تمدن اسلامی، ابزار مناسب خود را مینمایاند
آری؛ ما با همین ابزارهای گزینششده از تمدن غرب، تمدن اسلامی را شروع میكنیم، چون تصورجدیدی از زندگی پیداکردهایم ماوراء آنچه غرب به دنبال آن است. ما بعد از اینکه عالم دینی خود را حفظکردیم كه همان عدم تمایل به زندگی غربی است، دائماً در راستای رسیدن به مطلوب خود فکرمیکنیم، یکمرتبه میبینیم إنشاءالله چیزهای جدیدی پیدا شد، با تصور جدیدی روبهرو شدیم که در آن تصور، فرهنگی که گمکردهایم خود را آرامآرام مینمایاند و ما را دعوت به ساختن نوعی از زندگی مطابق عالم دینی میكند و شور نهفته در امت اسلام سر بر میآورد و سرعت میگیرد. آینده از آنِ بشری است كه یاد گرفته به كمك رهنمودهای انبیاء فكر كند، نهال هیچ نوع تفكری دربارهی آنچه در دورهی ما وجود دارد نمیتواند سر از خاك برآورد و رشد كند مگر آنكه ریشههایش از طریق همزبانی با انبیاء و با زبان و در خاك و گِل تفكر حضوری و وجودی آنان شكل بگیرد و آن وعدهی حتمی خدا برای ظهور حضرت بقیةالله (عج)است و هر فكری كه در راستای تحقق آن شرایط نباشد، فكر نیست.
سیصد سال پیش چه عاملی موجب شد كه یکمرتبه عدهای از ما به غرب تمایل پیدا کردیم؟ از یك طرف پادشاهان خودباخته و عموماً فاسقِ قاجار مثل لشکر فاتحِ بیگانه با ملت برخورد كردند، از طرف دیگر هم آن اسلامی كه ابعاد گوناگون فقهی و عرفانیِ عظیمی در خود داشت، در عقل و قلب مردم جا باز نکرد و مردم كوچه و بازار آنطور كه باید و شاید روح و نور اسلام را در قلب خود نیافتند تا آن نور را با ظلمات فرهنگ غربی مقایسه کنند، به عبارت دیگر آن بصیرتی را كه لازم داشتیم تا بهكمك آن و با دلسپردن به آن، ضعفهای زندگی غربی را بشناسیم، از دست داده بودیم، آن میلی که میتوانستیم رشدش بدهیم و بر اساس آن میل، تمدن اسلامیِ خود را در فرصت تاریخی پیشآمده، بسازیم، آن میل در ملت اسلام گم شد. الآن نمیدانیم اگر آن میل را حفظ کرده بودیم و رشد میدادیم با چه نوع زندگی روبهرو بودیم، اما میدانیم اینكه فعلاً در آن هستیم را نمیساختیم. در حال حاضر تا وقتی كه دوباره آن میل را احیاء کنیم، ناچاریم در ذیل تمدن غرب زندگی کنیم، اما آن زندگی که ما میخواهیم، حتماً این زندگی نیست که غرب پیشنهاد میکند. ما قبلاً زندگی خاص خود را داشتیم و مردم اروپا هم خوب یا بد در قرون وسطی زندگی خاص خود را داشتند، یکمرتبه رنسانس آمد خودش را به قرون وسطی تحمیلکرد، به ما هم تحمیلشد. آیا امكان نداشت ما زندگی دیگری را در آن مرحله از تاریخِ خود كه فرصت ساختن یك نوع زندگی بود، شروع میکردیم؟ آری؛ امكان آن فراهم بود، اما این کار را نکردیم. مشکل ما ادامهندادن گرایش اسلامیمان بود تا آنطور كه شایسته بود شكوفا شود.
اگر چه حكمت متعالیهی ملاصدرا«رحمةاللهعلیه» در اصفهان و شیراز مطرح شد و پیرو آن حكمت و عرفان در تهران با امثال «آقا محمدرضا قمشهای» و در اصفهان توسط «میرزا جهانگیرخان قشقایی» شكل گرفت، ولی این رویکرد در حوزههای علمیه همهگیر نشد تا ملت توسط روحانیت بتوانند از آن فکر تغذیه شوند و روح حكمت و عرفان مذاق جامعه را شیرین كند و درك و تشخیص تلخیِ زندگی غربی همگانی گردد. ما ضربه را از آنجا خوردیم و حالا هم از همانجایی که ضربه خوردیم باید مشکل خود را جبران کنیم، ما با رجوعِ هر چه بیشتر به اسلامی که مایهی عرفانی و فلسفی داشت، باید دل خود را به غرب نمیدادیم و حالا هم باید با دلسپردن به همان اسلام که امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در حال حاضر متذکر آناند، از غرب دل بِکَنیم. در آن صورت به نوعی از زندگی بازگشت میكنیم كه نهتنها دیگر از غرب عقب نیستیم، بلكه برای همیشه غرب را پشت سر میگذاریم، در آن شرایط است که ملاكها عوض میشود و اولین نتیجهاش فروریختن ابهت غرب و ملاكها و ارزشهای دروغین آن است، ملاكهایی كه چهارصد سال است بقیهی ملتها را با آن اندازه میگیرند و كوتاهی آنها را به رخشان میكشد. این یک پدیدهی اتفاقی نیست كه بنیانگذار انقلاب اسلامی یعنی امام خمینی«رحمةاللهعلیه» فقیهی است كه از حكمت متعالیه و عرفان دینی بهرهی كافی دارد، چون برای رویارویی با فرهنگ غرب و دلكندن از آن فرهنگ باید اسلامی در صحنه باشد كه تمام ابعاد وجود انسان را جذب كند، با حكمت متعالیه عقل حِکمی و قدسی جذب اسلام میشود و رشد میكند و با عرفان اسلامی دل جذب اسلام میگردد و سیر میكند و با فقه و آداب دینداری سازماندهی میشود.
برگشت به كجا؟!
سؤال: میفرمایید: راه بهدستآوردنِ آن میلی كه زندگی غربی دیگر برای ما جلوه نكند، توجهکردن است به آنچه داشتیم و زندگی غربی از ما گرفت و به تعبیر دیگر میفرمایید باید به زندگی گذشتهمان برگردیم، آیا این ممكن است؟
جواب: برگشت به میل و تمنّای گذشته ممکن است، اما برگشت به آن ابزارها و آن سبک زندگی، خیر. ما باید در تجدید نظر نسبت به زندگی غربی، تغییر میلمان را از آن نقطهای شروع کنیم که به غرب میل کردیم، و به زندگی دینی و معنویِ خود كه سرمایهی بسیار بزرگ الهی ما است برگردیم. ما حتی تا دویست سال پیش، اهل معانی بودیم؛ یعنی ملت، روح دعاها را میفهمید و با ابعاد متعالی آن، زندگی خود را شكل میداد! فهم دعاهای مطرح در فرهنگ تشیع در عین اُنس با ابعاد متعالی آن و جهانی فکرکردن، کاری است که باید انجام دهیم. بنده خیلی حسرت میخورم؛ که چطور شد با آمدن فرهنگ غرب، كه به كویر میماند تا به زندگی، فرهنگ اُنس با دعا به عنوان روح زندگی - و نه صِرف خواندن برای ثواب- در زندگی ما گمشد؟! فعلاً آن دعاها با آن حالت حضوریاش، که میتواند قدرت دریافت جامعه را از عالم غیب پدید آورد، در روح زندگی ما حاضر نیست. این نمونهای از آن معنویت و میلی است که ما در شرایط تاریخی خود داشتیم و اوقات خود را با آن میگذراندیم. با پیداشدن وسایل نقلیه و وسایل ارتباط جدید، عملاً شهرها به همدیگر نزدیك شد و به یك اعتبار جهان كوچك گشت. یکمرتبه روحی به وجود آمد كه جای روحِ یگانگی و خلوت انسان با خدا را گرفت، راه انسانها به سوی آسمان تنگ شد و میلهای كاذبی جای آن میلهای اصیل نشست و تنهاییها و ارتباط با عالم غیب، آزاردهنده شد. قبل از این که ما و اندیشمندان و علمای ما اقدامی برای معنویكردن این تنهایی بکنند، غرب برای همهی جهان مطابق با فرهنگ خود اقدام لازم را انجام داد و فرهنگ خود را در خلأ شرایط جدید حاكم نمود و چون چهارصد سال است كه شرایط جدید با فرهنگ غربی همراه است بشر نمیتواند شرایط جدیدی را منهای فرهنگ غرب تصور كند.
حدود چهارصد سال پیش زمینههایی فراهم شده بود كه جهان باید تغییر میكرد و پا در شرایط جدید میگذاشت، با شرایطی كه از نظر فكری، فلسفهی صدرایی بهوجود آورده بود، ما میتوانستیم در آن شرایط جدید آیندهی خود را بسازیم ولی نساختیم. باز شرایط تغییر جهان فراهم شده است و خداوند با پیروزی انقلاب اسلامی زمینهی خوبی در اختیار ما گذارده است، اگر جهت خود را درست به سوی تمدن اسلامی قرار دهیم، گذشته را جبران خواهیم كرد، إنشاءالله.
اسلام امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه»؛ راه برونرفت از فرهنگ غرب
سؤال: آنچه برای ما با توجه به سخنان شما مسئله شده این مطلب است كه از یك طرف باید به غرب و تمام مظاهر آن كه سراسر متذكر نفس امّاره است پشت كرد، از طرف دیگر با این دست خالی نمی توانیم از خود شروع كنیم، پس باید راه میانهای را پیدا كرد، حال با توجه به اینكه در راه میانه از گرفتارشدن به فرهنگ غربی نیز گریزی نیست، پس به كجا خواهیم رسید؟!
جواب: البته همانطور که خودتان اشارهکردید، «عملاً»، و نه عقلاً؛ ما در دورانِ گذار تحتتأثیر فرهنگ غرب خواهیم بود، چون عقلاً چنین است که اگر میلمان کاملاً اسلامی باشد غربی نمیشویم، اما عملاً چنین است که جامعه میلش کاملاً اسلامی نیست، پس عملاً در دوران گذار از این که تحتتأثیر غرب قرار میگیریم گریزی نیست. درنتیجه جامعهی ما هر قدر که میلش اسلامیتر باشد، در دوران گذار تأثیر کمتری از فرهنگ و ابزار غرب میپذیرد. عمدهی كار ما آن است كه فیلترهایی داشته باشیم كه نگذاریم روح غربی بر روح اسلامی ملت ما غلبهکند و این كار با معرفی اسلامی كه امام خمینی«رحمةاللهعلیه» نشان دادند ممكن است، و اگر توانستیم اسلام را از منظری كه ایشان نشان دادند به مردم بنمایانیم، عملاً تکلیف میلهایمان را روشنکردهایم. خیلی فرق است بین این که کسی توجهاش به عالم قدس و وحدانیت باشد و کسی که اصلاً وحدانیت و معنویت را گمکردهاست! این که میبینید در شرایط كنونی جوانان ما نمیتوانند از این جهنم خود را بیرون بکشند، چون واقعاً نمیدانند باید چه کارکنند؛ تکلیف خودشان را آن جایی که باید با غرب یکسره کنند، گم کردهاند. نه این که این جدایی را نخواهند. بسیار اتفاق افتاده است جوانانی كه به ظاهر فرهنگ غرب را پذیرفتهاند، وقتی بستر دینی را شناختند و توانستند تحلیل درستی از آن داشته باشد، با شوق تمام به زندگی دینی روی میآورند و گمشدهشان را در این نوع زندگی میخواهند پیدا كنند. ما هنوز نتوانستهایم حرفمان را به نحو درست و قابل تصور به جوانانمان برسانیم؛ آن چیزی را که از طریق امام خمینی«رحمةاللهعلیه» در قرن حاضر در دین پیدا کردهایم، نتوانستهایم درست به این نسل انتقال دهیم. معلوم است كه عموم جوانان ما روحشان، روح طالب معنویت است، ولی سخت گرفتار تبلیغات و دروغهای دشمن هستند، اگر ما تلاش كنیم كه به نحو درست و آرامآرام حرفمان را به آنها برسانیم و گمشدهشان را نشانشان بدهیم، حتماً میل تحقق تمدن اسلامی كه در واقع شرایط جوابگویی به میل فطری است، در آنها رشد میكند. خدا به آنها کمک میکند تا بفهمند شرایطی را كه فعلاً در آن افتادهاند نمیخواهند، این همه اعتراض به حركات آمریكا - بهخصوص در جوانان دنیا، و بالأخص در جوانان كشورهای اسلامی- نشان آن است كه میلهای این جوانان در جستجوی راه دیگری است ولی آن را نمیشناسند و آروزهای خود را عملی نمیدانند. ما از طریق انقلاب اسلامی داریم به جهانِ طالب زندگی صحیح و سعادتمندانه میگوییم میل خود را باید به سوی عالم قدس سیر بدهید. بشر عالم قدس را گم کرده است و وقتی هم بخواهد تصور كند كه میل خود را از تمدن غربی بکَند، سرگردان میشود، لذا میگوید: «پس بگذار همین كه هست را داشته باشم». اگر میبینید انعکاس تنفّر از حركات دولت آمریكا در دنیا اینقدر وسیع است، بهجهت این است که میل گذار از وضع موجود در آنها پدید آمده است ولی نمیدانند این میل را چه کار بکنند و به کدام سمت و سو جهت دهند! طرح «عالَمِ انسان دینی»، به او كمك میكند که بفهمد میلش را به کجا باید سوق دهد.(119) فکر نکنید این کار مشکلی است، همین که فهمید میلش را به کجا باید سوق دهد، تکلیفش را با تکنولوژی غرب یکسره میکند.
اینكه انسان جایگاه فرهنگ مدرنیته و تكنولوژی مربوط به آن فرهنگ را درست بشناسد، نكتهی بسیار ارزشمندی است، چون در آن صورت تكلیف خود را نسبت به حال و آیندهی آن فرهنگ و تكنولوژی مربوط به آن میشناسد. افراد متدین عموماً احساساتشان نسبت به اشكالات غرب تحریک میشود؛ اما نمیتوانند تکلیف خود را با آن فرهنگ معلوم کنند، زیرا بعضی از نویسندگان که باید از جهت فکری مردم را راهنمایی کنند در راستای عبور از غرب قلم نزدهاند و مخاطبان خود را در این امر به فكر وارد ننمودهاند. حال اگر افرادی كه به دنبال كتب مذهبی هستند به جهت عدم طرح موضوعِ جایگاه فلسفی فرهنگ مدرنیته، توسط آن نویسندگان با این مسئله روبهرو نشوند، نمیتوانند جایگاه فرهنگ مدرنیته را در آیندهی جهان بشناسند. حضرت امامخمینی«رحمةاللهعلیه» به صورت كاملاً روشن و علامهی طباطبایی«رحمةاللهعلیه» به نحو ظریف، تكلیف ما را نسبت به غرب معلوم میكنند كه بنده؛ در نوشتار «تئوری ادارهی جهان بشری از دیدگاه علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» و کتاب «خطر مادی شدن دین» نظرات علامه را شرح كردهام و سخنرانیهای امام«رحمةاللهعلیه» پُر است از روح و روحیهی عبور از غرب که در جلسات قبل اشارهی مختصری به آنها شد.
به این نكته باید عنایت داشته باشید كه متفكرانی كه پروای آینده دارند و میدانند ریشههای پایداری وضع موجود خشكیده است، همواره چشم به راهاند و بعضاً در حركات عادی مردم آثار بحران را لمس میكنند، آن كس كه منتظر است حادثهی مهمی رخ دهد، به همهچیز با نگاه دیگری مینگرد تا پیشآمد بزرگ عصر را كه اثرش در همه جا ظاهر است، ببیند. گاهی آن چه را فكر میكنیم در پشت خانه است و هنوز وارد خانه نشده، در خانه وارد شده است، باید ورود آن را باور كنیم و اگر چیز مباركی است در تحقق آن تلاش كنیم. آیا تمام شرایط برای استقبال از تمدن اسلامی به قرائتی كه اهلالبیت پیامبر(ع) ارائه میدهند، آماده نیست؟! غفلت نکنیم که در كجای تاریخ هستیم. چرا بعضی از گویندگان و نویسندگان مذهبیِ ما در مورد نقد فرهنگ غرب و جایگزینی تمدن اسلامی آنطور كه باید و شاید عمل نمیكنند؟ آنوقت گله دارند که مردم دیگر كتابخوان نیستند و به جلسات مذهبی علاقه نشان نمیدهند! كدام كتاب را بخوانند؟! گویندهای كه هنوز خودش افق تاریخ خود را نمیبیند، چه چیزی را میتواند به شنوندهی خود نشان دهد؟!