هدف از طرح مباحث «تمدنزایی شیعه»
پس از روشن شدن نیاز انسان به جامعهای كه منشأ قوانین آن باید عالم قدس باشد و روشنشدن این نکته كه تمدنی ماندنی است كه از وَهمیات به سوی واقعیات و به سوی سنن عالم سیر كرده باشد و به جای سركوب طبیعت، بتواند ابعاد پنهان آن را به انكشاف بكشاند، به این نتیجه رسیدیم که تمدنی ماندنی است كه جوابگوی تمام ساحات انسان باشد و تمدن غرب كه در نهایتِ مادیّت و شتابزدگی است، نمیتواند جواب نیازهای واقعی انسان باشد، و تمدن مقابل این تمدن، تمدنی است كه شیعه مسئول بنیانگزاری آن است، زیرا تمدن زندگیساز شروطی دارد و تنها شیعه از آن شروط برخوردار است، مضافاً اینكه شیعه به جهت فرهنگ انتظار، قدرت تشخیص ظلمات غرب و گذار از آن تمدن را نیز در خود دارد و انقلاب اسلامی در جایگاه تاریخی مخصوص به خود، مرحلهی آن گذار و عبور است.
ما معتقدیم بازسازی امّت واحدهی اسلام كه با راهنماییهای ائمهی معصومین(ع) ممكن گشته، به عهدهی شیعه میباشد، و بیداری اسلامی در دوران جدید از نفحات الهی است كه نباید نسبت به آن بیتفاوت بود و از جهت آرمانی آن غفلت نمود. باید در خیزش اسلامیِ قرن حاضر، افقهای حركت را تا تحقق تمدن اسلامی مدّنظر داشت، و لازم است در این كار، ظرائف و دقائق فراوانی مورد توجه قرار گیرد كه از جملهی آنها دو نكته از همه مهمتر است؛ یكی چیستی تمدن اسلامی است -كه در مباحث گذشته تا حدّی بدان پرداخته شده- و دیگری مانع اصلی تحقق آن تمدن، یعنی فرهنگ مدرنیته است. اگر خاستگاه فلسفی و اجتماعیِ فرهنگ مدرنیته به خوبی شناخته نشود، انرژی خیزش عظیم اسلامی پس از مدتی هدر میرود و باز جهان اسلام در تارهای عنكبوتی فرهنگ مدرنیته خود را اسیر مییابد و جوانانِ امیدوار به آیندهی جهان اسلام ناامید خواهند شد.
از آنجایی که چیستی تمدن اسلامی مسئلهی بسیار مهمی است و خلأ تئوریك برای تبیین هدف و مرحلهی نهایی نظام جمهوری اسلامی كه همان تمدن اسلامی است هر محققی را که در صدد است در موضوع تمدن اسلامی سخن بگوید آزار میدهد، بحث «تمدنزایی شیعه» به عنوان فتح بابی در این امر کار را به عهده گرفته است. كوتاهی در این امر موجب جایگزینیهای التقاطی و انحرافی خواهد شد و نیز سبب انجام ندانمكاریها و سوءاستفاده از این خلأ توسط دشمنان میگردد. ظهور خلقالساعهی تئوریهای مجهول و غفلت از تئوریهای هماهنگ با آرمانهای انقلاب اسلامی، گفتگو از تمدن اسلامی را بسیار ضروری كرده است، آن هم به صورتی كه مدّ نظر شیعه است و باید به ظهور امام معصوم (عج)ختم شود. بحث از تمدن اسلامی، عاملی جهت دهنده و برانگیزاننده به سوی آیندهی مطمئنی است، آیندهای كه برای بشر از طریق حكومت جهانی اسلام تقدیر شده است و همانطور كه امام خمینی«رحمةاللهعلیه» فرمودند: «اهداف عظیم این انقلاب، ایجاد حكومت جهانی اسلام است.»(100) و به واقع اگر بتوانیم موضوع را به طور صحیح تبیین کنیم، نهتنها مسئلهی تضاد بین شیعه و سنّی از بین میرود، بلكه جهان اسلام متوجه خواهد شد كه شیعه به عنوان اندیشهای که مسئولیت بنای احیاء جهان اسلام را دارد به صحنه آمده است و درصدد است از طریق راهنماییهای اهلالبیت پیامبر(ع) همهی جهان اسلام را به رونق شایستهی خود برساند.
شیعه و مقاومت در مقابل غربیشدن
سؤال: شما در بعضی از موارد از آیندهی تمدن چینیها و روسها نام میبرید. آیا منظورتان از تمدن چین و تمدن روس، تمدن بالقوهی آنهاست که مثل تمدن اسلامی بعداً شکوفا میشود؟ یا به عنوان قدرت آینده مدّ نظر شما است، چون آنچه ما امروزه در چین و روسیه میبینیم چیزی جز همان تمدن غرب نیست!
جواب: با دقت در اصالتهای فرهنگی چین و آموزههای كنفسیوس، میتوان آن را به عنوان یک تمدن پذیرفت؛ یعنی اینطور نیست که ادامهی تمدن چین، به یك فرهنگی مثل فرهنگ غربِ امروز ختم شود و یا بنیادش همان فرهنگ غرب باشد. چین خودش یک تمدن است؛ فرهنگ دارد و خصوصیات یك تمدن در آن هست [ولی مثل تمدن اسلامی در حال حاضر تحت تأثیر فرهنگ غرب است و صورت غرب بر آن غالب شده است] و بالأخره در آینده مثل جوامع اسلامی خود را بازخوانی میكند، مقایسهای میکند بین آنچه در خود دارد و فعلاً از دست داده با آنچه با رویكرد به غرب بهدست آورده و میبیند با رویكرد به غرب ضرر کرده است، چون آنچه در خود دارد و میتواند به فعلیت آورد، ارزشمندتر از آن چیزی است كه با رویكرد به غرب به دست آورده است و لذا انگیزهی پشتكردن به غرب در آن رشد میکند. البته در اینکه تمدن اصیل چینی در مرحلهی گذار از غرب، چقدر میتواند به مردم آگاهی بدهد و به سلامت به غرب پشت کند، به راحتی نمیتوان نظر داد، حتی نمیتوانیم پیشبینی كنیم که چین در همآوردی با تمدن غربی در چه زمان و در چه حدّ، تمدن غربی را نفی میکند. ولی مسلّم تمدن چینی، تمدنی است که نمیتواند غرب را تحملکند و میتواند بدیهای غرب را بفهمد. ممکن است در کشورهای آفریقایی هم تمدنهایی بوده باشد، ولی آن تمدنها آنقدرها بصیرت فرهنگی نداشته باشند که بتوانند انحراف غرب را برای مردم خود تئوریزه نمایند تا آن را نفی کنند. بنابراین در این راستا امید به آن نوع فرهنگها نداریم. بسیاری از كشورهای جهان سوم طوری غربزده شدهاند كه با غربْ همسرنوشت میشوند و هرچه بر سر غرب آمد، بر سر آنها هم میآید. امّا چین اینطور نیست؛ البته باز عرض میكنم این که حالا با این همه پیچیدگیهای مدرنیته توانایی تمدن چینی میتواند انگیزش ایجاد کند که یک ملتی به پا خیزند و با فرهنگ غربی مقابلهی اساسی بکند، ما روی این توانایی در راستای ایجاد خیزش عمومی در مقابل غرب شک داریم، ولی در بودن آن توانایی در فرهنگ شیعه شک نداریم.
امّا در مورد تمدن روسی؛ روسیه تمدن خاصی به حساب نمیآید، هر چند یكی از قدرتهای آینده جهان میتواند باشد و آن هم قدرتی در مقابل قدرت آمریكا و اروپا، ولی با همان ملاكهای غربی، یعنی چهرهای از «غرب» است در مقابل چهرهی دیگری از «غرب» و با افول غرب همه افول میكنند و به بحران میافتند. روسیه همان غرب است با تمام خصوصیت غرب، همانطور كه ماركسیسملنینیسم چهرهی دیگر غرب بود.
چین و بازخوانی تمدن كهن
سؤال: با توجه به اینکه آنچه در حال حاضر در چین جریان دارد و علوم و ابزار و اهدافی که مطرح است، همه و همه علوم و ابزار و اهداف غربی است، تمدن چین که غیر از تمدن غرب است، فعلاً در حالت بالقوّه موجود است یا بالفعل؟
جواب: آن چیزی كه در چین مقابل تمدن غربی است، فعلاً در حالت بالقوّه است، این حالت عین همان چیزی است که ما باید در مورد فرهنگ شیعه هم سؤالکنیم؛ در حال حاضر اگر مردم ما میدان بیشتری داشته باشند، از چینیها هم بیشتر حاضرند به ابزارها غربی رجوع کنند، ولی همانطور که در شیعه به جهت آرمانهایی که دارد و به جهت فرهنگ انتظار، آمادگی گذار از غرب وجود دارد، در تمدن چین هم آمادگی گذار از غرب هست ولی نه به صورت بالفعل. البته ضرورتی احساس نمیشود که بین فرهنگ چینی و شیعه مقایسه شود بهخصوص که معلوم نیست در تمدن چینی آن روحیهی حماسی که در شیعه وجود دارد موجود باشد که در صدد باشند همچون شیعیان آنچه را حق میدانند حتماً حاکم کنند. آنچه میتوان نتیجه گرفت آن است که آینده از آن تمدن شیعه است و این در حالی است که در آن آینده، تمدن خاور دور مقابل تمدن شیعه نیست و در صدد دشمنی با آن برنمیآید، زیرا آن احساس دوگانگی مطلقی كه با تمدن غرب دارد، با شیعه ندارد و از آن طرف هم شیعه درصدد نفی آن تمدن نمیباشد. چینیان نسبت به طبیعت، به اصل عدم تصرف و بیعملی و سرسپردگی به نیروی فیاض هستی، معتقد هستند، چینیان نه تنها قومیاند كه باروت را اختراع كردند ولی توپ نساختند، قطبنما را كشف كردند ولی به كشف قارههای جدید كه یكی از جنبههای رنسانس غربی بود، تن ندادند، بلکه خطر شناسایی سودجویانه، كه یكی از وجوه بارز تفكر جدید غربی است، به طرز شگفت در فرهنگ و نوشتههای كهن چینی گوشزد شده است، برای مثال به این چند سطر از كتاب «چوانگ تسو» عنایت بفرمایید تا روح بینش هماهنگی با طبیعت چینی آشكار شود.
چوانگ تسو میگوید: چون «دزی گونگ» به كرانهی شمالی رودخانه «هان» رسید، پیرمردی را دید كه سرگرم باغبانی است، او جویهای چندی ساخته بود و با سختی به درون چاه میرفت و كوزهاش را پر از آب میكرد و آب را در جویها روان مینمود و با مشقت زیاد به نتیجهای ناچیز میرسید. «دزی گونگ» به او گفت: «وسیلهای هست كه میتوان به كمك آن روزی صد جوی را سیراب كرد و با مشقت اندك به نتایج بسیار رسید، آیا نمیخواهی از آن مدد جویی؟» باغبان سرش را بالا برده نگاهی به او افكند و گفت: «چگونه است آن؟» دزی گونگ گفت: «اهرمی از چوب بساز كه پشتش سنگین باشد و دماغهاش سبك، از این راه آب بسیار به دست خواهی آورد، این روش را شیوه بركشیدن زنجیر گویند». باغبانِ پیر برآشفت و سپس با خنده گفت:
«استادم گفته است هر كس كارها را به طرز ماشینی انجام دهد، قلبش نیز مبدل به ماشین خواهد شد، هر كه قلب ماشینی داشته باشد، معصومیت خود را از دست خواهد داد، هر كه معصومیت خود را از دست بدهد، ذهنش متزلزل خواهد شد، ذهن متزلزل با «تائو» سازگار نیست، نه اینكه از این امور بیخبر باشم، بلكه از به كاربستن آن شرم دارم.»(101)
بدون اینكه بخواهیم در جزئیات این مكالمه چون و چرا كنیم، یك اصل در این مصاحبه مورد نظر است و آن، پاسخ پیرمرد باغبان است كه پاسخ فرهنگ چینی به آفات چیرگی تفكر تكنیكی است كه موجب از دست دادن روحانیت انسان میشود و باعث میشود تا دیگر انسان با طبیعتی كه از هر سو او را در برگرفته همدم و همدل نباشد. چین امروز نمیتواند با جایگزینی آنچه غرب به آن داده است، از آن تمدن انسانی که در نهاد خود دارد دست بردارد و حتماً در صدد بازخوانی فرهنگ گذشتهی خود بر خواهد آمد.