واقعیت محاسبهناپذیر
سؤال: آیا میتوان گفت پیشرفت كمّی و یك بُعدیِ غرب به جهت آن است كه قواعد عالَم را فقط از جهت ریاضیِ آن مدّنظر قرار داد و در نتیجه از جهت كمّی، سرعت زیادی پیدا كرد و از جهت كیفی به شدت عقب افتاد و همین امر موجب شد كه در این تمدن، انسانهای كمّیتگرا بیشتر رشد كنند و چنین شخصیتهایی بیشتر با این تمدن مأنوس هستند و برعكس؛ انسانهای كیفیتگرا با این تمدن احساس بیگانگی میكنند؟
جواب: به نظر بنده همین طور است و پیشرفت مادّی و چشمگیر غرب، یك پیشرفت حقیقی نیست، بلكه توسعهای مستقل از عالم غیب و یك نوع توسعهی طاغوتی است، نه توسعه و پیشرفتی كه موجب اُنس با معنویت شود، همین كه كمّیتها برایش عمده شد، فرمولها سراسر زندگیاش را اشغال كرد، چون جز كمّیات در اطراف خود ندید و تمام توجه خود را برای كشف قواعد كمّی صرف كرد، در حالی كه در همان حال عالَم پر بود و پر هست از ظهور كیفیات، و اگر آن كیفیات را میدید، قواعد ارتباط با آنها را نیز تدوین میكرد - اما نه به شکل ریاضی- كاری كه انبیاء و اولیاء(ع) انجام دادند؛ معارف الهی و اخلاق معنوی كه توسط انبیاء الهی و ائمهی معصومین(ع) ارائه شده است، چیزی جز توجه به قواعد كیفی عالم نیست، با دقت هر چه بیشتر در بُعد كیفی این عالم متوجه نكات ظریفی شدهاند بسیار دقیقتر و گستردهتر از آنچه با علم تجربی در بُعد كمّی عالم بهدست آمد.
امام صادق(ع) میفرمایند: «مَنْ تَعَلَّقَ قَلْبَهُ بِالدُّنْیَا، تَعَلَّقَ قَلْبَهُ بِثَلاثَ خِصَالٍ، هَمٍّ لایَفْنَی، وَ اَمَلٍ لایُدْرَكَ، وَ رَجَاءٍ لایُنَال»(155)؛ هر كس قلب خود را متوجه دنیا كرد، قلب او به سه خصوصیت مشغول میشود؛ غم و نگرانی پایانناپذیر و آرزوی غیرقابل دسترس و امیدی که قابل برآوردهشدن نیست. آیا این قاعدهی كیفی برای درست تحلیلكردن زندگی قابل مقایسه با یك قاعدهی خاص فیزیك و شیمی است و یا چیزی است که بتوان آن را نادیده گرفت و گمان کرد واقعیات همان چیزهایی است که فیزیک و شیمی به آنها اشاره دارد؟ اینجاست كه از منظر تفكر توحیدی گفته میشود اگر فرهنگ مدرنیته چیزی را ظاهر كرد، چیزهایی را پنهان نمود و مسلّماً در منظر تفكر توحیدی هرگز به این شكل كه در غرب پیشرفت واقع شد، واقع نمیشد و اگر غرب سعی میكند برای تفسیر تاریخی خود، علم خود را ادامه و كامل شدهی علم گذشتگان تبلیغ كند، این یك نوع فریبكاری است، نه علم شیمی همان علم كیمیا است و نه هندسهی خوارزمی همین هندسهی مطرح در علوم جدید است.
بنده قبول دارم در منظری كه دكارت از عالم مدّنظر دارد، همین فرمولها ظاهر میشود و او میشود پدر علم جدید، ولی نباید این را یك امتیاز قلمداد كرد، باید ببینیم در این منظر چه چیزهایی نادیده گرفته شده است. بشرِ كمحوصله و عجول از پیشنهادهای امثال دكارت كه ملموس و زودبازده است سریعاً استقبال كرد، بدون آنكه بفهمد چه میكند. در آن دورهی تاریخی، جهانِ غرب آمادهی انتخابی جدید بود و با استقبال از افكار دكارت، انتخاب خود را به پایینترین حدّ ممكن كاهش داد و جوانب كار را در نظر نگرفت و از همراهی با نوامیس عالم و كمكگرفتن از سنن الهی غفلت كرد.
برای ملموسشدن موضوع به مثال زدودن موهای زائد توسط نوره، برگردید که اولاً: دو مادّهی طبیعی - یعنی آهك و زرنیخ - را تركیب كرده خمیری درست میكردند و روی قسمتی كه موهای زائد رشد میکرد میگذاردند، این مادّه به كمك حرارت بدن، محل اتصال موها با بدن را در خود حلّ میكرد و در نتیجه موها از بدن جدا میشد، ثانیاً؛ چون محل اتصال موها با بدن در آن خمیر حل شده بود، وقتی موهای بعدی رشد میكرد، موهای خشنی نبود. آهک موجود در آن ماده نیز عامل ضدعفونی کردن آن محل بود بهخصوص كه زمینهی رشد میكروب در محل رویش موها بیشتر است ولی از طریق به کار بردن تیغ نه تنها محل ضد عفونی نمیشود بلکه موجب ایجاد عفونت هم میگردد.
ملاحظه كنید در روشهایی که از قواعد طبیعی استفاده میشد، بدون پیچیدگیهای دردسر ساز به زیباترین شكل از انرژیهای طبیعی استفاده میگردید، از این طرف فراموش نفرمایید كه برای ساختن تیغ چه كارخانههای مستقیم و غیرمستقیمی باید به میان بیایند و چقدر باید چهرهی طبیعت را تخریب كرد تا این تیغ در اختیار ما قرار گیرد.
پس ملاحظه فرمودید؛ قاعدهها در این عالم هست، اندیشمندان هم باید این قواعد را كشف كنند، ولی نگاهها خیلی با هم فرق میكند. مثالی كه عرض كردم را در سایر پدیدهها نیز سرایت دهید، و بدانید در سایر جاها هم قضیه از همین قرار است.
دانشمندان علم تغذیه پس از مطالعات زیاد متوجه میشوند تركیبی كه در غذاهای سنّتی رعایت میشود، فوقالعاده صحیح بوده است و از آن دقت تعجب میكنند. به نظر ما گذشتگان به جهت توجه به سنن غیبی، از طریق الهاماتی كه نصیبشان میشده خواص بسیاری از چیزها را میشناختند و بر همان اساس غذاهای خود را ترکیب میکردند، همان طور كه حیوانات با یك هدایت درونی، جهت درمان خود هدایت میشوند كه مثلاً وقتی دلشان درد میگیرد كدام علف را بخورند. بشر جدید چون توجهش را از آسمان و عالم غیب برگرداند، به خودش واگذاشته شد و دیگر از الهامات و هدایتهای درونی محروم گشت.
مقام معظم رهبری«حفظهاللهتعالی» به عنوان یك فقیه و دانشمند اسلامی، در مورد توسعه روی نكتهی دقیقی دست گذاشتند و فرمودند: «غربیها در تبلیغات خود اینگونه القاء كردهاند كه توسعه و پیشرفت مساوی غربیشدن است و متأسفانه برخی از كارگزاران و نخبگان كشور نیز مدل پیشرفت را صرفاً یك مدل غربی میدانند كه این مسئلهای غلط و خطرناك است... به طور قاطع میگویم الگوی غرب برای توسعه یك الگوی ناموفق است...»(156) ایشان دلیل به نتیجهنرسیدن مدل توسعهی غربی در نظام اسلامی را، ماهیت متفاوت مبانی دیدگاه اسلام و غرب نسبت به پیشرفت و جایگاه انسان در این پیشرفت دانستند.
روح انسان محدود به جنبهی محدودِ ریاضی و كمیتگرا نیست تا بتواند با ابزارهایی كه صرفاً بر اساس نگاه كمیتگرا ساخته شده است به راحتی ارتباط برقرار كند، وقتی ابزارهای موجود در زندگی طوری است كه روح ما با آن نسبتی همهجانبه ندارد، نمیتواند با آنها مأنوس باشد و نسبت به آنها احساس دوری میکند، ولی اگر در ساختن ابزارهای زندگی کیفیت نیز لحاظ شود زندگی در عالمی دیگر ادامه مییابد و چون با نگاه كمیتگرایِ دكارتی این تمدن بنا شده است و با جان مجرد و بیکرانهی انسان سنخیت ندارد، در واقع در این تمدن، انسان بیعالَم میشود و انسانِ بیعالَم آنچنان گرفتار كثرتها است كه هرگز نمیتواند قواعد كیفی عالم را درك كند و با آن بهسر برد.(157) همچنان كه نمیتواند خود را درست درك كند و عملاً باید گفت بشر جدید با عدم درک صحیح از خود، دیگر نمیتواند درست فكر كند، بلكه در حدّ پژوهش مطالبی را جمعآوری مینماید كه معلوم نیست ربطی به واقعیت داشته باشد، چون با پیشفرضهای خود مادهی پژوهشی خود را گزینش میكند.
همانطور كه قبلاَ هم به مناسبتی عرض كردم بحث را با جملهی هیدگر تمام میکنیم که میگوید: «اگر فیزیك جدید در جوهر خود ریاضی است، بدان جهت نیست كه طبیعت بالذّات تابع احكام ریاضی باشد، بلكه جهت این امر آن است كه ما از پیش قصد كردهایم كه طبیعت را صرفاً در صورت ریاضی درك كنیم و هر چه را كه به این طریق قابل ادراك نباشد دور میاندازیم و مظاهر و پدیدارهای طبیعت را تابع طرحی كه به نحو ماتقدم ادراك شده است، قرار میدهیم... تمام پدیدارها باید از پیش به عنوان مقادیرِ زمانی، مكانیِ حركت تعیّن پیدا كنند تا بتوان آنها را به عنوان پدیدارهای طبیعت در نظر آورد، مثل مهندسی كه نقشهی از پیش تعیینشده را روی زمین میسازد».(158)
حالا شما در نظر بگیرید چه اندازه از ابعاد عالم كه محاسبهپذیر نیستند از منظر فرهنگ مدرنیته مورد غفلت قرار گرفته و درست به همان اندازه بشر جدید با واقعیات ارتباط ندارد، بلكه به دنبال چیزی میگردد كه در ذهن خود آن را ساخته است و این همان زندگی در توهّم است و این نوع زندگی، مناسبات و لوازم خود را به همراه دارد، چیزی كه امروزه ما در تمدن غربی با آن روبهرو هستیم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
جلسه هفتم ـ تمدن سکولار و ناکامی نهایی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
جبران خلأ تئوریک جهت مرحلهی نهایی انقلاب اسلامی یکی از عوامل طرح بحث «تمدنزائی شیعه» میباشد، و کوتاهی در این امر از یک طرف موجب جایگزینی افکار التقاطی و انحرافی و از طرف دیگر عامل ندانم کاریهای دوستان و سوء استفادهی دشمنان خواهد شد.
گفتگو از تمدن اسلامی، آن هم به صورتی که مدّ نظر شیعه است علاوه بر آنکه مانع انحراف از اهداف اصلی میگردد، إنشاءالله عامل ظهور با برکت امام معصوم(عج) خواهد شد و بر این اساس اعتقاد داریم این نوع گفتگوها میتواند عاملی جهتدهنده و برانگیزاننده به سوی آیندهای مطمئن باشد و جهت تصوری کاملتر از تمدن شیعه و راهکارهای عبور از تمدن غربی، مباحث مطرحشده را خدمت عزیزان ارائه میدهیم.
بحران؛ انتهای تمدن سکولار
سؤال: آیا اساساً امکان دارد تمدنی بر پایهی سکولاریسم بنا شود و بتواند پایدار بماند و به اهداف تعریفشدهی خود برسد و در مسیر خود به بحران دچار نگردد؟
جواب: این سؤال با توجه به مباحث گذشته سؤال خوبی است و پرداختن به آن موجب بازخوانی مباحث گذشته نیز میشود بهخصوص که اگر در موضوع تمدنزائی شیعه عزیزان به سؤالاتی که پیش میآید به خوبی و همهجانبه جواب ندهند عزم مورد نیاز برای گذار از تمدن غربی به سوی تمدن اسلامی صورت نمیگیرد، زیرا هیچگاه نمیتوان در ابهام قدم برداشت و حتی اگر به جهت ذات تمدن غربی، آن تمدن و فرهنگ آن به بحران رسیده باشد به این معنی نیست که شرایط تحقق تمدن اسلامی فراهم شده است، مگر این که به سؤالات اساسیِ عبور از تمدن غربی به تمدن اسلامی جواب کامل داده شود.
اما در جواب این سؤال، همانطور که در جلسات گذشته بحث شد سکولاریسم عبارت است از طرح ادارهی جامعه بر مبنای فکر بشر و برآوردهکردن امیال طبیعی انسانها. لذا ما معتقدیم تمدنی که بر مبنای سکولاریسم پایهگذاری شده، از دو جهت با بحران روبهرو میشود. یکی از آن جهت که فکر بشر تمام زوایای وجودی عالم و آدم را نمیشناسد و نمیتواند مطابق نظام عالم و گوهر وجودی انسانها، راه و روشی بدون نقص پیشنهاد کند و دیگر این که میلهای بشری آن چنان سیری ناپذیر و تمامیت خواه و خودخواهانه است که نهتنها انسان را با خودش درگیر میکند بلکه درگیری و سلطه بر بقیهی انسانها و بر طبیعت را به همـراه دارد، و این نوع برخورد با عالم و آدم، شروع بحـران و اضمحلال خواهد بود. زیرا باید کثرتها - اعم از امور اجتماعی یا امور فردی - تحت تدبیر اَحد قرار گیرد تا نه در اجتماع با بنبستِ برنامهها روبهرو شویم، و نه در امور فردی، میلها از کنترل خارج شوند و لذاست که مسلماً تمدنی که بر مبنای تفکر سکولاریسم بنا شود به اهداف تعریف شدهی خود نیز نخواهد رسید و به تعبیر قرآن تلاشهای دنیاییِ چنین اقوامی از بین میرود.(159) مضافاً اینکه انسانها در عمق جان خود با احساس بیثمری در اهداف انسانی خود روبهرو میشوند که حاصل چنین احساسی، حجم انبوه افسردگیها در کشورهای غربی و هر کشوری است که آن تمدن پای گذارده است. زیرا دو شرطِ «زندگیسازبودن با هماهنگی با نظام الهی» و «جوابگویی به همهی نیازهای بشر به کمک وَحی الهی» را در خود ندارد و در واقع تمدن مبتنی بر سکولاریسم، تمدن مبتنی بر وَهم و خیال است، یعنی پایهی چنین تمدنی «هیچی»است، تا کی میتوان با «هیچی»خود را راضی نگهداشت و دچار انواع رفتارهای عصبی که فعلاً تمدن غربی بدان گرفتار است، نشد؟ اشتباه بعضی افراد آن است که رفتارهای فرهنگ غربی را به انقطاع آن فرهنگ از آسمان معنویت متصل نمیکنند.