روحِ محدودنگرِ علم جدید
ابتدا دانشمند با تدّبر در دادههای حسی نظریهای را ارائه میدهد و سپس سعی میکند شواهد صدق آن نظریه را در عالم خارج پیدا کند، حال اگر آن نظریه بی ربط با خارج نباشد ظرفیت صدق آن نظریه را در خود مینمایاند، ولی همچنان که «بنجامین» میگوید: «زبان هر جامعهی پژوهشی، انتزاعی و انتخابی است. . . و فقط به جنبههای معینی از پدیدهها میپردازد و وسیلهی نیل به اهداف محدود و معینی است» پس در نگاه به واقعیات خارج، به جهت نگاه کمّیتگرای فرهنگ مدرنیته بسیاری از ابعاد طبیعت در حجاب میرود و در این راستا جنبههای حضور عالم غیب در عالم خارج نادیده گرفته میشود.
وقتی منظر فرهنگ مدرن جستوجویِ رابطهی ریاضیمند عالم است، عملاً با آن جنبهی موجود در عالم روبهرو میشود و حتی در رابطه با همین منظر، الهامات و اشراقاتی از طریق ابداعات نفس ناطقهی خود مییابد ولی با اینهمه، نه میتوان گفت آنچه بهدست آمده است هیچ ربطی به خارج ندارد، و به نظریهی اصالت تجربه پشت کرد، و نه میتوان گفت آنچه از طریق نظریات علمی بهدست میآید عین خارج است ذهن دانشمند در آن دخیل نیست و نظریهی ادینگتون را که میگوید: «ما در نظریههای علمی مَثَلِمان مانند کسی است که دنبالکنندهی جای پاهایی است که خودش در شنها ایجاد کرده» بیوجه بدانیم. بلکه باید بگوئیم اگر بخواهیم جنبهی ریاضیگونهی عالم را ببینیم، عالم جنبههای ریاضیگونهی خود را به ما نشان میدهد. ولی نباید دلخوش باشیم که عالم چهرهی واقعی خود را نشان داده است، بلکه باید متوجه باشیم ما آنچه را که از عالم طلب کردهایم یافتهایم زیرا برای یافتن آنچه میخواستهایم تلاش کردهایم و نه آنچه واقعیت دارد.
در نگاهی که در تمدن اسلامی به عالم و آدم میشود سعی بر آن است که از منظر وحی الهی به واقعیات نگاه شود و تلاش دانشمندان تلاش برای هر چه بیشتر نزدیکشدن به آن نگاه است. طبیعت در نگاه دینی، مادهی صِرف برای ارضای نفس امّاره نیست و انسان هم موجود عنان گسیختهای نیست که باید تمام تمایلات نفس امّارهاش را از طریق طبیعت اَخذ کند.
علم جدید جنبهی پایین عالم وجود را مدّ نظر خود قرار داده و مرتبهی پائین عالم را بریده از عالم مافوق، مورد ارزیابی قرار میدهد و لذا آنچه بهدست میآورد علم حقیقی نیست ولی نتایجی که در ارتباط با جنبههای حسی عالم ماده بهدست آورده میتواند در تمدن اسلامی مورد نظر قرار گیرد با این توجه که باید تعبیرهای علمی شخص دانشمند از جنبههای حسی عالم ماده تفکیک شود .
ملاکی برای الهی و یا شیطانیبودن یک تمدن
سؤال: شما در سخنان خود بعضاً میفرمائید فلان موضوعِ به ظاهر علمی مبنای شیطانی دارد و گرایشهای شیطانی انگیزهی آن عمل بوده است. ما از کجا بفهمیم یک مسئلهی علمی مبنای شیطانی دارد یا مبنای الهی، آیا صرف این که کاشف یک قاعدهی علمی شخص مسلمانی است میتوان مبنای آن مسئله را الهی دانست و یا اگر روح حاکم بر آن مسئله علمی روح تعامل با طبیعت باشد دلیل است بر اینکه آن مسئلهی الهی است، آیا تکنیک و ابزار اگر هدفی الهی را دنبال نکند، شیطانی است؟ در یک کلمه معیار تفکیک الهیبودن موضوعات از غیر الهیبودن آنها چیست؟
جواب: بنده بر روح حاکم بر تحقیقات علمی و تکنیکهای بهدست آمده تأکید دارم و عرض بنده این است که روح حاکم در فرهنگ غربی، در حین پژوهشهای علمی و پدیدآمدن تکنیکهای آن، روحی است که در اختیار نفس امّاره و شیطان است و موتور محرک آن علم ارضای نیازهای سرکشِ بریده از خدا است. آری یک وقت بحث بر سر نیازهای طبیعی انسان و برآوردهشدن این نیازها در رابطه با طبیعت و بر مبنای استعدادهای انسانی است و بر آن اساس پژوهشی انجام میگیرد و ابزارهایی پدید میآورید. ولی یک وقت بحث بر سر برآوردهشدن نیازهای افراطی است، نیازهای افراطی که طبیعتِ در حال تعادل، برای برآوردهشدن آنها خلق نشده است و اجباراً باید با سلطهی افراطی بر طبیعت آن نیازها را از طریق طبیعت برطرف نمود، در چنین شرایطی علمی به صحنه میآید که روح شیطانی بر آن حاکم است.
به طور طبیعی انسانها نیاز به آب دارند و در دل طبیعت هم آب به نحوههای گوناگون قرار داده شده است و انسان اگر استعدادهای خود را بهکار گیرد برای بهدستآوردن آن آب یا به طرف چشمهسارها حرکت میکند و در آنجا زندگی را برپا مینماید و یا با بهکارگیری استعدادهایش، آبِ سفرههای زیرزمینی را از طریق حفر قنات به سوی دشت هدایت میکند، و یا با آبخیزداری، آب باران را کنترل میکند و نهایت استفاده را از نظام طبیعت میبرد و به آن آبی که طبیعت از این طریقهها در اختیار او میگذارد قانع است، نه طبیعت را بیش از حدّ خرج نیازهای افراطی خود میکند و نه عمر خود را بیش از اندازه خرج طبیعت مینماید تا از رشد ابعاد الهی خود محروم شود. چنین تعاملاتی نهتنها تعاملات شیطانی نیست بلکه عامل حرکت یک ملت و تحقق یک تمدن میباشد.
همواره نیازهای طبیعی بوده است که انسانها را به حرکت آورده و آن تفکری که در راستای بهترین ارتباط با طبیعت برای بر آوردن نیازهای طبیعی انسانها در صحنه میآید، تفکر خدادادی و الهی است و ابزار و تکنیکِ مربوط به آن نیز ابزار سالمی است، و حاصل آن فکر و این ابزار، تمدنی است که انسانها در آغوش آن به تعالی روحانی دست مییابند. زیرا که در آن حالت میلها در کنترل شریعت الهی قرار گرفتهاند تا گرفتار جنبههای افراطی نشوند و انسان نیز مواظب است عمر خود را به نحو افراطی خرج طبیعت نکند و از رابطهی حضوریِ جان خود با عالم غیب محروم بماند.
وقتی آرمانهای ملتی الهی شد، در راستای برآوردهشدن آن اهداف در بستر یک زندگی طبیعی، تمدنی الهی پایهگذاری میشود و ابزارهای مناسب خود را میسازد. آری اینکه در حال حاضر چارهای نیست که بعضاً از ابزارهایی استفاده کنیم که با انگیزههای شیطانی ساخته شده، بحث دیگری است ولی در همین مورد هم باید متوجه بود بالاخره روح حاکم بر آن ابزارها در زندگی عمومی مردم جای خود را باز میکند و ناخودآگاه ما را به سوی آرمانهایی سوق میدهد که آن ابزارها برای آنها ساخته شدهاند.
ملتی که نتواند با عالم قدس مرتبط شود سرگردان خواهد شد و طالب ناکجا آباد میشود و همواره میخواهد به جایی برود که آنجا، جایی نیست که فعلاً آن ملت در آنجاست و بر همین اساس وسایلی میسازد که فوق سرعت طبیعی است و امروزه شما با آنها روبهرویید، ولی این که فعلاً شما با همان وسایل به حج میروید هدف اصلی در ساخت این وسیله و تکنیک نیست. روح اصلی حاکم بر این تکنیک عجله و شتاب است و نداشتن قرار و بقاء، و اگر خواستیم علمی که این ابزار را ساخته ارزیابی کنیم باید به آرمان اصلی آن علم نظر کنیم تا معلوم شود این تمدن و علم و تکنیکِ مربوطهاش از کجا شروع شده و به کجا میرسد. با توجه به این امر عرض میکنم نباید علم ترمودینامیک را بریده از اصل این تمدن ارزیابی کرد و سؤال نمود آیا علم ترمودینامیک شیطانی است یا الهی، ببینید با چه روحیهای ایجاد شده و به کجا منتهی میشود و چه انگیزهای آن را مدیریت میکند. آیا انگیزهای که مجبور است برای برآوردهشدن نیازهایش با طبیعت به نحو خشونتآمیز برخورد کند میتواند از طریق همان علم در رابطه با مردم آسیا و آفریقا آن خشونتها را اعمال نکند؟ فراموش نفرمائید که اولین بار هواپیما توسط ایتالیائیها و فرانسویها و انگلیسیها جهت سرکوب مقاومتهای مسلمانان در لیبی و مراکش و عراق بهکار برده شد و سپس جهت مسافرتهای هوایی مورد استفاده قرار گرفت و روحیهی خشونتآمیز حاکم بر مدرنیته و علوم و تکنیکهای مربوط به آن منجر شد «که نزدیک به 40 میلیون نفر در جنگ جهانی اول و قریب به 100 میلیون نفر در جنگ جهانی دوم و بیش از 10 میلیون نفر در جنگهای متفرقهی کره، ویتنام، هندوچین، قارههای آفریقا و آمریکای لاتین و مجموعاً حدود 20 میلیون نفر از مسلمانان در جنگهای اخیر ایران، عراق، بوسنیهرزگوین، نواحی قفقاز و آسیای مرکزی، فلسطین و لبنان و مصر و سوریه و الجزایر و حملهی آمریکا به عراق و افغانستان کشته شوند.»(162) معنی روح حاکم بر یک علم به این معنا است وگرنه استفاده مقطعی از آن میتواند صلحآمیز نیز باشد. و ما هم در حال حاضر چارهای جز استفاده از همین ابزارها را نداریم ولی باید توجه داشته باشیم منظر خود را در تعامل با عالم و آدم، منظری الهی قرار دهیم و ابزاری مناسب با آن منظر بهوجود آوریم.
سؤال: با توجه به سخن اخیرتان آیا میتوان در راستای تمدن اسلامی بعضی از دستآوردهای غرب را گزینش کرد و با تصوری که از عالم و آدم در منظر اسلامی داریم آنها را بهکار گرفت و گرفتار روح شیطانی حاکم بر آن نشد؟ آیا وقتی تصور ما نسبت به عالم و آدم درست شود باز آثار منفی تکنیک غربی تأثیر خود را میتواند إعمال کند؟
جواب: همچنان که قبلاً اشاره شد سخن از دورهی گذار از تمدن غربی و سیر به سوی تمدن اسلامی، یک بحث است؛ سخن از دورهی تأسیس تمدن اسلامی بحثی دیگر است. عرض بنده در جواب سؤال قبلی، سخن از دورهی گذار است با همهی افتان و خیزانها که این دوره در بر دارد تا بتوانیم إنشاءالله تمدن اسلامی را در علم و ابزارها به صورت بالفعل محقق کنیم. این گذار از تغییر جهت میل یک ملت شروع میشود و به جای ایدهآلپنداشتن زندگی انسان غربی، ایدهآل دیگری را مدّ نظر خود قرار میدهد، که در آن زندگی زمین به آسمان معنویت وصل است، وقتی این میل در جان و دست و زبان یک ملت ظاهر شد سراسر فکر و ذکر او آن است که چگونه ایدهآل خود را محقق کند و شرایط سُکنیگزیدن در شرایطی را فراهم کند که همه چیز بستر سیر به سوی آسمان باشد، از خانه و مسکن و شهر و وسایل نقلیه بگیر تا کتاب و درس و مدرسه و دانشگاه. وقتی معمار ساختمان به جنبهی آرمانی ساختمان از زاویهی معنوی مینگرد دیگر به صورت بدیهی طراحی او طراحی ساختمانی نیست که زنان نامحرم نتوانند در یک میهمانی دور از چشم نامحرمان همدیگر را ملاقات کنند، در تمدن اسلامی تمام شرایط بر اساس اهداف معنوی شکل میگیرد.
تصوری بهتر از تمدن اسلامی
سؤال: در تمدن اسلامی چه تصوری مطرح است که آن تمدن بر اساس آن تصور شکل میگیرد؟
جواب: یک مسلمان زندگی را بهصورت خاصی که دین اسلام برای او تعریف کرده است میشناسد و فلسفهی بودن خود در روی زمین را بر اساس آن تعریف توجیه و تبیین میکند و به دنبال آن نوع از زندگی است که در اهداف دینی برایش پذیرفتنی است، با توجه به تعریفی که برای زندگی دارد میرسد به این که برای بندگی خدا در زمین باید شرایط خلوت با حق را به نحوی همه جانبه پایهریزی کند تا در زندگی زمینی نقش خود را درست بازی کرده باشد، حال در راستای آن هدف برنامهریزی میکند و بستر لازم را پایهریزی مینماید. وقتی هر روز ممکن است زندگی او در معرض تهدید سیل و طوفان و اقوام وحشی باشد که دیگر نمیتواند به کار اصلی خود که بندگی خدا است برسد، پس آرامآرام نسبت به تهدیدهای طبیعی و یا انسانی شرایط امنی را پدید میآورد و بر اساس آن هدف، تمدن خود را پایهریزی میکند. پس چنانچه ملاحظه میفرمائید بعد از توجه به آرمانهای اسلامی است که ملت مسلمان تمدن اسلامی خود را پایهریزی خواهد کرد و شرایط مناسب اجتماعی را در راستای هرچه بیشتر تحقق آن آرمانها سر و سامان میدهد. مدینه یا شهر عبارت است از نزدیکشدن انسانهایِ هم هدف به همدیگر برای ایجاد شرایطی که بهتر بتوانند به اهداف عالیهی خود دست یابند، حال برای شهرِ خود حصار میسازند، نگهبان استخدام میکنند، قنات حفر میکنند، روحانی دعوت مینمایند، مدرسه و درس بهپا میکنند و آرامآرام برای هرچه بیشتر نزدیکشدن به آرمانهای خود شرایط لازم را فراهم مینمایند، تا به عنوان انسانهایی مسلمان بتوانند با خدای خود مأنوس شوند و شرایطی را که اسلام برای تحقق اهدافش نیاز دارد فراهم میکنند، و لذا فرهنگ لازم برای تحقق آن اهداف عالی شکل میگیرد و در این فرهنگسازی خود به خود ابزارهای مناسب ظاهر میشوند، ابزارهایی برای شکلدهی فرهنگی که منجر به تحقق آن آرمانها میشود. گزینش ابزارها برای کسانی که اهداف بلند معنوی دارند مسئلهی مهمی است چون باید از ابزارهایی استفاده کرد که همهی عمر ما صرف ایجاد و نگهداری آنها نگردد، زیرا بنا است شرایطی در دنیا فراهم شود که راحتتر بتوان با خدا مأنوس شد، پس مسلّم با این دید هر ابزار و هر تکنیکی نمیتواند وارد زندگی ما شود.
تمدن اسلامی با توجه به آرمانهای اسلامی شکل میگیرد و در دل خود ابزارها و تکنیکهای مخصوص به خود را به صحنه میآورد. حال اگر بپرسید تمدن اسلامی چه خصوصیاتی دارد؟ جواب میدهیم شرایطی است برای به فعلیت درآوردن آرمانهای مسلمانان در مناسبات بین خود. با این تعریف شما بهراحتی میتوانید هر شرایطی را نسبت به تمدن اسلامی ارزیابی کنید و ببینید چنین شرایطی امکان آن را دارد که آرمانهای ما را به صورت بالفعل در آورد و یا بر عکس، ما را از آرمانهای معنویمان دور میکند، حال چه آن شرایط خانه و اداره باشد و چه مدرسه و دانشگاه و چه کتاب و درس. چون ما بدون بستر لازم نمیتوانیم به آرمانهای معنوی خود دست یابیم. از خود بپرسید آنچه فرهنگ غرب به عنوان علم و تکنیک در اختیار ما میگذارد ما را به اهدافمان نزدیک میکند یا دور مینماید؟ آیا این علم و تکنیک بستری را برای رسیدن به آرمانهای الهی ایجاد میکند و انسان در بستر فرهنگ مدرنیته میتواند وارد فکر و ذکر شود و با علم حضوری با «وجود» حقایق مرتبط گردد؟ وقتی روشن شد که چنین چیزی در بستر فرهنگ مدرنیته و ابزارهای آن ممکن نیست، اصرار ما بر این است که باید از خود شروع کنیم و خارج از نگاه غربزده، طوری به عالم و آدم بنگریم که منجر به تمدنی غیر از تمدن غربی شود.