مبنای مشروعیت نظام اسلامی
سؤال: شما در جلسهی دوم فرمودید: «اگر مردم نظام اسلامی را نخواهند، هر چند معصیت كردهاند ولی بنا به فتوای بعضی علماء از جمله مقام معظم رهبری«حفظهالله» نظام مشروعیت ندارد. خود رهبری«حفظهالله» یک بار بابی بازکردند که «مشروعیت نظام به این است که مردم آن را بخواهند و جمهوریت و اسلامیت را یک حقیقت تفکیکناپذیر میدانند»؛ اما به نظر میرسد مشروعیت نظام اسلامی از جانب مردم نیست که با نخواستن آنها نظام از مشروعیت خارج شود، مشروعیت از طرف خداست و مقبولیت از جانب مردم است. امام حسین(ع) با اینكه یاران كمی داشتند، حاكمیت یزید را به رسمیت نشناختند و قیام كردند، چون حاكمیت یزید را مشروع نمیدانستند.
جواب: همین طور كه فرمودید عرض بنده آن بود که مردم اگر نظام اسلامی را نخواهند معصیت میکنند، ولی بر فقیه و امام واجب نیست خود را بر مردم تحمیل کند. قبل از روشنكردن این موضوع عنایت داشته باشید كه واژهی «مشروعیت» امروزه دیگر فقط به آن معنی فقهی به کار نمیرود بلکه یك اصطلاح سیاسی است. وقتی ما در اصطلاح فقهی میگوییم این عمل مشروع است به این معنی است كه مطابق با حكم خداست. ولی در دهههای اخیر واژهی مشروعیت به معنای دیگری وارد محاورات و ادبیات سیاسی شده است و نباید از معنای اخیرِ آن غفلت كرد. مثلاً میگویند: «تمام نظامهای دموکراسی مشروعاند»، معنی این اصطلاح، غیرِ معنی آن اصطلاحی است که ما در فقه به کار میبریم. این که میگویند: «اگر تعداد آراء کم شود، مشروعیت کم شده است»، بر اساس اصطلاح اخیر است. برای اینكه معنی فقهی آن با معنی سیاسی آن خلط نشود بهتر است بگوییم: «مشروعیت نظام، به اعتبار سیاسی» تا با «مشروعیت نظام، به اعتبار فقهی» مخلوط نشود، در این حالت مشروعیت سیاسی به معنی مقبولیت و مشروعیت فقهی به معنی الهیبودن از همدیگر تفكیك میشوند.
اما در اصل موضوع هم باید عنایت داشته باشید كه آن عزیزانی كه معتقدند مشروعیت فقهی و شرعیِ ادامهی نظام اسلامی به آن است كه مردم آن را بخواهند، حرفشان این است كه همانطور كه نباید نماز را به مردم تحمیل كرد و باید در خواندن آن آزاد باشند - هرچند اگر نخوانند معصیت كردهاند- نظام اسلامی هم نباید به مردم تحمیل شود. در مورد امام حسین(ع) هم خود ایشان واقعاً معتقد بودند که رأی مردم با آن حضرت است و هزاران دعوتنامه برای حضرت فرستادند. فشار امویها و دیکتاتوری عبیداللهبنزیاد رأی مردم را منکوب کرد. ما نمیتوانیم در كلّ تاریخ شاهد بیاوریم که یک جا واقعاً مردم امام را نخواسته باشند و امام تلاش کنند که حاکم بشوند. همیشه عکسش بوده است: شما ببینید در حركت امام رضا(ع) از مدینه به طوس آنچنان مردم طالب امام(ع) بودند که وقتی آن حضرت حرکت میکنند، با استقبال گستردهی اهالی شهرهای در بین راه روبهرو میشوند،(141) روشن است كه جهان اسلام - اعم از شیعه و سنّی- طرفدار حاكمیت اماماند. در همان جریان نیشابور و استقبال عجیب مردم از امام(ع) اولین کسی که میآید به امام(ع) میگوید: «تو را به جدّت قسم پرده را عقب بزن که جمالت را ببینیم»، یک عالم سنّی است. بعد میگویند که وقتی که امام(ع) پرده را عقب زدند، همه به سجده میافتند!
در كربلا هم امام حسین(ع) وظیفهی خودشان میدانند که جواب دعوت مردم را بدهند. یا پس از قتل عثمان كه مردم دور تا دور حضرت امیرالمؤمنین(ع) را گرفتند و از آن حضرت تقاضا كردند حكومت را بپذیرند، حضرت در بالای منبر میفرمایند: «مردم! این حکومت از آنِ شماست، به هرکس میخواهید، بدهید.»(142) این نشان میدهد که حضرت امیرالمؤمنین(ع) با توجه به این که حقِ مردم میدانند که حکومت را به هرکسی خواستند بدهند، حکومت را میپذیرند.
آن بحث دیگری است كه اگر بر فرض، مردم نظام اسلامی را نخواهند، تکلیف ما چیست؟ نظام را به مردم «تحمیل» كنیم؟ یا این که ما باید دوباره فرصت پیدا کنیم مسائل را برای مردم تبیین کنیم؟ و یقین داریم که مردم طلبشان، طلب حق است؛ حاکمان دنیا که با به صحنهآمدن نظام اسلامی منافعشان در خطر میافتد، این خطر را به مردم سرایت میدهند، ولی این را مطمئن باشید همیشه مردم حق را میخواهند، فوقش با تبلیغات دروغین درصدی از مردم را با خودشان همراه میکنند، ولی تجربیات سالهای اخیر نشان داده با حجم گستردهی تبلیغات هم نمیتوانند جهت حقخواهی مردم را از بین ببرند، نمونهی آن را در اعتراض جهانی مردم نسبت به حملهی آمریکا به عراق یا حملهی اسرائیل به غزه، مشاهده نمودید، معنی این تظاهرات اعتراضآمیز این است که دولتها از همهی امكانات تبلیغاتی خود برای ضرورینشان دادن حمله آمریکا به عراق استفاده کردند، اما باز هم موفق نشدند روحیهی حقخواهی مردم دنیا را از آن موضوع منصرف كنند! یا اینکه امروزه جدایی شدیدی بین مردم خاورمیانه و حاكمان كشورهای عربی پیش آمده و این نشان میدهد مردم آنچنان به دنبال حق هستند كه اختلاف شیعه و سنی هم نمیتواند آنها را از حقخواهی و گرایش به حزب الله لبنان منصرف كند، پس ما مطمئن میشویم اگر امام زمان(عج) تشریف بیاورند، عموم مردم دنیا به راحتی آن حضرت را میپذیرند.
دو عامل است که همیشه مردم را گمراه میکند: یكی یأس از حقیقت، و دیگری بمبباران دروغ. سردمداران دنیا سعی میكنند به مردم القاء كنند كه امكان پیادهشدن حقیقت در روابط و مناسبات جامعه وجود ندارد و لذا چارهای ندارید که وضع موجود را تحمّل كنید و از طرف دیگر سعی میكنند پایگاههای تبلیغ حقیقت را با انواع دروغ، بیآبرو كنند تا مردم گرایشی به آنها پیدا ننمایند.
نتیجه اینکه مردم واقعاً به دنبال حقیقت هستند، ولی گروگان سردمداران فریبكار دنیا شدهاند و مشكل اصلی مردم جهان در شرایط حاضر این است كه نسبت به حاكمیت حق مأیوساند، كافی است این یأس از بین برود و امیدوار شوند امكان حاكمیت حق و حقیقت در روابط اجتماعی هست، در آن صورت دنیا وارونه میشود و همهی شیرازهی نظامِ سلطه به هم میریزد و نظر ما این است که شرایط دنیا نسبت به قبل مساعدتر است، هنر ما در حال حاضر تدوین فرهنگی است كه در ازاء آن، مردم دنیا متوجه شوند باید در تمام مناسبات انسانی، حقیقت حاكم شود، كاری كه امام خمینی«رحمةاللهعلیه» عملاً قبل از وقوع انقلاب برای فهم اصل انقلاب اسلامی انجام دادند و شاگردان امام«رحمةاللهعلیه» برای روشنشدن این مطلب خیلی زحمت كشیدند.
امام خمینی«رحمةاللهعلیه» شاگردانی داشتند كه توانستند در راستای فرهنگ ایشان، فرهنگسازی كنند. همانطور که میگویند وجود مقدس امام زمان(عج) 313 نفر فدایی دارند تا حضرت از طریق آنان بتوانند مردم جهان را متذکر کنند که اسلام از حقیقتی فوق آنچه در فرهنگ غرب هست برخوردار است. ما هم اگر وظیفهی خود را در تدوین و طرح تمدن اسلامی درست بشناسیم، موانع به سرعت كنار میرود و نتایج حیرتانگیزی نصیب خود میكنیم.
مردم دنیا در شرایط موجود چون نمیتوانند با سردمداران خود مبارزهی مستقیم بكنند، مبارزهی منفی میكنند. وقتی نمیتوانند درگیر بشوند، به شكلی خود را بیتفاوت نشان میدهند. یکی از مشکلاتی كه رژیم شاه در اواخر دورانش داشت، مبارزهی منفی و بیتفاوتی مردم نسبت به برنامههای رژیم بود. عدهی كمی از مردم به طور مستقیم مبارزه میكنند ولی اكثراً در لاک مبارزهی منفی میروند، اگر شرایط آماده شد همین افراد میآیند و فعالیت خود را شروع میکنند. یکی از رسالتهای انقلاب اسلامی آن است که شرایط ظهور ارادهی مردم جهان را نسبت به حاكمیت باطل ظاهر كند، در واقع باطن انقلاب اسلامی در شرایط تاریخی خودش همین است و لازم است شما در بحثهایتان دربارهی انقلاب اسلامی، مردم را متوجه «باطن انقلاب» و جایگاه تاریخی آن بنمایید. اگر مردم متوجه باطن انقلاب شدند و در آن تأمل كردند، برایشان روشن میشود در حال حاضر انقلاب اسلامی، همان اسلام است. چطور شما اگر به مسلمانی من ایراد داشتید، آن را به پای من میگذارید و نه به پای اسلام، همین طور هم اگر فرهنگِ توجه به باطن انقلاب اسلامی تبیین و نهادینه شد، مردم در مورد كوتاهیهای مسئولان و دولت، آن را به پای انقلاب نمیگذارند بلکه برعکس از آنها تحقق آرمانهای انقلاب را مطالبه میكنند و از این طریق انقلاب روز به روز جای خود را باز میكند و موانع خود را اعم از موانع فرهنگی و سیاسی و اقتصادی، عقب میزند.
تفاوت سخن هگل با تفكر شیعه
سؤال: این که شما میفرمایید: «انقلاب، یک روح و باطن دارد.»، چه فرقی با آن نظریهی «هگل» دارد که میگوید: «تاریخ، روحی دارد که همواره آن را جهت میدهد و باطن خود را ظاهر میكند»؟
جواب: اینطور نیست كه نظر «هگل» به طور كلّی مردود باشد، اشكال آقای «هگل» در عدم تطبیق آن چیزی است كه متوجه شده است با مصداق خارجی آن. آنچه او میگوید خیلی نزدیك است به سنّت ظهور امام زمان(عج)، چون علاوه بر وجود و حضور حضرت حجت(عج) در هستی كه یك حقیقت متعالی است، یك «ظهور» هم داریم كه عبارت است از تجلی نور وجود آن حضرت در روابط و مناسبات جامعه، و آرامآرام تاریخ آماده میشود تا آن ظهور به صورت كامل، خود را بر كلّ تاریخ حاكم كند. آن روحی كه هگل میگوید، خیلی شبیه سنّت ظهور حضرت صاحبالامر(عج) است، ولی هگل مصداق این روح را «خدا» گرفته است، در حالیكه ما معتقدیم آن روح نه خدا است و نه امام زمان(عج) بلكه سنت ظهور و یا نور ظهور امام زمان(عج) است و با توجه به اینكه ظهور آن حضرت در شرایط مختلف متفاوت است و دارای شدت و ضعف میباشد و در نهایت ظهور تامّ آن حضرت محقق میشود، میتوان حرف او را توجیه كرد و لذا این که هگل میگوید: «روح تاریخ، به اشتباهات خودش پی میبرد و در مسیر تاریخ خود را تصحیح میكند.»، یعنی شرایط ظهور آن حضرت همواره از نقص به كمال تصحیح میشود تا ظهور نهایی محقق شود. کسی هم به او در این راستا اشكال نمیگیرد؛ اما چون چند موضوع را با همدیگر خلط كرده، اشكالاتی به او وارد شده است، میگوید: «خدا خودش را کامل میکند»! اینجا كامل شدن شرایط ظهور حضرت حجت(عج) را به تکمیل خدا تعبیرکرده است! كه جای اعتراض دارد. اما این که «این تاریخ، یک روحی دارد که این روح دارد به سوی کمالات خودش میرود.»، با این توجیهی كه عرض كردم، قابل قبول است؛ اگر تاریخ را با دید عقل فلسفی مورد بررسی قرار دهیم، ملاحظه خواهیم کرد واقعاً تاریخ جهت دارد و فرهنگ تشیع در دعای ندبه این نكته را مورد توجه قرار میدهد و در كتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» بر این موضوع تأکید کردهایم، در آنجا روشن شده امام زمان(عج) در کلّ تاریخ با ظهورهای مختلف حاضرند. شما در ابتدای دعای «ندبه» میگویید: حمد خدایی را که از اوّل تاریخ دائماً حجتی را در این عالم سیر داده است. كه صورت تامّهی آن حجت الهی حضرت «امام زمان(عج) است، که همهی ائمه و همهی پیغمبران(ع) چشم به او دوختهاند. این نگاه، نگاه صحیحی است که در تاریخ نوری را در همهی صحنهها حاضر بدانیم. میگویند: هگل، تحت تأثیر اسلام و مولوی به این مطالب رسیده است. اینکه میبینید تا حدّی در یك مرحله از تاریخ توانسته است اروپا را تحت تأثیر فلسفهی خودش قرار دهد، به همین خاطر است که یک گوهرهای خوبی در تفكرش هست، ولی در نتیجهگیری اشتباه کرده است.
لوازم كار بزرگ
سؤال: چگونه میتوان ناکارآمدی تمدن فعلی و کارآمدی تمدن شیعه را برای دیگران تبیین کرد؟
جواب: ابتدا باید دلایل خود را در رابطه با اینكه «شیعه قدرت تمدنسازی دارد» خوب بپرورانیم و عنایت داشته باشید خیلی فرق است بین اینكه بتوانیم دفع شبهات بكنیم، با اینكه بخواهیم برای عقیدهی خود دلایل قانعكننده ارائه دهیم، همانطور كه فرق دارد كه ثابت كنیم فرهنگ مدرنیته در داشتن یك تمدن ضعف اساسی دارد، با اینكه بتوانیم روشن كنیم شیعه استعداد ساختن یك تمدن همهجانبه را در خود دارد. ما اگر روی این نكته بتوانیم خوب کار کنیم که «چرا شیعه تمدنساز است؟» و بعد هم طرف مقابلِ این نكته را خوب روشن كنیم كه «چرا محال است در حال حاضر تمدنی غیر از تمدن شیعه جوابگو باشد؟» اساس بحث را کامل كردهایم، باید خوب بدانیم: چرا تمدنها میمانند و چرا نابود میشوند، همان کاری که تا حدّی هگل انجام داده و آمده قاعدهی تاریخ را به دست آورده است، ما باید یک قاعدهای داشته باشیم که «چرا در حال حاضر یعنی در آخرالزمان تمدن غیرشیعه نمیماند و دیر یا زود به بحران میافتد؟»، بعد باید آن اشکالها را نیز جواب بدهیم؛ كه این «ماندنها» كه شما فعلاً در تمدن مدرنیته ملاحظه میكنید، چه ماندنی است؟! ماندن است؟ یا دست و پا زدن در اضمحلال؟ چون فرق است بین نگهداشتن دیواری که در حال فروریختن است با حفظ دیواری که روی پایهی خودش ایستاده است. گاهی واقعاً مثل هگل باید هشت سال بنشینیم فکرکنیم و بعد با توجه به زوایای مختلف در رابطه با تمدن آیندهی بشر بحث بكنیم، اینقدر حرف هست كه اگر درست پروریده شود، مسلّم موجب نجات بشر امروز خواهد شد، هنر ما فقط در فهم مطلب نیست، در تبیین آن برای مردم است، ما معتقدیم فعالیت ائمه(ع) از این نوع بوده است؛ سرمایهی بزرگی از طریق ائمهی معصومین(ع) برای این كار در اختیار داریم، آنها حوصلهشان برای تحقق آرمان خود در آیندهی تاریخ، زیاد بوده است، ما هم باید همینطور باشیم.
اساسیترین نكته این است که بتوانیم ثابت کنیم بشر سالهاست در نابودی نَفَس میکشد. باید روشن شود چرا میگوییم: «مردم عموماً گرفتار زندگی پوچ بودهاند» خیلی چیزها هست که اگر بشر بداند، در مقابل گذشتههای غیر قدسی خود عصیان میکند. کبرایِ قضیه واقعاً باید جامع افراد و مانع اغیار باشد. ابتدا باید خود من قانع شوم که حق سؤالات شما را ادا کردهام. این کار سختی است كه همهی زوایای سؤالات شما را بتوانم جواب دهم، امیدوارم با کتابهایی که در رابطه با انقلاب اسلامی خدمت عزیزان عرضه شده زمینهی تفکر نسبت به تمدن اسلامی فراهم شده باشد، با تأمل مطالب آن را دنبال بفرمائید.
توجه به مسئلهی تمدن آیندهی جهان كه مسلّم یك تمدن بسیار متعالی است، كار بسیار خوبی است! شیرینی زندگی به توجه به این مطلب است؛ انسان با چیزهای دیگر نمیتواند زندگی را به خوبی ادامه بدهد، ولی در این راستا باید با دقت واقعیات را ارزیابی كرد، درست است كه نباید به وضع موجودِ ظلمانی عالم اصالت داد، ولی راه برونرفت از آن و توجه به تمدن اسلامی راه دقیقی است كه با احساسات و عجله حاصل نمیشود.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»