ابزارهای مدرن و عقل شیطانی
سؤال: در جلسهی قبل مطرح شد اگر انسان عالَم و حالی پیدا كرد و آن را برای خود پذیرفت، ابزار و شرایطی مناسب برای به فعلیتدرآوردنِ آن عالَم فراهم میکند، و به همین شكل هر تمدنی ابزاری متناسب با تمنّاهای خود را میسازد. سؤال ما در تقدم و تأخّر بین علم و ابزارهای مربوطه است به این معنی که علم کاملکنندهی ابزارها است و یا پدیدآورندهی آنها؟
جواب: رابطهی بین علم و تکنیک دیالكتیكی است و هركدام در را به سوی دیگری میگشاید، در نتیجهی حالِ خاصی كه بشر پیدا میكند ابزارهای خاصی ظهور میکند، آن ابـزارها- بهعنوان جواب حال خاص آن بشر- زمینهی ظهور صورت شدیدترِ آن حال را فراهم مینماید تا تمنّای ظهور ابزارهای دیگری ظاهر شود که منجر به فعلیتیافتن جنبهی نهایی آن حال و عالَم گردد. و این است که باید گفت تمنّای اولیه منجر به فنی میشود که به وسیلهی آن فن، ابزار اولیه ساخته میشود و این ابزار بر اساس جنبهی برتر آن تمنّا به کمک علم و فن مربوطه کاملتر میشود تا به تمامیت خود برسد و انعکاس کامل شرایطی شود که آن تمدن به دنبال آن بود.
آری؛ اوّل حال طلب و تمنّا پیدا میشود، همانطور كه انسانِ دوران جدید به این حال رسید که «میخواهد در دنیا فقط خوش بگذراند و نهایتِ ارضای هوسهایش را دنبال كند». فرانسیسبیکن و همفكرانش ابتدا به چنین تمنّا و حالی وارد شدند و در مقابل توصیههای اخلاقی ودینی كه لذّات را كنترل میکرد، ایستادگی کردند، از این به بعد بود که جوابگویی به این حال و میل همهی همّت آنها شد، در چنین عالَمی هیچ حرام و حلالی معنی ندارد و تنها آن ابزاری که بتواند در رابطه با طبیعت بیشترین لذّت را به انسان برساند و وَهم او را ارضاء کند مهم میشود. پس چنانچه ملاحظه میفرمایید تا آن حالِ خاص شروع نشود، بقیهی لوازم و تبعاتش ظاهر نمیگردد، آن انسان در راستای تحقق هر چه بیشتر آن عالَم، فكر میكند و علمی بهوجود میآید تا راحتتر به آن ابزار و آن میل دست یابد كه در تعبیرات دینی به آن فکر، فکر و عقل شیطانی یا «نَکْرا» میگویند که امیرالمؤمنین علی(ع) در وصف آن میفرمایند: «تِلْکَ الشیطَنَة هی شبیهةٌ بِالْعَقل وَ لَیسَتْ بِعقلٍ»(79) آن یک نوع شیطنتی است شبیه عقل و عقل به حساب نمیآید. در جای دیگر میفرمایند: «كَمْ مِنْ عَقْلٍ اَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی اَمِیرٍ»(80) چه بسیار عقلی كه زیر فرمان هوس به فعالیت مشغول است.
عكس مسئلهی فوق در راستای ایجاد عالَم دینی در تمدن اسلامی پیش میآید، به عالَمی كه مسلمانان تمنّای آن را دارند تا روح خود را در فضای معنوی سیر دهند و شرایط مناسبِ ظهور آن حال و هوا را بهوجود آورند و در راستای رابطهای دیالكتیكی بین علم و ابزار، شرایط معنویِ جدید که صورت بیرونی آن حال معنوی میباشد، زمینه را برای معنویت برتر فراهم کنند که به ظهور شرایط برتری میانجامد و همچنان این رابطه متقابل در جهت نزدیكی به آرمانهای درونی و تمدن بیرونی آن آرمانها جلو میرود. به عنوان مثال؛ شما میخواهید به حال معنوی خود جواب دهید، آن حال معنوی میطلبد كه افق مقابل جان شما گسترده باشد، در این راستا باید سقف مسجد - به عنوان محل ظهور آن حالت معنوی - بلند باشد تا در محل عبادتگاه رابطهی درون و بیرون محفوظ بماند و لذا لازم است بر اساس دستورات دین سقف مساجد بلند ساخته شود تا ناخودآگاه روح انسانِ مؤمن به شکوه و برتریهای عالَم معنا منتقل گردد و صورت آن حال و هوای درونی، ظهور بیرونی داشته باشد و تمدنی مناسب درون آن انسان فراهم شود.(81) كسی كه حال و هوای معنوی را نمیفهمد و عبادات را در حدّ قالب خود میشناسد، ممكن است در مورد مسجد هم بگوید: مسجد را دو طبقه بسازید، طبقهی بالایش را کرایه بدهید تا خرجش در بیاید! نهتنها دستور داریم سقف مسجد بلند باشد حتی دستور داریم ساختمانهای اطراف مسجد كوتاهتر از مسجد باشد، تا مسجد همواره متذكر همان حالت بلند معنویت درونی باشد. شما هیچوقت از ساختمانهای چند طبقه به شکوه عالم معنا منتقل نمیشوید، امّا در مسجدی که باشکوه میسازند -و نه با تجمل- واقعاً به عالم معنا منتقل میشوید.
پس در جواب سؤال شما باید گفت: ابتدا «حال» و یا میل باطنی پیدا میشود و بقیهی شرایط، صورت آن حال خواهد بود و اینكه میگویند: اگر عالَم درونی انسانها عوض بشود، عالَم بیرونی آنها نیز عوض میشود، به همین معناست، یعنی ابتدا عالَم بشر جدید عوض شد و لذا عالَم را تغییر داد و دنیای جدید، صورت عالَم یا حال بشر جدید است که نفس امّارهاش او را جلو میبرد و زیباییهایی را پدید میآورد که در منظر نفس امّاره زیبا است، هرچند در منظر فطرتهای خداجو زشت میباشد.
وقتی طلب و تمنّای بشر این شد که میخواهد نهایت جوابگویی را به میلهای غریزیاش بدهد، یخچال و فریزر میخواهد تا هر وقت هر چیزی را خواست، در دسترسش باشد و به اصطلاح راحت زندگی کند. در حالی که اگر متوجه رشد ابعاد دیگر وجودش بود و تعامل با طبیعت را بُعدی از زندگی خود دانست، طلب گوشت دمدست نمیكرد تا ابزار مناسب آن را بسازد، ابزار مناسبِ همان زندگی را میساخت که تعامل با طبیعت، جزیی از آن زندگی باشد و به اندازهای که طبیعت اجازه میداد آرزو میکرد. شاید امروز تصور آن زندگی را هم نتوانید داشته باشید که قصابها زمانی گوسفندی را سر میبریدند که بتوانند آن را تا شب بفروشند، مردم هم وقتی گوشت میخریدند که بخواهند همان شب از آن استفاده كنند.
در آن نظام فقط میل شما نبود كه بتواند همهی تصمیمها را بگیرد، بلكه شرایط هم باید اجازه دهد، آن هم شرایطی كه طبیعت تعیین میكند. به عنوان مثال وقتی برای تهیهی آب باید از چاه آب میكشیدید، دیگر انسان هر وقت كه میخواست نمیتوانست هر چقدر آب كه دوست دارد مصرف كند. وقتی میل شما اظهار میكرد من گوشت میخواهم، شرایط به آن میفهماند باید پیرو آن تلاشهایی انجام دهد و لذا نمیتوانست همینطور پشت سر هم دستور دهد. عالمان و نخبگان دنیای گذشته همان نوع زندگی را حكیمانه میدانستند و بنا نداشتند از آن بیرون آیند، اما از وقتی كه حال و هوای بشر طوری شد كه نتوانست در مقابل محدودیتهای طبیعت صبر کند و خود را با طبیعت هماهنگ بنماید، در چنین فضایی مهندسانی که مایل بودند جواب میلهای چنین بشری را بدهند برای او یخچال ساختند که هر وقت به گوشت احتیاج داشت، دم دست باشد. «فرانسیس بیکن» عملاً همین کار را کرد؛ او آزمایش عملی اینکه وقتی گوشت منجمد شود، مدت زمان بیشتری میماند را در یخچالهای طبیعی حاشیهی شهر لندن، آزمایش کرد، بعد هم در همان منطقه یخبندان سینهپهلو کرد و چیزی نگذشت که جان سپرد، ولی بنیانِ علمیِ ساختِ یخچالها را گذاشت. پس ملاحظه میفرمایید كه؛ اوّل یک نیازی پیدا شد و بعد ابزارِ برآوردهشدن آن نیاز توسط اهل فن – که به جای حکیمان نشستند- ساخته شد. به عبارت دیگر؛ اوّل «حال» پیدا شد، بعد «نیاز به ابزار»، بعد هم خودِ «ابزار».
علمی كه منجر به ساختن یخچال و امثال آن شد، جوابگویی اهل فن و مهندسان جامعه است به نیازی كه آن بشر در خود بهوجود آورد. همینطور كه امروزه هم مهندسان جامعه نبوغ خود را به كار میگیرند و با محاسبات دقیق، عالیترین وسیله را در جوابگویی به نیازهای بشر مدرن میسازند. باید در جای دیگر بحث شود كه آیا متفكران جامعه باید صرفاً تابعِ میلِ جامعه، اندیشهی خود را بهكار گیرند - كاری كه اكثراً متفكران غرب انجام دادند- یا باید بیش از آنكه هوس جامعه را جواب دهند، جامعه را به عالَمی بالاتر هدایت كنند و زندگی مردم را به حال و هوای برتری سوق دهند - كاری كه اكثراً متفكران غرب از آن باز ماندند- زیرا عقل و فكر به عنوان هدیهی خدا به افراد داده شده جهت ارتباط با حقایق برتر این عالم و نه اینكه تماماً صرف ارتباط با همین عالم مادّه شود. دانشگاهها در فرهنگ مدرنیته بهوجود آمد تا متفکرانی تربیت کنند در راستای جوابگویی به امیالی که بشر مدرن به دنبال آن است بدون آنکه بخواهند آن امیال را هدایت و کنترل نمایند.
ظرفیتهای ناب طبیعت
سؤال: مطرح میشود علوم امروزی، قواعد همین عالم است كه به دست متفكران کشف شده و بالأخره هم كشف میشدند، ولی شهیدآوینی«رحمةاللهعلیه» میگوید: علوم غرب حجاب طبیعت است نه انکشاف آن، و یا آیتالله جوادی«حفظهاللهتعالی» میفرمایند: غرب هر چه در این علومش بیشتر پیش رود، بیشتر از خدا دور میشود. حال سؤال این است اگر علوم موجود، قواعد همین عالم است كه به دست متفكران كشف شده، چگونه میتواند حجاب طبیعت باشد یا انسانها را از خدا دور كند؟
جواب: فكر میكنم نكاتی كه در جواب سؤالات قبل مطرح شد، مقدمات خوبی برای جواب به این سؤال باشد، آری؛ وقتی شما رسیدید به اینکه به یخچـال نیاز دارید - حالا حق و باطل قضیه را كاری ندارم- وقتی حال و هوای شما طوری شد كه نیاز به یخچال پیدا كردید، این طبیعت اینقدر توان و استعداد دارد که به شما یخچال بدهد، و این یعنی اینكه علوم امروزی از قواعد این عالَم كشف شده است، امّا فراموش نفرمایید: آیا این عالم استعداد آن را دارد كه صورت زیباتر و ابزاری مناسب ابعاد عالیهی شما به شما بدهد؟ جواب بنده آن است كه آری میتواند و شاید همهی حرف در همین نكته خوابیده است كه ما در فرهنگ مدرنیته از طبیعت انتظار برآوردهشدن تمنّاهای متعالی خود را نداشتیم تا نهتنها ابزار مناسب آن تمنّاها را به ما بدهد، بلكه آنچنان ابزارهایش را در اختیار ما بگذارد كه با كمترین تلاش به حوائج زندگی دنیایی خود دست یابیم، و در عین حال وجود آن ابزارها در شرایطی به صحنه بیاید كه آن شرایط تذكر به عالم معنا باشد، نه اینكه شرایط طبیعی و معنوی عالم را از بین ببرد.
شهیدآوینی«رحمةاللهعلیه» حرفش به غرب این است که شما با اختراع ابزارهایی مثل یخچال و غیره، صورتهای دیگری را که این طبیعت با قوانین دقیقش میتوانست به شما ارائه دهد، در حجاب بردهاید. ممکن است کسی بگوید: «شما دارید با علم مخالفت میکنید!»، نه؛ ما با علم مخالف نیستیم، بنده قبول دارم بر روی این ساختمانِ پنجاهطبقه هزاران محاسبه دقیق شده است و آن محاسبات غلط هم نبوده، وگرنه چنین ساختمان مهمی بهوجود نمیآمد و با در نظرگرفتن قواعد این عالم هم محاسبه شده است، امّا یادتان باشد با این نوع نگاه به طبیعت و با این نوع استفاده از آن، چه حجابهای بزرگی بین خود و طبیعت ایجاد کردیم! در فلسفه گفته میشود «هیولا» - یعنی آن جنبهی بالقوه عالم مادّه- قوهی محض است، قوهی محض یعنی استعدادی كه هر صورتی را میپذیرد، امّا حالا که عالم ماده هر صورتی را میپذیرد و استعداد پذیرش صورتهای عالیِ مطابق نظام اَحسن را هم دارد، به من بگو؛ شما چه صورتی را به آن دادید و چه اندازه از آن استعداد بزرگ استفاده كردید؟
عنایت فرمودید كه چگونه میشود از خاک، زیباییهای فوقالعاده به دست آورد و میشود هم آن خاك را حرارت داد و سیمان از آن ساخت. با همین خشتها مساجدی ساختهاند كه وقتی انسان در فضای آنها قرار میگیرد، گویا در مرکز عالَم وجود وارد شده است! اصلاً نمیتواند از آنها دل بکند و از همین خاك با تغییرات افراطی كه به آن دادهایم، این ساختمانهای بزرگ مهندسی را ساختهایم كه وقتی در فضای آن قرار میگیریم، گویا در زندان قرار گرفتهایم!
بحث بر سر این است كه چرا بشر به این روز افتاد؟! این ساختمانها که همگی از خاک و سنگ است! چرا در فضای ساختمانهایی كه با مصالح طبیعی و با معماری و هنر مقدس ساخته شده، شما اینقدر راحت به نقطه اُنس روحانی خود منتقل میشوید، ولی در ساختمانهای مدرن روح شما اینچنین در فشار است كه برای نجات از فضای آن، به پارك پناه میبرید، به پاركی كه باز بر مبنای همان صورت وَهمیه ساخته شده است و لذا از مار غاشیه به آتش سوزان پناه بردهاید! وقتی آدم به یکی از ساختمانهای مدرن میرود، انگار صدها گلولهی آتشین به طرف قلبش شلیك میشود و بیش از آنكه قلب گوشتی او را خراب كند، قلب معنوی او را ساقط مینماید. برعكس؛ یک جا میروید كه با همین خاك و خشتها، ولی با روح توجه به عالم معنا، بناهایی ساخته شده، احساس میکنید گویا درهای بهشت را بر روی شما باز کردهاند!
در معماری گذشته، هنر مقدس که نظر به عالم معنویت و ثبات داشت نقش اصلی را داشت و لذا وقتی شما وارد آنگونه مساجد میشدید تمام فضا شما را به آرامش دعوت مینمود، ولی روحی که آپارتمانها را طراحی کرده نمیتواند چنین فضایی را ایجاد کند. یكی از دانشمندان معاصر در این رابطه میفرماید: «گنبدهای بركشیدهی مساجد، همواره حافظ یاد آسمان است كه معمار و سازندهی آن، همهی خوبیها و زیباییها را در آن جستجو میكند، او با كاشیكاریهای آستانهها و منارهها، رنگ لاجوردین آسمان را به نمایش میگذارد، و با قرینهسازی خطوط و گچبریها، تعادل و نظم حاكم بر كلّ هستی را كه منبعث از بینش حكیمانهی خالق اوست، نشان میدهد».(82) از این مهمتر راهروها و زاویههای مساجد است كه شما را به بیرون آمدن از عالم مادّه دعوت میكند. البته جا دارد در جای مناسب باز از منظری دیگر معنیِ در حجابرفتن عالم وجود از طریق علوم غربی، بیشتر بحث شود، ولی شاید همین اندازه برای جواب سؤال شما كافی باشد.
تواناییهای انقلاب اسلامی در حذف رقیبان
سؤال: قبلاً مطرح فرمودید: انقلاب اسلامی به جهت ساختار خاص معنوی و عاطفی كه در آن هست، در حذف رقبای خود توانایی كاملی دارد و لذا آینده از آن انقلاب اسلامی است و فرمودید هرچه بیشتر حقیقت توحیدی انقلاب ظاهر شود، توانایی حذف رقبایش نیز بیشتر ظاهر میگردد. حال این سؤال مطرح است كه معنی حذف رقبا توسط انقلاب اسلامی چیست، و اینكه میفرمایید هرچه حقیقت توحیدی آن بیشتر ظاهر شود، تواناییهای حذف رقبایش نیز بیشتر ظاهر میشود، مگر انقلاب اسلامی هم حقیقت دارد؟ ما در مورد حادثهی كربلا میتوانیم حقیقت و باطن قائل شویم، چراكه روایاتی در مورد كربلا داریم كه همهی پیامبران به حادثهی كربلا نظر داشتند، ولی آیا میتوان نسبت به انقلاب اسلامی هم چنین چیزی قائل شد؟
جواب: این مسلّم است که هر حادثهای وقتی ظهورکرد، به مرور جنبههای بالقوهاش به فعلیت میرسد و اگر حادثهای مثل انقلاب اسلامی در برههای از زمان پا به عرصهی وجود گذارد، از این به بعد است كه به طور طبیعی قدرت حذف رقبایش را از خود نشان میدهد، امّا یک وقت است که حادثهها، حادثههای معنوی هستند و ریشه در عالم غیب دارند و بر اساس مرتبهی غیبی وجودشان، منشأ اثراند، حال اگرآدمهایی پیدا شدند که میدانند این حادثه - به عنوان یك حقیقت غیبی - قبل از ظهورش هم تواناییهایی در خود دارد و با ظهورش، آن تواناییها کاملاً پیدا میشود، میتوانند قبل از ظهور آن حادثه، به آن امید ببندند، مثل حادثهی كربلا كه همهی پیغمبران قبل از ظهور آن، از آن استفاده میکردهاند،(83) پیغمبرها به این امید بودند که حادثهی کربلا واقع بشود؛ یعنی در واقع امید آنها به ظهور خاص كربلا بود که به فعلیت خود میرسد و عملاً امید آنها برآورده میشود. تا اینجا بحثی نیست و مسلّم حالا که كربلا در زمان و زمین خاص خود ظهورکرد، قدرت حذف رقبایش نیز به ظهور رسید و جهان اسلام را از بنبستی كه امویان ایجاد كرده بودند خارج نمود و همچنان در متن تاریخ جلو میرود. عرض بنده این است كه انقلاب اسلامی از نظر ذات حامل فرهنگ كربلا است و به این لحاظ توانایی حذف رقبای خود را دارد، همانطور كه نهضت كربلا شهید داد، ولی شهید نشد، انقلاب اسلامی نیز شهید داد و باز هم میدهد، ولی شهید نمیشود.(84)
دقت در روند انقلاب و دقت در نقشههایی كه رقیبان در مقابلش میكشند، نشان میدهد قدرت حذف رقیب در این انقلاب فوقالعاده قوی است! و این قدرت را سرایت دهید به تمدن اسلامی كه ماوراء همهی حجابهای تاریخی كه در مقابل خود دارد، همهی آن حجابها را حذف میكند و خود را مینمایاند. همینکه شما میبینید در حال حاضر فرهنگ مدرنیته با شاخصهی ضد قدسیاش در مقابل انقلاب اسلامی با تمام قدرت ایستاده، نشانهی قدرت انقلاب اسلامی است که قابلیت آن را دارد تا در دهههای آینده مانع جهانگشایی فرهنگ مدرنیته باشد. اینها تلاش میكنند انقلاب اسلامی را منزوی كنند، چون حضور آن را در آیندهی تاریخ جهان حس میکنند، قبل از ظهور انقلاب اسلامی، غرب حضور مؤثر در آیندهی جهان را برای خود پیشبینی كرده بود و فكر میكرد تمدن آیندهی جهان، تمدنی است با رویكرد به غرب، حالا متوجه شدهاند نه تنها اسلام به آن نحوه كه امام خمینی«رحمةاللهعلیه» به صحنه آورد، یك حركت آیندهدار و یك حركت تمدنساز هست، بلکه تمدنی است كه - برعکس تمدن غربی- جوابگوی نیازهای معنوی بشری میباشد كه فرهنگ غربی سالها در نفی و سركوبی آن تلاش كرده بود. این كه میبینید بین خودشان اختلاف هست، یك گروه میخواهد حضور این انقلاب را از صفحهی زمین حذف كند و گروه دیگر میگوید: باید ایران را به عنوان یك واقعیت بپذیریم، به این جهت است كه این انقلاب دیگر یک واقعیت جهانی شده است كه به یک اعتبار هم چیز جدیدی نیست، بلكه فهم یک انسان الهی است از اسلام، مطابق با شرایط جدید، یعنی در واقع یک نوع تفسیر قرآن است در شرایط جدید.
مگر حذف تفكر «مهندس بازرگان» بهعنوان رئیس دولت موقت و یا «بنیصدر» كه تا جایگاه رئیسجمهوریِ این انقلاب آمده بود، چیز سادهای بود؟! ولی چون با اهداف اصلی انقلاب اسلامی هماهنگی نداشت، انقلاب توانست آنها را حذف كند، همچنین حذف «شریعتمداری» به عنوان مجتهدی كه به رقابت با امام خمینی«رحمةاللهعلیه» آمده بود، یكی از بزرگترین تواناییهای انقلاب بود، همچنانكه حذف امثال دكتر سروش نشانهی قدرت فكری انقلاب بود، عموماً تئوریسینهایی امثال دکتر سروش امید داشتند که میتوانند با حرفهای خود جهت اصلی انقلاب را به سوی طرح و اندیشهی خودشان تغییر دهند و اطلاعات و استعداد دکتر سروش امید چنین كاری را در او قوت میداد و عموماً هم در سایر انقلابها چنین شخصیتهایی توانستهاند انقلاب را به سوی تئوریهای خود بكشانند، ولی انقلاب اسلامی به جهت قدرت فوقالعادهی فقهی، فلسفی كه ناشی از شخصیت امامخمینی«رحمةاللهعلیه» بود، توانست آن ها را حذف كند. بسیاری از روشنفكران داخلی و خارجی، باورشان نمیآمد انقلاب توان حذف آن ها را داشته باشد و از آن مهمتر حذف روحیهی غربزدگی دولتهای سازندگی و اصلاحات بود که بنا داشتند انقلاب اسلامی را در نهادهای غربی ادغام کنند و از انقلاب اسلامی که بنا دارد مبانی نظام سلطه را به هم بزند یک ژاپن و یا مالزی بسازند.
همیشه در انقلابهای صدسالهی اخیر تئوریسینهایی بودهاند که در عین همراهی با انقلابها، ملاك و ارزشهای غرب و فرهنگ مدرنیته مدّنظرشان بوده و لذا در مقطع خاصی جهت انقلاب را در دست گرفتهاند. همان كاری كه تحصیلكردههای غرب با انقلاب مشروطه انجام دادند با انقلابهای صدسالهی اخیر نیز انجام شد. انقلابی که نهتنها تحتتأثیر گفتار امثال دکتر سروش قرار نگیرد بلکه از فرهنگی که توسعه به روش غربی به همراه میآورد عبور کند و به راه خود ادامه دهد، برای دنیای غرب بسیار وحشتناک است! اینها تمام امیدشان بعد از آنكه ایران از دست شاه بیرون آمد، به روشنفكرانی بود كه در عین مذهبی بودن، اساس تمدن مدرنیته را پذیرفتهاند، حالا انقلابی به صحنه آمده كه با روحیهی نفی تمام جلوههای مدرنیته به هر شكلی كه باشد، در راستای تمدنسازی اسلامی قدم میگذارد.
انقلاب اسلامی هم قدرت تشخیص رقیب را دارد- با هر لباس و در هر سمت و مسئولیتی كه باشد- و هم قدرتِ حذف رقیب را، این به جهت ساختار تشخیص هدف مشخصی است كه در پیش روی خود ترسیم كرده است. همچنان که آنچه را حضرت زهرا(س) از اسلام میشناسند، چیز دیگری است لذا بصیرت حضرت زهرا(س) نسبت به آیندهی اسلام موجب میشود كه آنچه بعد از رحلت رسول خدا واقع شد به عنوان اسلام اصیل پذیرفته نشود و منطق فاطمه(س) در خطبهی مسجد مدینه جدایی آن فکر را نسبت به اهدافی كه اسلام باید دنبال كند، مینمایاند، در حالیكه فرهنگ سقیفه خود را خارج از اهداف اسلام نمیداند.(85) کارگزاران دولتهای سازندگی و اصلاحات حاضر نیستند بگویند ضد انقلاباند، ولی این انقلاب است که میفهمد این طرز تفكر با اهداف تمدنزایی اسلامی سازگاری ندارد. همین كه انقلاب اسلامی بعضی از این روشنفكران را به جایی كشاند كه با دشمن اسلام عقد اُخوت بستند، نشان میدهد که قدرتِ نمایاندن جایگاه اصلی رقبای خود را دارد. كسانی را كه اگر سالهای قبل در بارهی آنها میگفتید این افراد رابطهی درستی با اسلام و انقلاب ندارند، عدهی زیادی نمیپذیرفتند، سیر انقلاب به سوی اهداف اصلی و پایداری انقلاب بر مواضع خود، موجب شد كه شخصیت اصلی آن افراد روشن شود و یک نفاق سیاسی پنهان در آن افراد ظاهر گشت که همان نفاق منجر به خروج آنها از نظام اسلامی گردید.
در راستای قدرت حذف رقیب توسط انقلاب اسلامی، میبینیم بالأخره صدام حذف شد، ولی انقلاب حذف نشد. بعد حكومتِ به ظاهر دینیِ طالبان در افغانستان را آوردند تا به جهت تشابه دینی، چهرهی حكومت اسلامی ایران را از بین ببرند، ولی طالبان حذف شد! گفتند چون مردم عراق از صدام دل خوشی ندارند، صدام را حذف میكنیم و با استقبال مردم عراق، در عراق پایگاه درست میكنیم و از این طریق انقلاب اسلامی ایران را سرنگون یا محدود میكنیم. شما دیدید كه انقلاب اسلامی، آمریكا را عملاً در عراق به عنوان رقیب خودش حذف كرد و از همه مهمتر جریان انتخابات دهم ریاست جمهوری بود که با برنامههایی که از پانزدهسال قبل ریخته بودند به امید سرنگونی نظام اسلامی به میدان آمدند و انقلاب اسلامی آن را نیز دفع نمود، زیرا حقیقت انقلاب اسلامی توحید است و هر جریانی مقابل توحید ایستادگی کند نفی میشود.(86)
روش خاص انقلاب اسلامی روشی است كه چون از سیره و سنت اهلالبیت(ع) پیروی میكند عموماً در صحنههای مقابله با رقیب پیروز است. روش اهلالبیت(ع) طوری است كه به ظاهر درگیری مستقیم با هیچ كس ندارند، ولی رنگ هیچ حاكمیتی را هم نمیپذیرند. نمونهاش حركات حضرت امام هادی(ع) است در موقعیتی كه متوكل عباسی آن حاكم خونخوار و قدرتمند عباسی بر سر قدرت است، حضرت طوری موضعگیری كردهاند كه متوكل به اطرافیان خود میگوید: «وَ یْحَكُمُ قد اَعْیانِی اَمْرُ ابْن الرِّضا»(87) وای بر شما! كار ابنرضا مرا از پای انداخته است. یا در تاریخ داریم که عثمان با حضرت علی(ع) در مسجد مدینه روبهرو میشود و در صحبت طولانی از حضرت گله میكند كه «سوگند به خدا ای ابوالحسن؛ نمیدانم آیا آرزوی مرگ تو را داشته باشم یا آرزوی زندگی تو را؟ سوگند به خدا اگر تو بمیری من دوست ندارم پس از تو برای غیر تو زنده باشم، چون همانند تو كسی را نمییابم، و اگر زنده باشی پیوسته یك طاغی را مییابم كه تو را نردبان و بازوی خود گرفته و پناه قرار داده ....».(88) شما در روش اهلالبیت(ع) با دشمنانشان به زبان بیزبانی همین حرف را میشنوید كه نه بهانهای دست آنها میدهند كه آنها انگیزهی مبارزه با ائمه(ع) را داشته باشند و نه حاضرند آنها را تأیید كنند و رنگ غلط آنها را به خود بگیرند، این است كه وجود این خاندان و مكتب این خاندان همواره پایدار بوده و در هر دورهای اشاره به آیندهی تاریخ دارد، به آیندهای كه باید غدیر تحقق پیدا كند و فرهنگ علوی سراسر نظام اجتماعی بشر را تغذیه نماید و زندگی زمینی به آسمان معنویت متصل گردد و دشمنان انقلاب اسلامی از همین نوع موضعگیریهای انقلاب اسلامی كلافه شدهاند. بعضی از سران دولت آمریكا صریحاً میگویند که ما نسبت به ایران اشتباه کردیم و هرگز نمیتوانیم ایران را شکست بدهیم. عمده آن است كه مسئولان اجرایی نظام اسلامی تواناییهای این انقلاب را بشناسند و طوری موضعگیری نكنند كه دشمن به موفقیت خود امیدوار شود و برای مدّتی برای حركت انقلاب به سوی تمدن اسلامی، زحمت ایجاد كنند.
ما به اندازهای كه بر اساس روح انقلاب اسلامی وارد میدان شویم، پیروز خواهیم بود و رقیب خود را حذف میكنیم، ولی هر وقت برای راضیكردن دشمن، از هدف اصلی انقلاب كه تحقق تمدن اسلامی است -آنهم به معنی واقعی تمدن اسلامی، نه تمدن اسلامی كه مدرنیته برای ما معرفی میكند- كوتاه بیاییم، خودمان به دشمنان انقلاب روحیه دادهایم و متأسفانه بعضاً این كار را كردهایم.
وقتی جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را با این دید بنگریم، متوجه میشویم چرا و چگونه انقلاب اسلامی قبل از ظهورش هم موجب نشاط و حرارت به زندگی آن نیروهای مذهبی بود كه به آیندهای ماوراء نظام شاهنشاهی فكر میكردند. اگر به وضع روحی نیروهای مذهبیِ قبل از انقلاب كه به انقلاب فكر میكردند، عنایت بفرمایید، میبینید چقدر خوب عمل كردند و بسیاری از آنها بهتر از كسانی كه با انقلاب روبهرو شدند، در فضای روحیهی انقلابی زندگی كردند و گوهر آن را شناختند و در تحقق آن گوهر سهیم شدند، گویا آنها به خوبی گوهر این انقلاب را قبل از اینكه ظاهر شود، در ماوراء زمان و مكان، میدیدند و با آن تماس داشتند. برای روشن شدن این موضوع حرف ارسطو، حرف دقیقی است که میگوید: قبل از مَردشدنِ یك كودك، حقیقت «مَردی» در عالَم هست، هر چند آن كودك بالفعل كودك است و بالقوّه مرد، بعد میگوید: این «مَردی» است که دارد بدن كودك را به سوی خودش جهت میدهد، هر چند که در زمان كودكی هنوز به آن نرسیده است، به عبارت دیگر؛ در مقابل کودکی که هنوز مَرد نشده، «مَردی» در این عالَم هست و این كودك را به حرکتش درآورده تا پس از چند سال به آن برسد.(89)
انقلاب اسلامی به جهت آنکه پرتوی از حقیقت غدیر است، دارای حقیقت است و نیروهای متدین به انقلاب اسلامی، طوری وارد دینداری شدند كه در افق خود متوجه وجود حقیقت انقلاب بودند، هرچند آن انقلاب هنوز در زمان و زمین خاصش ظاهر نشده بود، و لذا در عین این كه از جهتی با آن زندگی مینمودند، از جهت دیگر در راستای ظهور آن تلاش میكردند، مثل باغبانی که نهالهای جوان درختِ سیب را در زمین مینشاند، درست است كه هنوز در خارج میوههای سیب ظاهر نشده، ولی وجود بالقوّهی سیبها او را به حركت درآورده و همان وجود بالقوه و غیبیِ سیبها آنچنان قدرتی دارد كه باغبان را شب و روز به كار میگیرد، به طوری كه نصف شب به باغ میآید، درختها را آبیاری میكند تا بعداً آن سیبها روی شاخهی درختها ظاهر شوند. به گفتهی مولوی:
در زمان، شاخ از ثمر سابقتر است
در هنر از شاخْ او فائقتر است
چـون كه مقصود از شجـر، آمد ثمر
پس ثمـر اوّل بـود آخر شجــر
یعنی از نظر زمان، اوّل شاخهها هست و بعد میوه، ولی در عالم معنا آن میوه، حضور اصلی و برتری را در صحنه دارد، چون مقصود از كاشت درخت، میوهی آن بوده است، پس عملاً ابتدا میوه بوده و سپس درخت. در همین راستاست كه معتقدیم آن چیزی كه در نهایتِ تاریخ به عنوان حكومت مهدی(عج) ظهور میکند، در همهی تاریخ نقش فعّال دارد و عملاً موتور حركت تاریخ، ظهور حكومت حضرت مهدی(عج) است. همچنان كه میوه، سراسر حركت باغبان را شكل میدهد و درآخرین منزلِ حركتِ درخت، ظاهر میشود. به این معنی است که میتوان گفت حركات مقدس، مثل ذوات مقدس اهلالبیت(ع) باطن دارند، منتها ذوات مقدس، باطنشان بالإصالة است، ولی حركات مقدس بالتَّبع است. مثلاً شما در رابطه با مقام حضرت زهرا(س) میگویید: «اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یَا مُمْتَحَنَةُ إمْتَحَنَکِ الَّذی خَلَقَكِ قَبْلِ أنْ یَخْلُقَکِ، وَ کُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِهِ صَابِرَةً»(90) سلام بر تو ای امتحان شدهای كه خالق تو قبل از آنكه تو را خلق كند، امتحانت كرد و تو نسبت به آن امتحان شكیبا بودی. معلوم است خداوند با حقیقتِ غیبی حضرت زهرا(س) مصاحبه و مراوده داشته است، كه به آن حقیقت، حقیقت نوری فاطمه(س) میگویند که در كتاب «مقام لیلةالقدری فاطمه(س)» تا حدّی در این مورد بحث شد. پس ذوات مقدس معصومین(ع) یك حقیقت است كه قبل از ظهورشان در عالم بوده،(91) و حضرت فاطمه(س) نظر به تحقق آرمانهای الهی در صورت و شكل یك انقلاب دارند، كه اصل آن انقلاب، همان انقلاب مهدی(عج) است و پیامبر خدا(ص) هم به حضرت زهرا(س) وعده دادند: «وَ مِنّا مَهدی هذهِ الاُمّة»(92) مهدی این امت از فرزندان تو است. یعنی ای فاطمه همان اسلامی كه تو شناختی و شناساندی، آیندهی تاریخ را تغذیه میكند، ولی آن انقلاب نهایی، مقدماتی میخواهد كه انقلاب اسلامی ایران، یكی از همان مقدمات است و به این اعتبار اولیاء خدا به آن نظر دارند و قبل از ظهور آن، آن را میشناسند و به همین جهت در روایات از نهضتی كه در قم برپا میشود، خبر میدهند كه ظاهراً اشاره به انقلاب اسلامی دارد و همهی اینها حکایت از آن دارد که انقلاب اسلامی یک حقیقتی است با ذاتی مشخص.(93)