حاكمیت انسان بر تكنولوژی یا تكنولوژی بر انسان
سؤال: آیا درجهی دخالت فرهنگها به یك نحو است و یا فرق میكند، به عبارت دیگر علم ریاضیات در منظر فرهنگ غرب با علم مكانیك و علم زیستشناسی و روانشناسی در یك حدّ است؟
جواب: علوم ریاضی و علوم عقلی و علوم تجربی- به معنای صرف تجربه- ابعاد مختلف از روح بشراند تا بشر در همهی ابعادِ زندگی در عالم - اعم از مادی و معنوی - درست عمل کند. اینجا خواجهنصیرالدین طوسی و انیشتین فرقی ندارند ولی وقتی پای نظردادن پیش میآید، در علوم تجربی در نگاه غربی با مکانیک و برق و پیرو آن ساختن ابزارهای مربوطه روبهرو میشویم که جواب میلهای نهفته در آن نگاه است، در اینجاست که میتوان نتیجه گرفت ابزارها صورت علمی است كه میلهای آن جامعه بر آن حاكماند. ولی وقتی صِرف علوم پایه در میان باشد، آن علوم، عقلی و تجربی است و ریشه در ذات و استعداد بشری دارد، ولی وقتی آن علوم بر اساس فرهنگ حاكم بر جامعه و بر ذهن دانشمندان جهت خاص به خود گرفت، دیگر فقط علم نیست، ابزاری جهت اهداف خاص است. البته تفاوت هست بین علومی مثل مكانیك كه بالأخره بهرهای از علوم پایه در آن نقش دارد با علم روانشناسی كه سراسر تحلیل است نسبت به رفتار انسان.
علم پزشکی نسبت به علم مكانیك بیشتر تحتتأثیر نظرگاه انسان غربی است؛ علم پزشکی از منظری به انسان نگاهمیکند كه کاملاً از حقیقت انسان بیخبر است، انسانی كه پایینترین درجهی وجودیاش بدن اوست و بقیهی مراتبِ برترِ وجود او در تدبیر بدنش كاملاً فعال هستند، در منظر علم پزشكیِ امروز مورد غفلت قرار میگیرد، به همین جهت میتوان گفت امروز در منظر علم پزشكی به هیچوجه انسان شناخته نشده است تا بخواهد آن را درمان کنند! با این حال علم پزشکی هم دو وجه دارد: یكی علوم پایه و یكی هم تحلیلها و حدسها و روشها. این که امروزه شما با آن روبهرو هستید، بیشتر تحلیل و تکنولوژی است تا توجه به حقیقت موضوع، اما مبادیاش- که همان علوم پایهی پزشکی است- سالمتر است، پزشکیِ امروز بدون آگاهی به مبادیِ تدبیر بدن، صرفاً بر اساس آزمون و خطا كارهایی را انجام می دهد.
عمده آن است که در تجزیه و تحلیل علومِ امروز، متوجه نظرگاهی بشویم كه در دل آن علم نهفته است و نیز متوجه شدت حدسها و وَهمهایی بشویم كه در بعضی علوم غالب است. اگر این مسئله را به طور دقیق دنبال كنیم و در محافل فكری مورد بررسی و مداقّه قرار گیرد، آرامآرام نكات دقیقی در مورد روح حاكم بر تكنولوژی امروز جهان برای ما روشن میشود و در آن حال نقد تكنولوژی، شروع مباركی است. همان طور که امروز متفكران دارند به روح حاكم بر تکنیک انتقاد میكنند، و به اصطلاح بحث پرسش از تكنولوژی شروع شده است آینده نیز خبر از تحقق پرسشهای عمیقتری را میدهد. الآن مردم دوباره به تجزیه و تحلیل و بازخوانی افکار قبلیشان پرداختهاند؛ به خود میگویند تا حالا میگفتیم: «تکنیک خوب است ولی باید آن را خوب بهکار برد»، آرامآرام میرسند به این نكته که تکنیک خودش روح و فرهنگی دارد كه به ما میگوید: «من را چطوری بهکار ببر»! دیگر بحث این نیست كه تكنیك را چه طور به كار ببریم، بحث این است كه هر تكنیكی انسانها را هر طور كه خودش میخواهد به كار میبرد، به قول معروف «درست است كه تكنیك یك امر بشری است اما در اختیار بشر نیست، و با خود عالَمی را میآورد كه آن عالَم بر همه چیز حاكم میشود» آرامآرام مردم در بازخوانی تكنولوژی به این مطلب میرسند كه تكنولوژی وقتی جای خود را در زندگیها باز میكند به جای آنكه هر طور ما بخواهیم آن را به كار گیریم، ناخودآگاه فرهنگِ به كارگیریاش را نیز بر ما تحمیل میكند. آری؛ خیلی طول میكشد که عموم مردم برسند به اینكه «اسلحهها به ما دستورمیدهند نه ما به اسلحهها»! تا حال اگر خیلی که میخواستند حكیمانه سخن بگویند، میگفتند: من مواظبام این تکنیک را چطوری بهکار ببرم یا نهایتاً «راسل» میگوید: «قدرت جدیدِ علم به نسبت خردمندی انسان برای او سودمند است و به نسبت نادانی او زیانمند خواهد بود، پس باید با افزایش علم، خردمندی نیز افزایش یابد.»(116) یك زمانی حرف همان بود كه راسل میگفت كه اگر انسانها خردمند نباشند، از ابزارها خوب استفاده نمیشود. امروز حرف این است که آقای راسل! آن فرهنگی که ابزارها را ساختهاست، خودش را در ابزارها ادامه میدهد و بر انسان فرمان میراند؛ میگوید: «بیش از آنكه ما بخواهیم ماشهی تفنگ را بكشیم، فرهنگی كه این تفنگ را ساخته است، می گوید: چگونه ماشهی تفنگ را بکش»، ما فکرمیکنیم که داریم به اسلحه فرمان میدهیم. البته و صد البته روح حاكم بر تكنولوژی، روحی نیست که بشر به این راحتی بتواند آن را بشناسد و ابزارهایی بسازد كه روح دیگری در آنها جاری باشد. بشری كه خود را دایرمدار همهچیز میپندارد، با همین روحیه ابزارهایی را میسازد و خودش را در آن ابزارها و تكنیكها مینمایاند، در نتیجه این ابزارها برای آن ساخته میشوند تا بشری را به صحنه بیاورند كه دایرمدار همهچیز است.
راه نجات از روح حاكم بر تكنولوژی
سؤال: آیا اولیاء الهی هم همین طور تحتتأثیر روح جاری در تكنولوژی قرار میگیرند؟
جواب: اولیاء الهی اصلاً با چنین روحیهای شروع نمیکنند که اسلحهها به میدان بیایند تا حالا بخواهند كنترلشان كنند،آنها میآیند اسلحهها را تبدل به قلم میکنند. ما فقط میتوانیم بگوییم آنچه در بحث فوق گفته شد در سطح عموم است، نه برای خواص. یک فرد مؤمنی كه اهدافش برایش مقدس و با نشاط و فعّال است، اگر اسلحه هم دست بگیرد، برای هدف مقدس از آن استفاده میکند، ولی عموم افراد جامعه نمیتوانند در چنین حالتی باشند، بالأخره تسلیم فرهنگی میشوند كه حاكم بر آن اسلحه است. و در مورد به كارگیری سایر تكنولوژیها هم قضیه همینطور است.
البته در رابطه با ابزارها و روح حاكم بر آنها موضوعْ خیلی گسترده است، یك مرحله آن است كه شما در به كارگیری ابزارها خود را كنترل كنید كه تحتتأثیر روح حاكم بر آنها قرار نگیرید. مرحله دیگر آن است كه با ایجاد خودآگاهی در جامعه، روح حاكم بر تكنیك را در عموم افراد جامعه خنثی نمایید، این یك قدرت فوقالعاده میخواهد، به عنان مثال در مقابل فردی كه چاقویی را در جیب گذارده كه به موقع از آن استفاده كند، آنقدر در خودت قدرت میبینی که او را مجبور به چاقوکشی با خودت نکنی؟! یك وقت بنا را بر این میگذارید که چون او چاقو دارد پس شما هم باید چاقو بکشید؟ یك وقت بنا را بر این میگذارید که او را كمك كنید كه چاقو نکشد؟! این کار بزرگی است. نمونهاش حضرت علی(ع) که در رابطه با شورش مردم در مقابل عثمان، بسیار تلاش كردند تا كار منجر به كشتهشدن عثمان نشود، به او فرمودند: «وَ اِنّی اَنْشُدُكَ اللهَ الّا تَكُونَ اِمَامَ هَذِهِ الْاُمَّة الْمَقْتُول»؛(117) تو را به خدا قسم میدهم كه رهبر كشته شدهی این امت نباشی. با آن همه جفایی كه به حضرت كرد، او را نصیحت كردند. نمونهی دیگرش کربلاست؛ امام حسین(ع) تمام تلاششان این است که كوفیان دست به شمشیر نبرند، چون وقتی روحها از بهكارگیری شمشیرها منصرف شد، نوع نگاهشان به زندگی طوری میشود كه میتوان وارستگیها را به آنها توصیه كرد، بعد هم که از حضرت پیروی نكردند و به طرف حضرت شمشیر کشیدند، حضرت به یارانشان فرمودند: ما شروعکنندهی جنگ نخواهیم بود، كار ما یک نوع دفاع است.
در رابطه با تكنولوژیِ موجود و روح سلطهگری موجود در آن، ابتدا باید كاری كرد كه نسبت به عالم و آدم تعاملی مقدس حاكم شود تا ارزش بسیاری از تكنیكها خنثی گردد، و اگر امکان تعاملی مقدس فراهم نشد ما در موضع دفاع قرار خواهیم گرفت، نه اینكه تحت تأثیر روح سلطهگرانهی آن قرار بگیریم، به همین جهت جهاد اسلامی برای رفع موانع است و نه حاكمیت و سلطه.
آفات دلدادگی به فرهنگ غرب
سؤال: عامل مهمی كه موجب میشود ابزارها و تكنیكها به همراه خود، روح و فرهنگ خود را حاكم كنند چیست؟
جواب: قبلاً عرض شد رویهمرفته تكنیكها در فرهنگی خاص و با اهدافی خاص ساخته شدهاند و لذا هر جا هم كه میآیند همان فرهنگ و اهداف را با خود میآورند، ولی آنچه موضوع را شدیدتر میكند، همدلی با فرهنگی است كه تکنیکها در بستر آن پدید آمدهاند. یك زمان هست که اروپا در قرون وسطی در رویارویی با مسلمانان به ارزشهای دنیای اسلام اقرار میكند و لذا نهتنها علوم را از مسلمانان گرفتند، حتی دانشگاه آكسفورد را هم شبیه مدارس علمیهی مسلمانان ساختند، ولی همان اروپا در دورهی رنسانس كه میخواست دینزدایی كند، سعی كرد نه تنها علوم مسلمانان را نفی كند، بلكه هر آنچه یادآور اسلام بود، حتی واژههایی را که از لغات عربی ساخته بودند، از زندگی خود پاك كردند، چون به دین و دینداری پشت كردند. پس قصهی همدلی یا جداییِ دلها نقش قابل توجهی در پذیرش روح حاكم بر تكنولوژی دارد. در مورد برخورد ما با فلسفهی یونان از طریق فارابی و ابنسینا قصهی همدلی به میان نبود و لذا زندگی ما یونانی نشد.
غرب بعد از رنسانس سعیكرد گذشتهی ملتهای دیگر را نفی و تحقیر كند تا زندگی و فرهنگ جاری در تكنولوژی غربی در ملتهایی كه از تكنولوژی آنها استفاده میكنند به خوبی جا باز كند و یک نوع شیفگی نسبت به فرهنگ غرب در آنها پدید آید. به همین دلیل بنده معتقدم اگر از یك طرف عظمتهای اسلام را به ملت اسلامی بفهمانیم و از طرف دیگر ضعفهای فوقالعاده اساسی فرهنگ غربی را مورد بررسی قرار دهیم، راه ظهور تحقق تمدن اسلامی را گشودهایم. در كتاب «فرهنگ مدرنیته و توَهم» سعی شده است ضعفهای فلسفیِ فرهنگ مدرنیته مورد بررسی قرار گیرد تا قبل از آزادشدن از تكنیك غربی، دلدادگی به غرب از بین برود، چون آنچه كار را مشكل كرده، كامپیوتر نیست، دلدادگی به فرهنگی است كه این كامپیوتر از دل آن بیرون آمده است، در آن صورت از طریق كامپیوتر بدون هیچ مقاومتی همهی توصیههای فرهنگی آن فرهنگ را میپذیریم. اینكه دستاندركاران فرهنگ گله و شکایت میكنند چرا سینمای ما بومی نیست، به این جهت است كه ما در امور سینمایی خود، تكنیك سینما را نیاوردیم، بلكه روح حاكم بر سینما را آوردیم و لذا نمیتوانیم سینمای بومی داشته باشیم. در مورد كامپیوتر هم همینطور است؛ ناخودآگاه از طریق آن، كارهایی را انجام میدهیم كه روح این تكنیك به ما القاء میكند. آری؛ در تئوری میتوان گفت كه ما از طریق كامپیوتر اهداف خود را دنبال میكنیم، ولی این یك سخن انتزاعی است. در عمل ملاحظه میفرمایید كارهایی كه فرهنگ غربی در دامان ما قرار داده ادامه مییابد، مگر اینكه دلدادگی به آن فرهنگ از بین برود و دلها در جای دیگری مستقر شود كه در آن صورت دیگر دست و دلمان به كارهای دیگر مشغول میشود و كار خودمان را شروع میكنیم. بالأخره حالا كه نمیتوانیم از تكنیك غرب آزاد شویم و از طرفی هم میدانیم فرهنگ عمومی مردممان آنچنان نیست كه تحت تأثیر فرهنگ این تكنیك قرار نگیرند، باید فكر كنیم از كجا شروع كنیم تا در نهایت تكنیكی مطابق روح اسلامی جایگزین این تكنیك نماییم. عمده توجه به مرحلهی گذار است كه نباید در این مرحله جانب افراط و تفریط را گرفت، وگرنه یا از ادامه كار مأیوس میشویم و یا مردم را به زحمتهای طاقتفرسا دچار میکنیم، عمده آن است که راههای تولید علمِ مطابق با فرهنگ دینی همواره از ذهن و فكر ما خارج نشود و به تعبیر مقام معظم رهبری همواره «شکستن مرزهای علمی موجود»(118) مدّ نظر ما باشد.
ما در دوران گذار میخواهیم بگوییم: ابزارها و تكنیكهای موجود، صورت علم غرب است. اگر ما ابزار غرب را گرفتیم، صورتِ میل انسان غربی را هم گرفتهایم، چون عرض شد ابزارهای غربی، علمی است که با «صورت میل انسان غربی» وارد زندگی بشر شدهاست. حال سؤال این است که آن ابزارها را با میل غربی بگیریم یا با میل خود؟ اگر ابزار غرب را با میل خودتان گرفتید و نگذاشتید که این ابزار فرهنگ خودش را به شما تحمیلکند، آن را در روح اسلامی هضمکردهاید و لذا خطر خیلی کم میشود.
اینكه میپرسید: آیا میتوان در تمدن اسلامی همان علم و تکنیک را ادامه داد و از طریق آنها علم و تکنیکی منطبق با فرهنگ اسلامی استخراجکرد و تمدن اسلامی را ساخت؟ این بهشرطی است که از اول میل خود را از میل این تمدن جدا کنید و نگذارید فرهنگ غرب، عالَم اسلامی شما را از شما بگیرد. اگر گفتید: «من عبودیت برایم مهم است، در آرامش و سکینهبودن برایم مهم است و نه در شتابافتادن»، این تمدن و مظاهر آن را كه از جملهی آنها سرعت خلاف طبیعت است، دیگر نمیتوانید بپذیرید و با متذكرشدن به این موضوع اولین قدم جدایی شما با فرهنگ غرب شروع میشود، نگاه شما به سوی دیگر میافتد و در جادهی دیگری قدم میگذارید و زبان توجه به فقر وجودی انسان برایتان رخ میگشاید و با بیكرانهی عالم الهی مرتبط میشوید و در نتیجه حكومت كثرات فرو میریزد.
«عدد» به خودی خود نشان از نظرکردن به کمیّات و مادیات دارد؛ فرهنگی که پر از عدد است، یک فرهنگ مادی است. «فرهنگی که پر از عدد است» یعنی سراسر «کمیّت» است، سراسر «کثرت» و «بُعد» است! اما فرهنگی که ارتباطش با عالم قدس محفوظ است، عددهایش کم است، كثرت در عالم معنا مطرح نیست، درست است كه ما فعلاً در عالم مادّه و در بین كثرات زندگی میكنیم، ولی نباید از حاكمیت عالم معنا محروم باشیم و اصالت را به كمّیات بدهیم. پس ملاحظه فرمودید كه در دوران گذار باید ظرائف و دقایقی را رعایت كرد. بلی؛ در دوران گذار- یعنی قبل از ایجاد تمدن اسلامی به صورت بالفعل- میتوانیم از علم و تکنیک غرب استفادهکنیم، ولی نه «لابشرط» و بدون هیچ محدودیت دینی.