تمدن زندگی ساز
سؤال: آیا میتوان گفت وقتی یك تمدن زندگیساز باشد عملاً جوابگوی نیازهای حقیقی و متعالی انسانها نیز هست و به اعتبار دیگر زندگیساز بودن یك تمدن كافی است برای اینكه جواب سؤالهای اساسی افراد را بدهد؟
جواب: حتماً همین طور است، چون وقتی یك تمدن زندگیساز است كه متوجه ابعاد عمیق جان و روان انسانها باشد و برای جوابگویی به آن ابعاد برنامهریزی كرده باشد، پس عملاً جوابگوی سؤالها و نیازهای همهی ابعاد وجودی انسانها هست. علاوه بر این باید تمدنِ زندگیساز بر پایهی فرهنگ و مكتبی پایهریزی شده باشد كه آن مكتب تحلیل قانعكنندهای نسبت به جایگاه عالَم و آدم ارائه دهد، تا انسان بتواند در ارتباط با خدای عالم خود را از غربت در زمین برهاند و اینجاست كه انسان باید متوجه شود با جوابهای غلط و یا انتزاعی به سر نبرد تا پس از مدتی از ادامهی آن زندگی خسته شود.(65) و این همان چیزی است كه تحت عنوان افسردگی گریبان افراد دلبسته به فرهنگ مدرنیته را گرفته و در فضای نفی شریعت الهی، خدا را از زندگی آنها دور کرده و به حال جانکندن کشانده است.
ابزارها؛ حامل فرهنگ خاص خود
سؤال: در جلسهی قبل مطرح شد اگر تمدنی صرفاً با خیال و وَهمِ انسانها ارتباط داشته باشد، انسانهایی كه در حدّ خیال باشند، به راحتی آن تمدن را میپذیرند، ولی اگر انسانها فوق خیال بشوند و بخواهند با حقایق زندگی كنند و نه با تصورات خودشان، دیگر آن تمدن بیتأثیر میشود، و نیز بحث شد ابزارها و تكنیكهای چنین تمدنی بیشتر برای ارضای نیازهای خیالی افراد ایجاد میشوند و با آمدن آن ابزارها در زندگی انسانها، فرهنگ مربوط به آنها خود به خود میآید.
حال این سؤال پیش میآید که آیا یک فرد میتواند از علم و ابزار یک تمدن در حدّ لزوم استفاده کند، امّا از فرهنگی كه همراه آن ابزارهاست متأثر نشود، و از آن بالاتر، اگر یک جامعه اراده كرد از علم و ابزار یک تمدن استفاده کند، آیا حتماً فرهنگی را كه بر اساس آن فرهنگ، آن ابزارها ساخته شده وارد آن جامعه میشود؟ آیا راهی برای گزینش ابزارها بدون متأثر شدن از فرهنگ مربوط به آن ابزارها وجود دارد؟
جواب: این سؤال؛ سؤال دقیقی است و انتظار جواب ساده برای سؤال خود نداشته باشید. در کتاب «گزینش تکنولوژی از دریچهی بینش توحیدی» هم تا حدّی موضوع از زوایای مختلف بررسی شده و در ابتدای امر ممکن است انسان بگوید: چه اشكال دارد از تلویزیون استفاده كنیم ولی به كمك تلویزیون فرهنگ خودمان را ارائه دهیم، یا از هواپیما استفاده كنیم بدون اینكه لازم باشد برای سوارشدن بیحجاب باشیم. با یك نگاه انتزاعی رابطهای بین ابزارها با فرهنگ خاصی که آن ابزارها در دل آن ایجاد شدهاند، وجود ندارد، ولی وقتی دقیقتر مسأله را دنبال كنیم متوجه میشویم، موضوع به این سادگیها نیست، به مرور عرض خواهد شد كه هر ابزاری بر اساس نیازی یا نیازهایی ساخته شده و بسیاری از آن نیازها بر اساس فرهنگی است كه انسان در آن قرار دارد و از هر ابزاری كه استفاده شود، فرهنگی كه منجر به ساختهشدن آن ابزار شده، به صورتی نامرئی وارد آن زندگی و جامعهای میشود كه از آن ابزار استفاده میكند.
در كتاب «فرهنگ مدرنیته و توهّم» بحثی تحت عنوان «انسان ابزارساز، انسان دوران مدرنیته» مطرح شده، در آنجا تحلیل میشود كه چگونه ابتدا معنی انسان در دوران جدید عوض شد و سپس این نوع تكنولوژی ایجاد و وارد زندگیها گشت. در زندگی توحیدی، انسان بنا را بر این گذاشته كه خود را تغییر دهد تا شایستهی قرب الهی شود، ولی در تفكر جدید انسان به اندازهای كه طبیعت را تغییر دهد، احساس وجود میكند و لذا ابزارهایی مناسبِ چنین برداشتی از انسان، ساخته شد تا با تغییر طبیعت و تسلط بر آن بر معنی خود بیفزاید.
عمده آن است كه ما متوجه شویم در پشت این ابزارها یک نوع برداشت از «عالم» و «آدم» و «خدا» هست كه بر اساس آن نوع فكر، تعامل خاصی با طبیعت شروع شد و برای آن نوع تعاملِ خاص با طبیعت، ابزارها و تكنیكهای مدرن طراحی و ساخته شد. حالا با پذیرفتن این موضوع كه رابطهای بین ابزارها و فرهنگها هست، آیا بالأخره میشود از آنها استفاده کرد و گرفتار فرهنگِ پنهان آن نشد؟ عرض بنده این است كه در عین ظریفبودن موضوع، حال كه راهی برای كنارگذاردن ابزارهای فرهنگ مدرنیته نداریم، شرط استفاده از ابزارها این است كه در این موضوع به خودآگاهی برسیم كه در اثر آن خودآگاهی، اوّلاً؛ فرهنگی را كه موجب ساختن این ابزارها شده است، بشناسیم. ثانیاً؛ همواره فرهنگی كه مورد توجه و پسندمان میباشد مدّ نظرمان باشد و بدانیم فرهنگ خودی از چه جوانبی مورد حملهی فرهنگ مدرنیته قرار میگیرد و با شناخت ظلمات فرهنگ مدرنیته و توجه به عظمت فرهنگ دینی، از خطر ورودِ فرهنگ پنهان در تکنولوژی غربی، تا آنجا كه ممكن است مصون بمانیم تا آرامآرام تكنیكی مناسب فرهنگ دینی خود جایگزین آنها نماییم.
ابتدا باید از نظر تئوریک جایگاه تکنولوژی روشن شود تا بفهمیم از چه پایگاه فکری باید جامعهی امروزی را جلو برد تا از یک طرف از دنیای مدرن عقب نیفتیم و متهم شویم که دینداری با پیشرفت منافات دارد و از طرف دیگر خود را گرفتار آثار سوء تکنولوژی غربی ننمائیم. تکنولوژی غربی خواسته یا ناخواسته کارش به تخریب طبیعت میکشد و نه تعامل با طبیعت. حساب کنید برای ساختن یک لاستیک ماشین چقدر کارخانه باید ساخته شود و چه اندازه سوختهای فسیلی باید مصرف گردد و بعد از آنهم که دیگر آن لاستیک قابل استفاده نبوده برگشت آن به چرخهی طبیعت نزدیک به غیر ممکن است. حال بقیهی موضوعاتی را که در دل نظام تکنیکی غرب هست با همین مثال قیاس فرمایید. یک وقت از جایگاه تئوریک و نگاه فلسفی، فرهنگ پنهان در تکنولوژی را مورد بررسی قرار میدهیم، سخن همان است که منتقدین به تکنولوژی غربی میزنند که تکنولوژی غربی فرهنگ خود را به همراه دارد. ولی یک وقت در شرایط تاریخی خاصی قرار داریم که زندگی تکنیکی تمام اطراف ما را اشغال کرده و همهی میلهای ما را به خود جلب نموده، در این صورت رهبر و مدیر جامعه اگر بخواهد جامعه را جلو ببرد باید کاری کند که جامعه سوار تکنولوژی موجود شود و افسار آن را در دست بگیرد تا آرامآرام جامعه به نوعی از تکنولوژی نظر کند که به جای تخریب طبیعت، تعامل با طبیعت را مدّ نظر قرار دهد. هیچ مسلمان حکیمی، طالب آن نوع تکنولوژی نیست که طبیعت را تخریب کند و زندگی را از بستر طبیعی آن خارج کند، در حال حاضر باید افسار تکنولوژی را در دست گرفت ولی در نهایت باید از آن عبور کرد. به همین جهت با اینکه مقام معظم رهبری«حفظهاللهتعالی» میفرمایند: «به طور قاطع میگویم الگوی غرب برای توسعه، الگوی ناموفق است»(66) به دانشگاهها توصیه میکنند مواظب باشند در پیشرفت علمی از دنیا عقب نیفتند.
باید متوجه بود اگر افسار تكنیكهای دنیای مدرن را رها کنیم، تا داخل خانه و پسخانههای ما میآید، و با خود نوعی از زندگی را به همراه میآورد که در بستر آن نوع از زندگی، زندگی دینی و ارزشهای دینی به حاشیه میرود چون چیزهایی را عمده میکند که فرصتی برای غلبهی معانی معنوی در روح انسانهای جامعه باقی نمیماند. وقتی «تکنولوژی برتر» هدف یک فرهنگ شد هدف اصلی که قرب الهی است بهشدت مورد غفلت قرار میگیرد، ولی اگر با توجه به هدف اصلی به ابزارهای دنیای مدرن نظر شود فعلاً سعی میکنیم افسار تكنیك را در دست بگیریم و در حدّی كه مجبوریم از آن استفاده كنیم از آن گزینش نماییم. حرف امثال «شهیدآوینی» هم همین نکته است كه اگر نسبت به فرهنگ مدرنیته به خودآگاهی و نسبت به فرهنگ خود به دلآگاهی برسیم، فعلاً میتوانیم از تکنیکِ این تمدن استفاده کنیم تا خودمان را بازسازی نماییم و تمدنی بسازیم با فرهنگ خود. پس ما فعلاً به عنوان «اَکل مَیته» از این تمدن استفاده میکنیم، بدین معنی که روح آن را قبول نداریم ولی چارهای جز استفاده از آن نمیبینیم و لذا با حرص و ولع هم به سراغ آن نمیرویم. چون به چیزی مهمتر از غربیشدن که توجه کامل به عالم ماده است میاندیشیم و آن توجهدادن نظرها است به عالم قدس و معنویت. رنهگنون در کتاب «سیطرهی کمیت» آثار غفلت غرب از این موضوع را نشان میدهد و در کتاب «علل تزلزل تمدن غرب» سعی شده راهکار سیر به سوی قدسیشدن جامعه از طریق فرهنگ شیعه گوشزد شود و خطر غفلت از این موضوع نمایان گردد.
چه کسی باور میکرد به وسیلهی ایدهی توسعه به روش غربی که در دولت سازندگی عمده شد، جامعهای که تازه جنگ را تمام کرده بود و منور به نور قدسی فرهنگ شهادتطلبی بود، گرفتار یک نحوه اشرافیت و سکولاریسم شود؟ غفلت از آفات فرهنگ غربی که در درون تکنیک آن پنهان است جامعهی ما را با چنین مشکلی روبهرو کرد و سالها زمان نیاز دارد تا خود را در جایی قرار دهیم که خداوند بعد از جنگ برای ما بهوجود آورد. شاید مسئولان، آن زمان گمان نمیکردند رابطهای بین تکنیک غربی و فرهنگ غربی هست و شاید هنوز هم عدهای باور نکنند. چون همینطور که شما در تفکر انتزاعی میتوانید گُل قالی را جدای از قالی تصور کنید و گمان کنید در خارج از ذهن یک قالی داریم و یک گُل قالی، غافل از اینکه همین گلها صورتهای گوناگون پشمهای قالی هستند، فکر کنیم همین طور که در یک تفکر انتزاعی میتوانیم تکنولوژی را از فرهنگ آن جدا تصور نماییم، در خارج از ذهن و در درون زندگی هم میتوان با هر فکر و فرهنگی از تکنولوژی غربی استفاده کرد و کاری هم به فرهنگ غربی نداشت.
ممكن است بگویید: بیاییم و مردم را نسبت به فرهنگ مدرنیته و ظلمات مربوطهاش به خودآگاهی برسانیم و از همین ابزارها استفاده کنیم! ولی بدانید این یک خوشخیالی صِرف است زیرا از مردم نمیشود چنین انتظاراتی داشت، بله نخبگان و رهبران جامعه باید به خودآگاهی لازم برسند و در عین استفادهی لازم از تكنولوژی غربی، بستر ظهور ابزارهای مناسبِ فرهنگ دینی را فراهم كنند. باید با رجوع مردم به حق، در عقل و قلب مردم فرهنگی جای بگیرد که بر اساس آن فرهنگ، ابزاری مناسب مقتضیات عقل و قلب خود بسازند.
ابزارهای مناسب عقل و قلب
اگر خانههای قدیم را توجه بفرمایید، میبینید پیش از آنكه ساختمانِ خانه مهمان را به اندرون خانه سیر دهد، از فضایی معروف به هَشتی میگذراند تا با «یا الله»گفتن، محارم را از دید نامحرم در امان بدارند. دیوارهای بلند خانه، حافظ همهی ارزشهایی است كه انسان قصد حفاظت از آنها را دارد، همچنانكه فضای وسیع خانه، نمایانگر گشادگی سینهی اوست. كوبههای درشت و ستبر درِ خانه با صدای بَم، نمایانگر آن است که مردی در پشت در است و كوبههای ظریف و با صدای ریز، نمایانگر زنی است كه صاحب خانه را فرا میخواند، و بدین شكل ابزارهایی مناسب عقل و قلبِ خود میساختند، همچنانكه معماری عریان و لخت امروز، نشان میدهد كه انسانِ متجدد رازی برای نهفتن و محارمی برای در اماننگهداشتن ندارد.
پس ملاحظه میفرمایید كه ما نمیتوانیم تا آخر از همین ابزارها استفاده کنیم و هیچ تلاشی در جهت ساختن ابزاری متناسب با فرهنگ اسلامی نداشته نباشیم، چون در آن صورت خسارتهای بزرگی خواهیم دید، و آن محرومبودن از ابزارهایی است كه متذكر عهد عبودیت ما است.
آری؛ بنده هم قبول دارم كه نمیتوانیم بگوییم فرهنگ غرب به ما ربطی ندارد، همان طور كه نمیتوانیم بگوییم ما راهمان را از توسعه جهانی جدا میكنیم ولی:
اولاً: لااقل بفهمیم آنچه در جهان جریان دارد آهنگ توحیدی ندارد و ما با رسوخ در فرهنگ توحیدی خود میتوانیم از تنگنایی كه فرهنگ غرب گرفتار آن شده خود را تا اندازهای برهانیم.
ثانیاً: ما در عین این كه میدانیم امروز وضع تاریخ عالم طوری نیست كه بتوان به راحتی مدرنیته را كنار گذارد، ولی میتوان با تفكر، از فرهنگ توحیدی كه از گذشته در وجود ما زنده مانده و به ما توانایی و امكان عمل در آینده را میدهد، آگاه شد و به عهدِ دینی خود كه رمز بقای ملت ما از اضمحلال در دنیا و عامل سعادت ما در آخرت است، برگشت. زیرا بشر ساحتهایی دارد و اگر ساحت دینی و معنوی و عبادی و عقل قدسی او از بین رفت به كلّی دستخوش بحران میگردد. هرچند باز تأكید میشود؛ برای عبور از مدرنیته باید در همهی ملت عزم و خودآگاهی تاریخی پدید آید. ولی ملتی كه با داشتن فرهنگ تشیع امكان این بازخیزی را با دل و دست و پا و سر دارد، برای رسیدن به این عزم عمومی راه دشواری را نباید طی كند.
ثالثاً: درست است كه ما در چنین شرایطی نمیتوانیم مدرنیته را كنار گذاریم ولی اولاً؛ باید در پیدایش و قوام و سیر آن تأمل و تفكر كرد. ثانیاً؛ برای خارج شدن از آن، ادعاها را كنار گذارد و با جدیتی بیشتر از آنچه هست وارد برنامهای دراز مدت شد و این بدون تفكرِ عمیق در شناخت اسلامِ قدسی و غربِ قدسیستیز، ممكن نیست. این طور نیست كه فكر كنیم هرچیزی را با هر چیزی میتوان جمع كرد، باید متوجه باشیم تصور جمعِ اسلام با مدرنیته، یك تصور خیالی است، و این طور هم نیست كه به راحتی بتوان از مدرنیته آزاد شد. ما باید بدانیم در كجای تاریخ خود ایستادهایم - و از واقعیت زمانهی خود غفلت نكنیم - و به كجا میرویم و به كجا میتوانیم برویم. شرط رسیدن به توحید، درستاندیشیدن و درستعملكردن است.
رابعاً: درست است كه امروز نمیتوان به راحتی مدرنیته و دستآورد اصلی آن، یعنی تكنولوژی را كنار گذارد، ولی باید متوجه بود كه مصرف تكنولوژی نیاز به توحید و سنّت ندارد، اگر همچنان ادامه یابد بدون اینكه به عهد توحیدی خود متذكر باشیم و بدون آنكه در احیاء آن عهد بكوشیم، همهی زندگی توحیدی و عالم ایمانی ملتمان، تباه خواهد شد و تجربهی تاریخی نیز گواه است كه كشورهایی كه بیمهابا به مصرف تكنولوژی روی آوردند، همهی گذشتهی ایمانی آنها نیز مصرف همین تكنولوژی شد.
خامساً: از این نكتهی بسیار مهم نیز نباید غفلت كرد كه اگر نظمی و نظامی در یك خانواده و یا جامعه وارد میشود و یك نظم و نظامی خارج میگردد، این دگرگونی ها تابع سلیقه و میل اشخاص نیست ، بلكه این تغییرات با تغییر در تفكر و در وجود مردمان صورت میگیرد. مشكل بزرگ این است كه بعضی میپندارند میشود نظام دلخواه خود را با توصیه و یا تَحَكُّم به وجود آورد، بدون آنكه عالَم آن جامعه تغییر كند. آیا مشكل است بدانیم بین تكنولوژی و تفكرِ «فرانسیس بیكن» نسبتی لاینفك برقرار است؟ غرب برای جوامع غربزده عالَمی را بهوجود آورد كه مقتضای تحقق آن عالَم، پذیرفتن غرب است، و اگر بخواهیم از غرب و لوازم آن رها شویم و از این توَهمِ بزرگِ تاریخی، ملت خود را به حقیقتِ توحید رهنمون گردیم، باید با تفكر و تأمل در غرب و عالَم غربی و با تفكر و تأمل در توحید و عالَم دینی، این سیر را عملی سازیم، تا در نتیجهی آن، مردم با دل و جان به استقبال توحید بزرگ یعنی اسلام بروند و مسلّم خداوندی كه مددرسان پیامبرانش بوده ما را در این رسالت تاریخی تنها نمیگذارد و ارادهی خود را به دست ما عملی میسازد.
تاریخ گواه است كه مسلمانان چون حول محور حقیقت اسلام گردآمدند آن حقیقت به آنان همّت و درك و عظمت داد و این بار با تجربهای بزرگتر این كار عملی خواهد شد، و اگر از نكات گفته شده غافل نگردیم، در حال حاضر میتوان از امكاناتی كه مدرنیته برای طرح خود به وجود آورده استفاده كرد و با توجه به نقطهی آرمانی خود، خود را مجهز نمود و از مدرنیته عبور كرد و بدانیم هرچند نفس كشیدن در شرایطی كه این فرهنگ به وجود آورده بسیار سخت است ولی راهحل، نفس نكشیدن و مُردن هم نیست، همچنان كه اگر سرنوشت خود را محكومِ بودن در زیر لگدهای این فرهنگ بدانیم نیز، حكیمانه نیست و هنرِ ملت ما، درستتصمیمگرفتن در چنین شرایطی است.(67)