تفاوت سخن هگل با تفكر شیعه
سؤال: این که شما میفرمایید: «انقلاب، یک روح و باطن دارد.»، چه فرقی با آن نظریهی «هگل» دارد که میگوید: «تاریخ، روحی دارد که همواره آن را جهت میدهد و باطن خود را ظاهر میكند»؟
جواب: اینطور نیست كه نظر «هگل» به طور كلّی مردود باشد، اشكال آقای «هگل» در عدم تطبیق آن چیزی است كه متوجه شده است با مصداق خارجی آن. آنچه او میگوید خیلی نزدیك است به سنّت ظهور امام زمان(عج)، چون علاوه بر وجود و حضور حضرت حجت(عج) در هستی كه یك حقیقت متعالی است، یك «ظهور» هم داریم كه عبارت است از تجلی نور وجود آن حضرت در روابط و مناسبات جامعه، و آرامآرام تاریخ آماده میشود تا آن ظهور به صورت كامل، خود را بر كلّ تاریخ حاكم كند. آن روحی كه هگل میگوید، خیلی شبیه سنّت ظهور حضرت صاحبالامر(عج) است، ولی هگل مصداق این روح را «خدا» گرفته است، در حالیكه ما معتقدیم آن روح نه خدا است و نه امام زمان(عج) بلكه سنت ظهور و یا نور ظهور امام زمان(عج) است و با توجه به اینكه ظهور آن حضرت در شرایط مختلف متفاوت است و دارای شدت و ضعف میباشد و در نهایت ظهور تامّ آن حضرت محقق میشود، میتوان حرف او را توجیه كرد و لذا این که هگل میگوید: «روح تاریخ، به اشتباهات خودش پی میبرد و در مسیر تاریخ خود را تصحیح میكند.»، یعنی شرایط ظهور آن حضرت همواره از نقص به كمال تصحیح میشود تا ظهور نهایی محقق شود. کسی هم به او در این راستا اشكال نمیگیرد؛ اما چون چند موضوع را با همدیگر خلط كرده، اشكالاتی به او وارد شده است، میگوید: «خدا خودش را کامل میکند»! اینجا كامل شدن شرایط ظهور حضرت حجت(عج) را به تکمیل خدا تعبیرکرده است! كه جای اعتراض دارد. اما این که «این تاریخ، یک روحی دارد که این روح دارد به سوی کمالات خودش میرود.»، با این توجیهی كه عرض كردم، قابل قبول است؛ اگر تاریخ را با دید عقل فلسفی مورد بررسی قرار دهیم، ملاحظه خواهیم کرد واقعاً تاریخ جهت دارد و فرهنگ تشیع در دعای ندبه این نكته را مورد توجه قرار میدهد و در كتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» بر این موضوع تأکید کردهایم، در آنجا روشن شده امام زمان(عج) در کلّ تاریخ با ظهورهای مختلف حاضرند. شما در ابتدای دعای «ندبه» میگویید: حمد خدایی را که از اوّل تاریخ دائماً حجتی را در این عالم سیر داده است. كه صورت تامّهی آن حجت الهی حضرت «امام زمان(عج) است، که همهی ائمه و همهی پیغمبران(ع) چشم به او دوختهاند. این نگاه، نگاه صحیحی است که در تاریخ نوری را در همهی صحنهها حاضر بدانیم. میگویند: هگل، تحت تأثیر اسلام و مولوی به این مطالب رسیده است. اینکه میبینید تا حدّی در یك مرحله از تاریخ توانسته است اروپا را تحت تأثیر فلسفهی خودش قرار دهد، به همین خاطر است که یک گوهرهای خوبی در تفكرش هست، ولی در نتیجهگیری اشتباه کرده است.
لوازم كار بزرگ
سؤال: چگونه میتوان ناکارآمدی تمدن فعلی و کارآمدی تمدن شیعه را برای دیگران تبیین کرد؟
جواب: ابتدا باید دلایل خود را در رابطه با اینكه «شیعه قدرت تمدنسازی دارد» خوب بپرورانیم و عنایت داشته باشید خیلی فرق است بین اینكه بتوانیم دفع شبهات بكنیم، با اینكه بخواهیم برای عقیدهی خود دلایل قانعكننده ارائه دهیم، همانطور كه فرق دارد كه ثابت كنیم فرهنگ مدرنیته در داشتن یك تمدن ضعف اساسی دارد، با اینكه بتوانیم روشن كنیم شیعه استعداد ساختن یك تمدن همهجانبه را در خود دارد. ما اگر روی این نكته بتوانیم خوب کار کنیم که «چرا شیعه تمدنساز است؟» و بعد هم طرف مقابلِ این نكته را خوب روشن كنیم كه «چرا محال است در حال حاضر تمدنی غیر از تمدن شیعه جوابگو باشد؟» اساس بحث را کامل كردهایم، باید خوب بدانیم: چرا تمدنها میمانند و چرا نابود میشوند، همان کاری که تا حدّی هگل انجام داده و آمده قاعدهی تاریخ را به دست آورده است، ما باید یک قاعدهای داشته باشیم که «چرا در حال حاضر یعنی در آخرالزمان تمدن غیرشیعه نمیماند و دیر یا زود به بحران میافتد؟»، بعد باید آن اشکالها را نیز جواب بدهیم؛ كه این «ماندنها» كه شما فعلاً در تمدن مدرنیته ملاحظه میكنید، چه ماندنی است؟! ماندن است؟ یا دست و پا زدن در اضمحلال؟ چون فرق است بین نگهداشتن دیواری که در حال فروریختن است با حفظ دیواری که روی پایهی خودش ایستاده است. گاهی واقعاً مثل هگل باید هشت سال بنشینیم فکرکنیم و بعد با توجه به زوایای مختلف در رابطه با تمدن آیندهی بشر بحث بكنیم، اینقدر حرف هست كه اگر درست پروریده شود، مسلّم موجب نجات بشر امروز خواهد شد، هنر ما فقط در فهم مطلب نیست، در تبیین آن برای مردم است، ما معتقدیم فعالیت ائمه(ع) از این نوع بوده است؛ سرمایهی بزرگی از طریق ائمهی معصومین(ع) برای این كار در اختیار داریم، آنها حوصلهشان برای تحقق آرمان خود در آیندهی تاریخ، زیاد بوده است، ما هم باید همینطور باشیم.
اساسیترین نكته این است که بتوانیم ثابت کنیم بشر سالهاست در نابودی نَفَس میکشد. باید روشن شود چرا میگوییم: «مردم عموماً گرفتار زندگی پوچ بودهاند» خیلی چیزها هست که اگر بشر بداند، در مقابل گذشتههای غیر قدسی خود عصیان میکند. کبرایِ قضیه واقعاً باید جامع افراد و مانع اغیار باشد. ابتدا باید خود من قانع شوم که حق سؤالات شما را ادا کردهام. این کار سختی است كه همهی زوایای سؤالات شما را بتوانم جواب دهم، امیدوارم با کتابهایی که در رابطه با انقلاب اسلامی خدمت عزیزان عرضه شده زمینهی تفکر نسبت به تمدن اسلامی فراهم شده باشد، با تأمل مطالب آن را دنبال بفرمائید.
توجه به مسئلهی تمدن آیندهی جهان كه مسلّم یك تمدن بسیار متعالی است، كار بسیار خوبی است! شیرینی زندگی به توجه به این مطلب است؛ انسان با چیزهای دیگر نمیتواند زندگی را به خوبی ادامه بدهد، ولی در این راستا باید با دقت واقعیات را ارزیابی كرد، درست است كه نباید به وضع موجودِ ظلمانی عالم اصالت داد، ولی راه برونرفت از آن و توجه به تمدن اسلامی راه دقیقی است كه با احساسات و عجله حاصل نمیشود.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
جلسه ششم ـ كمیتگرایی غربی و غفلت از كیفیت
بسم الله الرحمن الرحیم
جمعبندی: در جلسات گذشته به سه نكته اشاره شد؛ یكی اینكه فرمودید: «شیعه قدرت تمدنسازی دارد» دیگر اینكه «محال است تمدن غیر شیعه پایدار بماند» و سوم فرمودید: «بشر سالها است در فضای نابودی خود نفس میكشد» و فرمودید: «این سه موضوع از موضوعاتی است كه باید به اندازهی كافی مورد بحث و بررسی قرار گیرد.»
شما فرمودید: «علت سقوط یك تمدن این است كه تئوریهایش جوابگوی اهداف عالیهی انسانها نیست و فرهنگ مدرنیته در راستای همین نقطه ضعف به سقوط خود نزدیك میشود». بعد فرمودید: دینداریِ فردگرایانه هیچگاه مقصد اصلی بشر نیست، بلكه مقصد اصلی زندگی زمینی تمدن دینی است و در چنان شرایطی انسانها به اهداف پایدار دست مییابند و شیعه در حال حاضر تنها تفكری است كه توان ساختن یك تمدن دینی به معنی واقعی كلمه را دارد كه در آن تمدن بتوان به اهداف پایدار دست یافت و نیاز حقیقی بشر نیز همین مطلب است.
فرمودید: هیچ قوم و ملتی نیست كه طالب حاكمیت انسان معصوم در تمام مناسبات خود نباشد، ولی تصور اكثر ملتها این است كه چنین چیزی موجود نیست و امكان تحقق آن در دنیا وجود ندارد، در حالی که شیعه دلایل محكم و متقن دارد كه اوّلاً؛ جهان ظرفیت چنین شرایطی را دارد، ثانیاً؛ چنین انسانی حیّ و حاضر است، باید شرایط ظهور او را فراهم كرد و ما باید در این راستا حرفمان را به دنیا برسانیم و جهت دنیا را به این سو معطوف داریم.
در رابطه با خصوصیات تمدنهای غیرپایدار فرمودید: تمدنی كه بخواهد فقط نیازهای حسّی و خیالی بشر را جواب دهد، توان پایداری ندارد، زیرا اوّلاً؛ آن تمدن به بنبست میرسد، ثانیاً؛ مردم پس از مدتی به جهت عدم ارضاء ابعاد متعالی خود از آن روی میگردانند، و تأكید كردید: «هوشیار باشید شخصیت یك تمدن به ابزارهای پیچیده نیست، بلكه به جوابدادن به همهی ابعاد روحی و قلبی و جسمی انسانهاست و روشن شد كه بر این مبنا فرهنگ غرب، در اوج داشتن ابزارهای پیچیده، مسیر سقوط خود را در پیش گرفته، و سنّت سقوط تمدنها - اعم از تمدن فراعنه و تمدن غرب- در قاعدهی فوق نهفته است، زیرا تمدنی كه گرفتار جوابگویی به خیال صِرف شد، از آنجایی كه «خیال» به تنهایی ثمری در برندارد، آن تمدن نیز در بنبست قرار میگیرد. فرمودید: خیال هر چقدر هم شیرین باشد، جنسش گذر است، بر عكس تمدنی كه بر عقل و قلب مبتنی باشد و در عین حال خیال را با عقل و قلب تغذیه كند، و روشن شد تمدن یونانی نیز نمیتواند جوابگو باشد، زیرا اوّلاً؛ در تغذیهی واقعی قلب ناتوان است، ثانیاً؛ عقل فلسفی همهی وجوه عقل نیست، میماند تمدن مبتنی بر وَحی كه عقل و قلب و خیال را به نحو درست تغذیه كند در حال حاضر اندیشهی تشیع است كه به نحو تضمینشده این سه ساحت انسانی را میتواند به كمك هدایت های امام معصوم جهت دهد و به ثمر برساند و روشن شد نیاز اجتماعی بشر در ازاء چنین مكتبی به نتیجه لازمهی خود میرسد و میتواند قانون الهی و پایداری را در جامعه پیاده نماید.
فرمودید: «اتصال به عالم ثبات، شرط بقای تمدن است.» و روشن شد هر چقدر احاطهی عالم اَحدی از نظر تشریع، بر جامعه ضعیفتر شود، اضمحلال آن جامعه سرعت بیشتری میگیرد و لذا وقتی این قاعده مدّنظر ما بود، دیگر مطمئن هستیم فرهنگ مدرنیته و كشورهای تحت تأثیر آن پایدار نخواهند ماند و سقوط آنها حتمی است و اینكه افرادِ آن جامعه متوجهاند به آنچه میخواستهاند، نرسیدهاند و از آنچه میخواستند فرار كنند، جدا نشدهاند، نشانهی خوبی است در ظهور سقوط آن فرهنگ.