راههای معرفی انقلاب اسلامی
سؤال: چگونه انقلاب را از این دیدگاه میتوان به مردم معرفی كرد كه متوجه شوند یك حادثهی اتفاقی نیست و ریشه و باطن دارد؟ به بیان دیگر برای شناختن و شناساندن این انقلاب با چنین خصوصیاتی که میفرمایند چه کارهایی باید انجام داد؟
جواب: همانطور كه قبلاً عرض شد، ابتدا باید متوجه ریشهداری انقلاب اسلامی بود و آن را با انقلابهایی كه صِرف آزادیخواهی توسط روشنفكران و تحت تأثیر شرق و غرب، در مقابل استعمارگران پدید آمد، فرق گذارد، بهخصوص که عموم آن انقلابها توسط همان انقلابیون به انحراف كشیده شد، چون با پشتوانهی الهی شروع نشده بود تا همان مكتب الهی به عنوان باطن آن انقلاب آن را تغذیه نماید و جلو ببرد. در عموم انقلابها از فردای پیروزی انقلاب خودِ انقلابیون راه و رسم همان دیكتاتوران را به نحوی دیگر دنبال میكنند، چون همانطور كه عرض شد؛ نه انگیزههایِ الهی در میان بود و نه یك انسانِ دینشناس رهبری آن را به عهده داشت تا دین با همهی ابعادش در صحنه باشد چنین خصوصیاتی منحصر به انقلاب اسلامی است و بر همین اساس باید دیدگاه خود را نسبت به انقلاب اسلامی دقیق نماییم و جایگاه تاریخی آن را بشناسیم.
دیگر نکتهای که علاوه بر توجه به ریشهی تاریخی، در مورد انقلاب اسلامی باید مدّ نظر باشد توجه به آرمانهای آن است، باید سعی كنیم حتیالمقدور نمادی از تمدن اسلامی را كه انقلاب اسلامی در پی رسیدن به آن است، نشان دهیم و نکتهی مهم دیگر این است که روشن كنیم انقلاب اسلامی در گوهر خود چه چیزی را میخواهد نفی کند و از آن عبور نماید، آیا مقابلهی انقلاب اسلامی با نظام شاهنشاهی بود و میخواست سلطنت را نفی کند، یا انقلابی است برای نفی مدرنیته، مدرنیتهای كه حجاب مقدسات است؟
اگر رسالت تاریخی انقلاب روشن شود و معلوم گردد چرا خداوند توان نفی مدرنیته را بر عهدهی این انقلاب قرار داده، قدم اصلی را در معرفی انقلاب برداشتهایم، به همین جهت هم بنیانگذار این انقلاب شخصی است كه همهی صفات لازم جهت عبور از مدرنیته به سوی تمدنی که تشیع رسالت تحقق آن را به دوش گرفته، دارا میباشد، از فقه و عرفان و فلسفه بگیر تا شجاعت و هوشیاری تاریخی، اجتماعی. انقلاب اسلامی با چنین جامعیتی ادامه مییابد و میتواند از فرهنگ مدرنیته عبور کند و مسئولیت تاریخی خود را كه به تعبیر میشلفوكو؛ «برگرداندن روح به جهان بیروح است»،(98) ایفا کند.
تعلق به انقلاب اسلامی؛ راه نجات از نیهیلیسم و اضمحلال
سؤال: چگونه میتوان از برکات انقلاب اسلامی با توجه به توصیفی که از آن دارید، بیشترین استفاده را کرد؟
جواب: اگر هركس زمانی را كه در آن زندگی میكند، درست بشناسد و به تعبیر دیگر؛ بفهمد در كجای تاریخ قرار دارد، و از مسیر قدسی تاریخ غفلت نكند، بهترین برنامه را برای باروركردن زندگی خود میریزد و در واقع زندگی خود را معنی میبخشد و از پوچی و روزمرّگی که تعبیر امروزین آن نیهیلیسم است رهایی مییابد. مشخصترین نمونهی حرف بنده، شهدای كربلا هستند كه چون فهمیدند در آن موقعیت كه یزید بر رأس امور مسلمین است، رسالت تاریخی خاصی به عهده دارند، با تمام نشاط و با راهنمایی امام معصوم(ع) وظیفهی خود را انجام دادند، و به راحتی تا شهادت جلو رفتند، چون فهمیدند در آن شرایط چگونه میتوانند زندگی خود و بقیه را معنی ببخشند.
به نظر بنده؛ تعلق به آرمانهای انقلاب اسلامی، در حال حاضر عالیترین شکل زندگی است بهخصوص در مقابل مرگی كه فرهنگ مدرنیته برای انسانها شكل داده، همانطور که اگر انسان نفس نکشد، میمیرد و نفسكشیدن برای ادامهی حیات، ضروری است، ورود به انقلاب اسلامی چنین موقعیتی را در زندگی برای نسلهای این دوره بهوجود آورده است.
همه میدانیم حیات روی زمین، یعنی پذیرش ولایت حضرت حق بر تمام ارکان و ابعاد باطنی و بیرونی انسان و یافتن چنین ولایتی در نظام اجتماعی، سیاسی از طریق انقلاب اسلامی عملی شده است. انقلاب بهوجود آمد تا حکم خدا را در نظام سیاسی، اقتصادی و آموزشی و تربیتی ما محقق کند، این دیگر هنر ما است كه آن را در زندگی خود توسعه دهیم و نهادینه کنیم، وقتی پنجره را در مقابل نور خورشید بستهایم، نمیتوان نور را منکر شد و بگوییم: «نور کو؟!» باید حقیقت انقلاب اسلامی را بشناسیم و از گوهر تاریخی و نقش آن آگاه شویم تا به امروز و فردای خود معنی ببخشیم، و گرنه در روزمرّگی و نیهیلیسمِ مخصوص مدرنتیه، خودمان و خانواده و حتی اعتقادات و مکتبمان استحاله میشود.
اگر ما در فهم جایگاه انقلاب اسلامی و نقش حیاتبخشی آن مشکل داریم، به جهت ضعف در مقدمات است، حال چه مقدمات عقیدتی، كه معنی ولایت خدا در همه ابعاد زندگی را نمیفهمیم و نقش و تأثیر آن را نمیدانیم، و چه ضعف در مقدمات تاریخی كه نمیفهمیم ریشهی این انقلاب در كجاست و فعلاً در كدام مقطع تاریخی ظهور كرده و مسیرش به كجاها سیر میکند. در مباحث «مبانی معرفتی مهدویت» تا حدّی نقش حاكمیت ولایت خدا در نظام مهدوی روشن گشت و صورت كاربردی قاعدهی حاكمیت وحدت بر کثرت به بحث گذاشته شد، زیرا هر اندازه اَحد بر كثرت اِعمال ولایت كند، كثرت به حیات نزدیك میشود، به همان صورتی که در حاكمیت و تدبیر روح بر بدن، بدن را زنده مییابید، چون روح انسان جنبهی وحدانی دارد و بدن جنبهی كثرت، انقلاب اسلامی صورت حاکمیت حضرت اَحد بر جامعهی انسانی است در شرایط امروزین جهان برای نجات بشر از اضمحلالی که فرهنگ مدرنیته در پی دارد.
اضمحلال در عین داشتن صورتهای مختلف، همهی آن صورتها یك مشخصه دارند و آن احساس پوچی است، چه در نظام فردیِ زندگی و چه در نظام اجتماعی. لذا وقتی شرایط حاكمیت وحدت بر كثرت - به هر نحو و هر اندازه- فراهم شد، هركس طالب حیات و نشاط است، باید خود را در معرض نور آن پنجره قرار دهد، وگرنه همانطور كه وقتی بدن از روح جدا شد، مضمحل و بیآینده میگردد، فرد و خانواده و جامعه اگر ولایت حضرت اَحدی را رها كرد، پوچ و بیآینده میشود، چه در دنیا، كه شما بیآیندگی خانوادههای دور از ولایت خدا را به خوبی تجربه كردهاید و چه در آخرت، كه جهنّم ظرف نمایش سوختن و بیآیندگی آنهاست، و همواره این حالت در ابدیت با آنها هست. اضمحلال یک تمدن وقتی تحقق مییابد که «وحدت غیبیه بر كثرتها حكومت نكند»، هیچ راهی برای تفسیر انواع اضمحلالها جز این نیست که « احاطهی وحدت از کثرت برداشته شود»؛ هر اضمحلالی قاعدهاش این است. اضمحلال غرب، اضمحلال خانواده، اضمحلال جامعه، اضمحلال اداره، همه بر اساس همین قاعده است.
ارائهی تفسیر درست از تمدن غرب و مدرنیته
همانطور كه عرض شد؛ برای درستمعرفیكردنِ انقلاب اسلامی، یك طرفش نشاندادن نشاط و حیات همهجانبهی ابعاد انسانی در زیر پرتو ولایت خدا است، كه از طریق انقلاب اسلامی میتواند محقق شود، و طرف دیگرش درست نشاندادن آثار مخرب فرهنگ مدرنیته است، كه از نظر فلسفی، چون غرب بعد از رنسانس به بهانهی ضعف كلیسا و انحراف كشیشان، بهكلّی از دین جدا شد و عملاً گرفتار رویكرد مخالف با توحید و مقدسات گشت، تمدنی ظهور کرد که از آسمان معنویت منقطع گشت و اتصال مناسبات انسانی را با حضرت احد جدا نمود. اگر بتوانیم آثار مخرب دیدگاه مدرنیته را در تمام ابعاد زندگی انسانها كه حاكمیت کثرت بر کثرت است، درست نشان دهیم، آن وقت میفهمیم بشریت گرفتار چه خسارت بزرگی شده است و ضرورت حضور نبی و نبوت چه اندازه است. مدعیان رنسانس بهراحتی راه آسمان را بر انسانها بستند و خداوند هم آنها را به خود واگذاشت، و این به خود واگذاشتن بهخوبی در همهی روابط تمدن غرب روز به روز هر چه بیشتر به چشم میخورد، كه البته نشاندادن آثار این موضوع در جایجای فرهنگ مدرنیته که خود را در زیر چتر تکنولوژی پنهان کرده، كار مشكل و دقیقی است و از طرفی این نکته را نیز باید گوشزد نمود که حاكمیت وحدت بر كثرت از طریق مسیحیتِ امروز نیز غیر قابل تحقق است، زیرا مسیحیت نظام اَحدی را تقسیم كرده است و خدای پدر و خدای پسر برای خود ساخته و عملاً دیگر احدیتی نمانده است. پس تنها از طریق اسلام میتوان حاکمیت وحدت بر کثرت را در نظام اجتماعی بشر امـروز عملی نمود و ایـن نكته -ضرورت حاكمیـت وحدت بر كثرت- را باید در تمام روابط خود نهادینه کنیم و آن را با مردم در میان بگذاریم، تا مردم بفهمند در صورت غفلت از آن، چگونه به پوچی گرفتار میشوند. نتیجه اینکه ابتدا باید معنی و نتیجهی حاكمیت وحدت بر كثرت روشن شود و سپس آفات دوری از این برنامه تحلیل گردد.
در راستای قاعدهی فوق است که انقلاب اسلامی را برای بشر امروز، «نعمت بزرگ خدا» میدانیم، چون عاملی است که ما را از اضمحلال و بیآیندهبودن نجات میدهد تا از تاریخ قدسی به بیرون پرتاب نشویم و بیتاریخ بمانیم. اگر افراد جامعه انسجامِ یگانهی شخصیت خود را از دست بدهند، دیگر نمیتوانند با خود ارتباط داشته باشند، چون از خود تعریفی ندارند، كسی كه از خودش تعریف نداشته باشد، در بحران هویت است، نمیداند ایرانی باشد یا غربی، مسلمان باشد یا نباشد، گاهی هست، گاهی نیست، نمیداند دنبال افكار خودش باشد یا نباشد، حتی نمیداند دختر باشد یا نه، كدام لباس را بپوشد، كوچك است یا بزرگ، خیلی راحت وسیلهی بازی دیگران میشود، خدمت و خیانت را تشخیص نمیدهد. وقتی به روش زندگی و عقایدش حمله میشود، به سرعت عقبنشینی میكند، چون هیچ استحكامی ندارد و یک انسان پراکنده است. حال اگر میخواهیم اینطور نباشیم، هیچ راهی جز تلاش برای حضور فعّال انقلاب اسلامی- كه عامل حاكمیت اَحد است- در زندگی خود نداریم. پس در جواب سؤال جنابعالی میتوان گفت: وقتی معرفت و تعلق به انقلاب اسلامی را در خود رشد دهید بهخوبی به برکات فوقالعادهی آن نائل میشوید.