تعلق به انقلاب اسلامی؛ راه نجات از نیهیلیسم و اضمحلال
سؤال: چگونه میتوان از برکات انقلاب اسلامی با توجه به توصیفی که از آن دارید، بیشترین استفاده را کرد؟
جواب: اگر هركس زمانی را كه در آن زندگی میكند، درست بشناسد و به تعبیر دیگر؛ بفهمد در كجای تاریخ قرار دارد، و از مسیر قدسی تاریخ غفلت نكند، بهترین برنامه را برای باروركردن زندگی خود میریزد و در واقع زندگی خود را معنی میبخشد و از پوچی و روزمرّگی که تعبیر امروزین آن نیهیلیسم است رهایی مییابد. مشخصترین نمونهی حرف بنده، شهدای كربلا هستند كه چون فهمیدند در آن موقعیت كه یزید بر رأس امور مسلمین است، رسالت تاریخی خاصی به عهده دارند، با تمام نشاط و با راهنمایی امام معصوم(ع) وظیفهی خود را انجام دادند، و به راحتی تا شهادت جلو رفتند، چون فهمیدند در آن شرایط چگونه میتوانند زندگی خود و بقیه را معنی ببخشند.
به نظر بنده؛ تعلق به آرمانهای انقلاب اسلامی، در حال حاضر عالیترین شکل زندگی است بهخصوص در مقابل مرگی كه فرهنگ مدرنیته برای انسانها شكل داده، همانطور که اگر انسان نفس نکشد، میمیرد و نفسكشیدن برای ادامهی حیات، ضروری است، ورود به انقلاب اسلامی چنین موقعیتی را در زندگی برای نسلهای این دوره بهوجود آورده است.
همه میدانیم حیات روی زمین، یعنی پذیرش ولایت حضرت حق بر تمام ارکان و ابعاد باطنی و بیرونی انسان و یافتن چنین ولایتی در نظام اجتماعی، سیاسی از طریق انقلاب اسلامی عملی شده است. انقلاب بهوجود آمد تا حکم خدا را در نظام سیاسی، اقتصادی و آموزشی و تربیتی ما محقق کند، این دیگر هنر ما است كه آن را در زندگی خود توسعه دهیم و نهادینه کنیم، وقتی پنجره را در مقابل نور خورشید بستهایم، نمیتوان نور را منکر شد و بگوییم: «نور کو؟!» باید حقیقت انقلاب اسلامی را بشناسیم و از گوهر تاریخی و نقش آن آگاه شویم تا به امروز و فردای خود معنی ببخشیم، و گرنه در روزمرّگی و نیهیلیسمِ مخصوص مدرنتیه، خودمان و خانواده و حتی اعتقادات و مکتبمان استحاله میشود.
اگر ما در فهم جایگاه انقلاب اسلامی و نقش حیاتبخشی آن مشکل داریم، به جهت ضعف در مقدمات است، حال چه مقدمات عقیدتی، كه معنی ولایت خدا در همه ابعاد زندگی را نمیفهمیم و نقش و تأثیر آن را نمیدانیم، و چه ضعف در مقدمات تاریخی كه نمیفهمیم ریشهی این انقلاب در كجاست و فعلاً در كدام مقطع تاریخی ظهور كرده و مسیرش به كجاها سیر میکند. در مباحث «مبانی معرفتی مهدویت» تا حدّی نقش حاكمیت ولایت خدا در نظام مهدوی روشن گشت و صورت كاربردی قاعدهی حاكمیت وحدت بر کثرت به بحث گذاشته شد، زیرا هر اندازه اَحد بر كثرت اِعمال ولایت كند، كثرت به حیات نزدیك میشود، به همان صورتی که در حاكمیت و تدبیر روح بر بدن، بدن را زنده مییابید، چون روح انسان جنبهی وحدانی دارد و بدن جنبهی كثرت، انقلاب اسلامی صورت حاکمیت حضرت اَحد بر جامعهی انسانی است در شرایط امروزین جهان برای نجات بشر از اضمحلالی که فرهنگ مدرنیته در پی دارد.
اضمحلال در عین داشتن صورتهای مختلف، همهی آن صورتها یك مشخصه دارند و آن احساس پوچی است، چه در نظام فردیِ زندگی و چه در نظام اجتماعی. لذا وقتی شرایط حاكمیت وحدت بر كثرت - به هر نحو و هر اندازه- فراهم شد، هركس طالب حیات و نشاط است، باید خود را در معرض نور آن پنجره قرار دهد، وگرنه همانطور كه وقتی بدن از روح جدا شد، مضمحل و بیآینده میگردد، فرد و خانواده و جامعه اگر ولایت حضرت اَحدی را رها كرد، پوچ و بیآینده میشود، چه در دنیا، كه شما بیآیندگی خانوادههای دور از ولایت خدا را به خوبی تجربه كردهاید و چه در آخرت، كه جهنّم ظرف نمایش سوختن و بیآیندگی آنهاست، و همواره این حالت در ابدیت با آنها هست. اضمحلال یک تمدن وقتی تحقق مییابد که «وحدت غیبیه بر كثرتها حكومت نكند»، هیچ راهی برای تفسیر انواع اضمحلالها جز این نیست که « احاطهی وحدت از کثرت برداشته شود»؛ هر اضمحلالی قاعدهاش این است. اضمحلال غرب، اضمحلال خانواده، اضمحلال جامعه، اضمحلال اداره، همه بر اساس همین قاعده است.
ارائهی تفسیر درست از تمدن غرب و مدرنیته
همانطور كه عرض شد؛ برای درستمعرفیكردنِ انقلاب اسلامی، یك طرفش نشاندادن نشاط و حیات همهجانبهی ابعاد انسانی در زیر پرتو ولایت خدا است، كه از طریق انقلاب اسلامی میتواند محقق شود، و طرف دیگرش درست نشاندادن آثار مخرب فرهنگ مدرنیته است، كه از نظر فلسفی، چون غرب بعد از رنسانس به بهانهی ضعف كلیسا و انحراف كشیشان، بهكلّی از دین جدا شد و عملاً گرفتار رویكرد مخالف با توحید و مقدسات گشت، تمدنی ظهور کرد که از آسمان معنویت منقطع گشت و اتصال مناسبات انسانی را با حضرت احد جدا نمود. اگر بتوانیم آثار مخرب دیدگاه مدرنیته را در تمام ابعاد زندگی انسانها كه حاكمیت کثرت بر کثرت است، درست نشان دهیم، آن وقت میفهمیم بشریت گرفتار چه خسارت بزرگی شده است و ضرورت حضور نبی و نبوت چه اندازه است. مدعیان رنسانس بهراحتی راه آسمان را بر انسانها بستند و خداوند هم آنها را به خود واگذاشت، و این به خود واگذاشتن بهخوبی در همهی روابط تمدن غرب روز به روز هر چه بیشتر به چشم میخورد، كه البته نشاندادن آثار این موضوع در جایجای فرهنگ مدرنیته که خود را در زیر چتر تکنولوژی پنهان کرده، كار مشكل و دقیقی است و از طرفی این نکته را نیز باید گوشزد نمود که حاكمیت وحدت بر كثرت از طریق مسیحیتِ امروز نیز غیر قابل تحقق است، زیرا مسیحیت نظام اَحدی را تقسیم كرده است و خدای پدر و خدای پسر برای خود ساخته و عملاً دیگر احدیتی نمانده است. پس تنها از طریق اسلام میتوان حاکمیت وحدت بر کثرت را در نظام اجتماعی بشر امـروز عملی نمود و ایـن نكته -ضرورت حاكمیـت وحدت بر كثرت- را باید در تمام روابط خود نهادینه کنیم و آن را با مردم در میان بگذاریم، تا مردم بفهمند در صورت غفلت از آن، چگونه به پوچی گرفتار میشوند. نتیجه اینکه ابتدا باید معنی و نتیجهی حاكمیت وحدت بر كثرت روشن شود و سپس آفات دوری از این برنامه تحلیل گردد.
در راستای قاعدهی فوق است که انقلاب اسلامی را برای بشر امروز، «نعمت بزرگ خدا» میدانیم، چون عاملی است که ما را از اضمحلال و بیآیندهبودن نجات میدهد تا از تاریخ قدسی به بیرون پرتاب نشویم و بیتاریخ بمانیم. اگر افراد جامعه انسجامِ یگانهی شخصیت خود را از دست بدهند، دیگر نمیتوانند با خود ارتباط داشته باشند، چون از خود تعریفی ندارند، كسی كه از خودش تعریف نداشته باشد، در بحران هویت است، نمیداند ایرانی باشد یا غربی، مسلمان باشد یا نباشد، گاهی هست، گاهی نیست، نمیداند دنبال افكار خودش باشد یا نباشد، حتی نمیداند دختر باشد یا نه، كدام لباس را بپوشد، كوچك است یا بزرگ، خیلی راحت وسیلهی بازی دیگران میشود، خدمت و خیانت را تشخیص نمیدهد. وقتی به روش زندگی و عقایدش حمله میشود، به سرعت عقبنشینی میكند، چون هیچ استحكامی ندارد و یک انسان پراکنده است. حال اگر میخواهیم اینطور نباشیم، هیچ راهی جز تلاش برای حضور فعّال انقلاب اسلامی- كه عامل حاكمیت اَحد است- در زندگی خود نداریم. پس در جواب سؤال جنابعالی میتوان گفت: وقتی معرفت و تعلق به انقلاب اسلامی را در خود رشد دهید بهخوبی به برکات فوقالعادهی آن نائل میشوید.
بشر برای خود خطرناک میشود
ممكن است این سؤال برایتان پیش آید كه گویا شرایط موجود - چه در داخل و چه در سایر كشورها- این طور نیست كه بتوانند انقلاب اسلامی را آنطور كه هست بشناسند و با آن روبهرو شوند، ولی عنایت داشته باشید كه مسائل فرهنگی و جنبشهای معنوی آرامآرام جای خود را باز میكنند. اگر ملاحظه بفرمایید، در دو دههی آخر قرن بیستم مراجعه به دین به عنوان راهحل مسائل اجتماعی - و نه دین بهعنوان صِرف رابطهی بین انسان و خدا- شروع شد و در همین رابطه هانتینگتون میگوید: قرن بیستم، قرن فرار از دین بود، ولی دو دههی آخر آن، زمان برگشت بشریت به دین شد، و خودش انقلاب اسلامی را مثال میزند. بشری كه در اواخر قرن نوزده و اول قرن بیستم شیفتهی دانش خود شده بود، از اواسط قرن بیستم با ناكامیهای دانش خود مواجه شد، دو جنگ جهانی نشان داد بشریت بدون دین و اخلاق چقدر برای خودش خطرناك است و در درون خود میتواند موجب اضمحلال خود باشد و امام خمینی«رحمةاللهعلیه» با شناخت همین شرایط تاریخی و با پشتوانهی فرهنگ اسلامی، مدیریت الهی خود را تا ظهور انقلاب اسلامی جلو برد و طرح تحقق دین - بهعنوان نیاز بشر جدید- با فرهنگ اهلالبیت(ع) را به صحنه آورد.
شما این را بدانید كه تحولات فرهنگی، آرام است ولی به نحو همهجانبه و بیسر و صدا جای خود را باز میكند، به همین جهت ما در حال حاضر شاهد تحولات قابل توجهی در گرایش انسانها نسبت به دین هستیم. در اواخر سال دو هزار؛ ناظرِ كنگرهی بینالمللی ادیان میشویم و این شروع مباركی است، ولی دینی كه بشر امروز در جستجوی آن است، با آنچه قبلاً به دنبال آن بود، فرق میكند. بشر امروز با نوعی تجدید نظر نسبت به دین، به دنبال دینی میگردد كه ممكن است نام و نشان آن را هم نداند، ولی با خدای مسیح كه به بشر تبدیل شد، نمیخواهد روبهرو شود، با خدای بوداییها هم كه در اجتماع و زندگیِ افراد حاضر نیست، نمیتواند مسائل خود را حل كند. بشر به دنبال دینی است كه بتواند با تمام ابعاد، آن را بپذیرد و از نظر عقلانی بتواند از آن دفاع كند، تثلیثِ مسیحیت نه تنها قابل دفاع نیست، بلكه موجب بحران عقلی هم میشود. پس با هر عنوانی بشر امروز به دنبال دینی است که در شیعه به فعلیت رسیده، نام آن را هرچه میخواهد بگذارد ولی چنین دینی دین آیندهی جهان خواهد بود و مسلّم همهی چشمها و قلبها به سوی تشیع دوخته میشود هرچند رسماً همه شیعه نباشند.
خلاصه؛ اوّلاً: زیباترین شکل زندگی در حال حاضر آن است که متوجهی گوهر انقلاب اسلامی باشیم و سعی کنیم با آن زندگی كنیم تا همواره درست زندگی كرده باشیم. ثانیاً: طوری باید خود را آماده كرد كه در رویكردی كه در آینده به انقلاب اسلامی میشود، بتوانیم به طور كاربردی و محسوس نیازهای آیندگان را برآورده سازیم. نگران نباشید كه زمانه طوری است كه اجازهی پیادهشدن تئوریهای انقلاب را نمیدهد، متوجه باشید كه توان انقلاب اسلامی آنچنان كم نیست كه خود را تثبیت نكند و گسترش ندهد، و لذا باید در وفاداری نسبت به آن صبر پیشه كرد و زندگی را معنی بخشید.