عرف اهل علم و زبان آن:
آقای ایانباربر در ادامهی بحث روشهای علم تجربی، در رابطه با عرف اهل علم و زبان آنها میگوید: دلسپردن به منطق علم و شوق به موفق جلوه دادن علم باعث می شود كه نسبت به شیوهی رشد آهسته و افتان و خیزان علم و دچارشدن آن به بسیاری از مقدمات غلط و فرضیه های محتمل الصدق اما بی حاصل و بن بستهای یأسآور، كه همه جزء سیر و سلوك علم بوده است، بینش مبهمی پیدا شود. و غافل شویم كه همین علم چقدر خطاها را پشت سر گذارده و چه خطاهایی در پیش رو دارد.
جامعهی اهل علم شیوهی خاص زندگی خود را دارند و معیارها و خُلقیات و آرمانها و زبان و تصویب و انتشار مخصوص به خود را دنبال می كنند. این جامعه بسان سایرجوامع، دستخوش ضعف ها، كفایت ها و بی كفایتیهای معهود انسانی اند و برای خود سیاست، ضرب و زور و گروههای فشار دارند ... شیلینگ می گوید: جامعهی اهل علم نظرات مخالفِ روش خود را یا رد می كنند - چنانچه ادراك فراحسّی كه بسیاری از روانشناسان بر آن تأكید دارند را نادیده می گیرند - و یا با نظریهی مخالفِ نظرات خود كجدار و مریز رفتار می كنند - چنانكه علم طب با طب سوزنی انجام می دهد- و همین روشهاست كه جامعهی اهل علم را برپا و با هم نگه می دارد . پولانی می نویسد؛ «اعضای این جامعه همه در برگزیدن رهبران خود اتفاق كلمه دارند و از رهگذر این اتحاد، سنت مشتركی حاصل می شود كه در آن هریك از اعضاء، خط خاص خود را در پیش می گیرد و پذیرفتن این معیارها و مقبولات یكی از نتایج كارآموزیِ پژوهشی است كه در آخرین سالهای دورهی دكتری طی می شود». «ت.س.كوهن» می گوید: «تلاش علمی غالباً در چارچوب یك سنتِ پذیرفتهشده انجام می گیرد كه تعیین می كند چه نوع تبیینی را باید جستجو كرد، لذا ملاحظه می شود كه یكمرتبه یكنوع منظر علمی سرمشق می شود و بعد از مدتی جای خود را به سرمشق دیگری می دهد، و به اصطلاح گفته می شود با شیوه ای كاملا نو به موضوع نگریسته می شود. گاه هست كه یك نگرش تازه فقط زمانی كاملا پذیرفته می شود كه دورهی نسل قدیم تر سر آمده باشد، زیرا انتخاب بین سرمشقهای رقیب نه كاملا دلخواهانه است و نه كاملا مقهور قواعد منظم و قاطع. البته از نظر هر نسلی مجموعه ای از سرمشقها بیخدشه و استوار می نماید و فقط پس از مرور زمان و با تأمل در گذشته عیب آن آشكار می شود».
این نكته را باید به گفتار كوهن افزود كه در یك منظر جدید علمی بسیاری از خصائصِ سنت سابق پس ازجابجاشدن های بسیار، محفوظ میماند زیرا اصلْ بنا بر تداوم است، و حاصل فعالیتهای گذشته است كه پس از رفع خطاها در منظری جدید مورد توجه قرار می گیرد.
خصلت كنایهای زبان علمی
هر زبانی وسیلهی تفهیم و تفاهم و عملكرد جمعی از انسانها است و بههمین جهت زبان های تخصصی حاصل كار جامعه های اهل تخصص است و آنها به وسیلهی آن زبان، تجربه های خود را تبیین می كنند. ولی هر طرح علمی به قول «بنجامین» آینهی تمامنمای مرجع بیرونی آن چیزی كه تجربه شده است نمیباشد. زیرا ذهن انسان قادر به ضبط و ربط همهی زیر و بَمْ های رویدادهای خارجی نیست، و طبعاً دانشمند بعضی از روابط را كما بیش دلخواهانه فرو می گذارد، پس بدینسان زبان هر جامعه پژوهشی انتزاعی و انتخابی است.
از قرن هفدهم تا قرن نوزدهم تصور عموم این بود كه «علم» توصیف حقیقی از جهانی عینی به دست می دهد و مفاهیم علمی را المثنای دقیق و كامل طبیعت میدانستند، ولی پس از شناخت زبان علم، امروزه مفاهیم علمی را همچون نشانه ها یا نمادهایی در نظر می آورند كه فقط به جنبه های معینی از پدیده ها می پردازد و وسیلهی نیل به اهداف محدود و معینی است و غالب كسانی كه به نحوی با علم سرو كار دارند، سهم ذهن انسان را در ابداع مفاهیم و نقش تخیل و خلاقیت را در تشكیل نظریه های جدید، قبول دارند. مثلا تصوری كه علم از آرایش اتمها به ما می دهد یك نماد و تصور است و نه یك واقعیت مستقیم كه علماء فیزیك آن را مشاهده كرده باشند. به عنوان مثال: در بعضی از آزمایشها می توان الكترونها را به صورت «موج» تصور كرد و در بعضی دیگر به صورت «ذره»، ولی هیچ راه سر راستی وجود ندارد كه بتوان تخیل كرد كه الكترونها واقعاً چگونه چیزهایی هستند. فقط ما با دو نظریه روبهرو هستیم كه هر دو در آزمایش موفقیتهایی دارند ولی واقعیت چگونه است، معلوم نیست.
نکتهی فوق از نکات بسیار ارزشمندی است که مؤلف محترم بدان اشاره دارد و هوشیاری انسان را نسبت به جایگاه نظریههای علمی صدچندان مینماید تا بدانیم دانشمند علوم تجربی در برخورد با پدیدههای تجربهشده، کما بیش بعضی از روابط را دلخواهانه فرو میگذارد. سپس به جایگاه مدلها میپردازد، توجه به این موضوع کمک بسیاری به انسان میکند تا بداند جایگاه مدلهای علمی در فهم واقعیت تا کجا است.
استفاده از تمثیل و مدل سازی در علم
ایانباربر میگوید: «ككوله» كه همچنان مشغول آزمایش مادهی «بَنْزِنْ» بود و آرایش ملكولی آن را می جست، در شرایطی كه اشتغال خاطرش به چنین موضوعی بود، در خواب دید كه ماری دم خویش را به دندان گرفته است، وقتی بیدار شد به فكرش رسید كه خواص بنزن را با قبول ساختمان مولكولی حلقوی می توان توجیه كرد و آزمایشهای بیشتر امكان صحت این طرح را بیشتر نمود. چنانچه ملاحظه می فرمایید عموم مدلهای علمی با یك نوع تصور همراه است، حال این مدلها چقدر با واقعیتِ مُمَثَّل تطبیق دارند چیزی نیست كه علم بتواند بر آن تأكید كند.
«لرد كلوین» حكم می كرد كه انسان مادام كه مدل مكانیكی از چیزی نداشته باشد چنانكه باید و شاید آن را نمی فهمد. ولی خطرات استفاده از مدلها وقتی آشكار می شود كه تصور شود همهی خصایص شی ءِ بیرونی باید در مدل موجود باشد. در طرح مدلها از این نکتهی مهم غفلت شد كه مدلها حاكی از وجود بعضی از شباهت هاست، و از طرفی مدل ها فقط فرضیه های ممكن را مطرح می كند و میگوید اگر مثلاً اینطور فرض كنیم، این مدل ممكن است مطابق خارج باشد. «دُوئْم» با قاطعیّت می گفت كه مدلها را باید با احتیاط بهكار برد و هرچه زودتر آنها را كنار گذاشت، زیرا مگر خود نظریه ها خبر از عین واقعیت میدهند كه مدل های مبتنی برآنها تجسم واقعیت باشد. بعضی معتقدند باید بدون مدلهای تصورپذیر بهسر برد تا كمتر به خطا بیفتیم. البته آنچه می توان گفت اینكه، نباید مدلها را كنار گذاشت، بلكه باید متوجه بود كه آنها را به معنای ظاهری شان حمل نكنیم زیرا مدل یا تمثیل هرگز اینهمانیِ كامل با واقعیت خارجی برقرار نمی كند، همچنان که نظریههای علمی اینهمانیِ کامل با خارج ندارند.