و زمینهی تحقق آن فراهم شود، میل گذار از تمدن غربی راهنمای خوبی است. فعلاً بوی مشک ناف آهو به مشاممان خورده تا ما را به سوی آهو بکشاند، هرگامی در راستای پیگیری بوی مشک، یک قدم نزدیکشدن به آهو است. گفت:
چند گاهش گام آهو در خور است
بعد از آن خود ناف آهو رهبر است
چون که شکر گام کرد و ره بُرید
لاجرم زآن گام در کامی رسید
به همین جهت عرض میکنم پشتکردن به تمدن غربی و میلنمودن به سوی تمدن اسلامی، راهنمای خوبی برای تحقق آن است. مثلاً اگر شما حالت خلوت با خود را شناختید و بدان میل پیدا کردید حالا وقتی با برج ایفل روبهرو شدید دیگر نمیتوانید با آن بهسر برید، میلِ به خلوت، شما را راهنمایی میکند که جای تو این جا نیست. در حالی که اگر با شناخت حالت خلوت و میل به آن، با مسجدالحرام روبهرو شدید میبینید با اینجا یگانه هستید، و لذا عرض میکنم میل به سوی تمدن اسلامی راهنمای خوبی است تا وقتی با مظاهر آن روبهرو شدید از آن استقبال نمائید و با آن احساس یگانگی کنید. موضوع انتظار فرج از همین مقوله است، زیرا وقتی مردم به واقع میل به منجی حقیقی پیدا کردند و فهمیدند ظهور کسی که واسطهی بین زمین و آسمان است یعنی چه، وقتی او ظهور کرد، او را جواب عطش خود مییابند.
میل به تمدن اسلامی نمیگذارد شیفتهی دنیای آشفته و سراسر غفلتِ تمدن غربی شویم، بلکه ما را وارد انتظار نسبت به شرایطی میکند که برای عبور از فرهنگ مدرنیته بدان نیاز داریم. خدای عالم حتماً جواب این انتظار را میدهد. پس نطفهی تمدن اسلامی با میل به آن کاشته میشود و دیگر مثل تمدن غربی با عالم و آدم برخورد نمیکنیم، زندگی را طوری دنبال میکنیم که همهی عمر خود را خرج دنیا و همهی دنیا را صرف امیال خود نخواهیم کرد، با طبیعت به جای خشونت، تعامل میکنیم، میبینیم بهراحتی از یک دانه گندم یک خوشه گندم بهدست میآید، آن گندمها بهراحتی آرد میشوند و خمیر میگردند و پخته میگردند، بدون به کاربردن نیرو و زمان زیاد، و بدون آن که سراسر عمر ما را خرج خود کند. لذا همین نوع تعامل و زندگی را انتخاب میکنیم و تمدنی در راستای چنین تعاملی پایهریزی خواهیم کرد. شیخ بهایی با توجه به چنین نگاهی به طبیعت، با یک شمع، یک حمام را برای همیشه گرم نگه داشت. مسلّم روح لطیف شیخ بهایی و امثال او نمیتواند برای بهدستآوردن انرژی مورد نیاز با طبیعت بجنگد بلکه با آن آشتی میکند و با رفاقتی که طبیعت با انسانها دارد از استعدادهای آن استفاده مینماید.(163)
در حال حاضر نهتنها شیعه، بلکه بسیاری از مردم جهان متوجه شدهاند فرهنگ غرب نمیتواند به ابعاد عمیق روح آنها جواب دهد، و لذا دیگر شیفتگی قبلی نسبت به غرب در روح مردم جهان جاری نیست، هر چند از ابزارهای این تمدن استفاده میکنند. مشکل اصلی مردم جهان نشناختن تمدنی است که بتوانند آن را جایگزین تمدن موجود نمایند و لذا نهتنها از تکنیک موجود استفاده میکنند بلکه ناخودآگاه در نظام فردی و خانوادگی و آموزشی تحت حاکمیت روح فرهنگ مدرنیته هستند، تنها شیعه و فرهنگ انتظار است که میتواند این قالب را بشکند و آرامآرام به میل عبور از فرهنگ غرب هرچه بیشتر صورت عملی بدهد و رابطهی خود را با طبیعت طوری تغییر دهد که وقتی چراغ بزرگ آسمان یعنی خورشید غروب کرد مجبور نباشد با اینهمه لامپ و انرژی، با آرامش شب به مقابله برخیزد، هر چند در حال حاضر این کار، کار بسیار مشکلی است و برای تحقق آن به پایهریزی فرهنگی دیگر نیاز است.
در یک جمع بندی در رابطه با گذار از فرهنگ غرب به سوی تمدن اسلامی میتوان گفت:
اولاً: باید در استفاده از علم و تکنیک غرب متوجه روح حاکم بر آن ابزارها بود و با خودآگاهی لازم و جدا از فرهنگ پنهان در آن ابزارها، از آنها استفاده نمود و دائماً و در همه حال متوجه اهداف و آرمان تمدن اسلامی بود.
ثانیاً: باید سعی نمود در پدیدآوردن ابزارهایی که جوابگوی آرمانهای فرهنگ دینی است برنامهریزی کرد و در این راستا از سطحینگری و ظاهرسازی پرهیز نمود که موجب عقبافتادن کارها میشود و از شرایطی که موجب ورود افراد جامعه به عالم قدس و معنویت است محروم میگردیم.
ثالثاً: باید نسبت به ابزارها و تکنیک هایی که عالم دینی و شرایط ذکر و فکر معنوی را مختل می کند حتی الامکان حساسیت نشان داد تا آفات تکنیک غربی نمایان شود و میل خروج از آن شدت بگیرد.
رابعاً: باید متوجه بود فرار از تمدن غربی و به انزوا رفتن چارهی کار نیست، چارهی کار جهت گذار از آن تمدن، جهتدادن فکر و ذکر در راستای ساختن تمدن اسلامی است.
زمینههای فروپاشی یک تمدن
سؤال: شما در تعریف تمدن میفرمائید: «نزدیکی انسانها به نحوی مطلوب برای برآوردهشدن نیازهای کثیری که بهتنهایی امکان برآوردن آنها برای تکتک افراد نیست. از طرفی یکی از شاخصههای تمدن را پدیدآوردن ابزارها و تکنیکهای مناسبِ اهداف و آرمان جامعه میدانید، و میفرمائید یک تمدن مجموعهای از تفکر و آداب و ابزارهایی را بهوجود میآورد که به انسانها یک نوع زندگی خاص را پیشنهاد کند. از آن طرف میفرمائید: «تمدن باید نوعی از زندگی را به انسانها پیشنهاد کند که انسان در بستر آن زندگی به آرمانهای عالیهی خود دست یابد و احساس بر بادرفتن و پوچی نکند» حال سؤال این است که چگونه این تعاریف را جمع کنیم و تمدن اسلامی با کدامیک از این تعاریف تطبیق میکند؟
جواب: همان طور که میفرمائید تمدن از نظر معنای لغوی به معنی نزدیکی و جمعشدن انسانها در کنار همدیگر است و حاصل این نزدیکی عبارت میشود از شهرها و روستاها، منتها این نزدیکی برای اهدافی است که زندگی جمعی، بستر به فعلیت درآوردن آن اهداف است. قبلاً بحث شد اگر اجتماع نتواند اهدافی را که بر اساس تحقق آن اهداف بهوجود آمده است، محقق کند، آن اجتماع فلسفهی وجودیاش را از دست میدهد و فروپاشیاش شروع میشود، حال چه آن ناتوانی مربوط به نهادی از نهادهای یک اجتماع باشد و چه مربوط به خود آن اجتماع. در هر صورت همینکه آثار ناتوانی جامعه در برآوردهکردن اهدافِ مربوطه ظاهر شد، فروپاشی آن شروع میشود. آری یک وقت ادارهی گمرک که مسئول کنترل واردات و صادرات کشور است، با نفوذ انسانهای منفعتطلب در آن، خلاف فلسفهی وجودیاش عمل میکند، در این صورت آن اداره منحل میشود. ولی یک وقت حاکمیت کلّ جامعه در راستای منافع افراد جامعه نیست و شرایط طوری میگردد که اکثریت مردم باید کار کنند تا عدهی کمی که حاکمیت جامعه را در اختیار گرفتهاند، راحت باشند. در این حالت چه حاکمان بخواهند و چه نخواهند، چون انگیزهی حفظ این جامعه در آحاد افراد از بین رفته، آن جامعه و یا تمدن حتماً سقوط میکند. چون آن تمدن و اجتماع به ضد خود تبدیل شده است.(164)
یک وقت نظر به تمدنی داریم که فعلاً در حالت بالقوهی خود بهسر میبرد و هنوز شکوفا نشده است، امّا طوری است که در صورت شکوفاشدن، شرایط تحقق آرمانهای انسانها را - چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی - دارا است. ولی یک وقت تمدنی جهت ارضای نفس امّارهی انسانها پایهریزی شده است. این تمدن وقتی به نهایت اهداف خود رسید، سرآغاز سقوط آن است، چون نفس امّاره آنچنان سرکش است که حقی برای غیر خود قائل نیست، به همین جهت در ابتدای آن تمدن میتوان سقوط آن را پیشبینی کرد و به اصطلاح متوجه شد در ابتدای تولدش مرده است و هرچه جلوتر برود تضاد افراد آن جامعه با فطرت خود شدیدتر میشود. این درست بر عکس تمدن اسلامی است، آن هم تمدن اسلامی به روشی که شیعه معتقد است، زیرا در بستر تمدن شیعه، انسانها از حاکمیت نفس امّاره خارج میشوند و نور توحید و جنبهی یگانگی و وحدت در روابط افراد جامعه، حاکم میگردد. به همین جهت حضرت امام باقر(ع) میفرمایند: «لَیْسَ بَعْدَ مُلْكِنَا مُلْكٌ، لِاَنّا اَهْلُ الْعَاقِبَة، یَقُولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین»؛(165) بعد از حاكمیت ما حاكمیت دیگری كه بیاید و حاكمیت ما را ساقط كند نخواهد بود، زیرا ما اهل عاقبت هستیم و خداوند فرمود: عاقبت از آن متقین است. علت فرمایش امام باقر(ع) هم مشخص است، چون در نظام توحیدی، شرایط جامعه طوری خواهد بود كه افراد در عمق جان خود به آن حقایقی كه میخواستند دست بیابند، دست مییابند و لذا جهت جان آنها به جای دیگری توجه نمیكند تا بخواهند حاکمیت جامعه را ساقط کنند. چون وقتی شرایط طوری است كه «مُلِئَتِ الْاَرْضُ قِسْطاً وَ عَدْلا»؛(166) زمین از قسط و عدل پر میشود، و تازه این هدفِ متوسط حاکمیت اهلالبیت(ع) است، و هدف عالیهشان حاكمیت حق در همهی مناسبات انسانی در زمین است، و این نهایتِ طلب و تقاضای هر انسانی است. وقتی این روش این اندازه نتیجه میدهد، چرا پایدار نماند؟ این روش به خودیخود بقای خود را بهوجود میآورد.
در یک تمدن الهی همواره شرایط جامعه و جان افراد نسبت به آرمان نهایی، در حالت بالقوه است، ولی هرچه جلوتر بروند به جهت شرایط خاص اجتماع، از انوار معنویِ مطابق تقاضای فطرت خود بهرهمند میشوند و بیشتر احساس آرامش میکنند. چیزی که فرهنگ غربی بشر را روز به روز بیشتر از آن محروم میکند، به طوری که اندیشمندان منتقد غرب میگویند: شرایط زندگی در غرب طوری شده که دیگر زمین وطن بشر نیست و امکان سکنیگزیدن و با آرامش زیستن ازآن گرفته شده است. واقعاً هم شرایط برای یک زندگی طبیعی بسیار سخت شده و امکان فکر و ذکر از بین رفته است. باید با همتی بلند، ماوراء روحی که مدرنیته در جهان حاکم کرده است بتوان زندگی کرد تا از روحیهی ظلمانی و شیطانی این تمدن مصون ماند. این که میگویند به دیدار و ملاقات اهلالله بروید به جهت آن است که آنها توانستهاند ماوراء روحیهی ظلمانی حاکم در جهان، در زمین وطن بگزینند و خدا را که عین بقاء و حضور است، مقصد خود قرار دهند. قصهی بیوطنی بشر، آسیب بزرگی است که تنها راه حل آن را باید در برگشت به اسلامی جستوجو کرد که رهبر آن «واسطهی فیض بین ارض و سماء» است و به جای منفعل شدن از روح تمدن غربی، عالم را تحت تأثیر روح نورانی خود قرار می دهد.
ما به جهت روح فرهنگ غربی ساعت و ماشین و هواپیما بهدست آوردیم ولی زمین را به عنوان وطن خود از دست دادیم و این ابزارها بیش از آنکه وسیلهی رسیدن به اهدافمان شود، برای ما چهرهای از شیطان شد و بی وطنی ما را دامن زد. تمدنی را باید دنبال کرد که راه حضور با حقایق عالم را از ما نرباید و این فقط توسط فرهنگی محقق میشود که امام آن عین حضور در همهی عالم است.