شرطِ زندگیسازبودن یک تمدن
سؤال: شما میفرمایید یك تمدن باید زندگیساز باشد، چگونه یک تمدن میتواند زندگیساز باشد؟
جواب: سؤال خوبی است ولی برای روشنشدن مطلب باید با دقت آن را پیگیری كنید. عنایت كردهاید كه شما در درون خود قواعدی دارید و برای اینکه با خودتان کنار بیایید، باید آن قواعد را در نظر بگیرید. تمدن غربی با نگاهی كه به انسان انداخت، انسان را موجودی با نیازهای صرفاً مادّی تعریف كرد و خوشبختی او را در به دستآوردنِ لذّات مادّی دانست، و به همین جهت جامعهی غربی و انسان غربی هر نوع كنترل معنوی بر امیال مادّی خود را از دست داد و در نتیجه گرفتار بحرانهای ناخواسته شد. قواعدی را كه اقتضای جان و دل انسان بود، رعایت نكرد، در حدیکه امروز نه انسانها با همدیگر كنار میآیند و نه با خود. انسان از نظر ساختار وجودی و قواعد تكوینی آنچنان است که اگر زندگی خاصی را که مطابق ساختار وجودی اوست شروع نکند، اولین مشکل او آن است که نمیتواند با خود کنار بیاید و عملاً با ابعادی از درون خود درگیر میشود. حال این درگیرشدن و اعتراض درونی انواعی دارد و اگر مسأله را با دقت ارزیابی نكند، یا با آن برخورد غلط مینماید یا اعتراضات درون خود را خفه میکند و یا با جایگزینیهای دروغین خود را فریب میدهد، به امید آنکه آن اعتراض درونی را فرو بنشاند. آدمها وقتی با خود درگیر شدند، یا متوجه میشوند كه با خلوت و اُنس با خداوند و پیرو آن پذیرفتن مسئولیتهای الهی در جامعه، آن اعتراض را جواب بدهند که از این طریق عملاً بهترین برخورد را با خود و درون خود کردهاند. یا اینکه با عیاشیِ افراطی میخواهند خودشان را از آن اعتراض درونی آزاد کنند و اگر با افراط و ادامهی سرگرمیهای عنانگسیخته، این عیاشیها را ادامه ندهند، آن اعتراض درونی آنها را راحت نمیگذارد.
اینکه شما میبینید افراد گرفتار فساد نمیتوانند در یك حدّ محدودی بمانند، به همین جهت است كه صدای اعتراض درونی آزارشان میدهد. این دختر یا پسری كه پیام اسلام و انقلاب را نپذیرفت، در تقابل با نظام جمهوری اسلامی نمیتواند یک انسان فاسد متوسط باشد، چون فطرت درونیاش در راستای بیتفاوتی نسبت به پیام این انقلاب به او نهیب میزند؛ یا باید مذهبی بشود و وارد عرصهی ضد كفر و ضد استكباری انقلاب شود، یا باید به صورتی افراطی بدی خود را ادامه دهد تا صدای اعتراض درونیاش را نشنود.
این که میپرسید: زندگیسازبودنِ یك تمدن یعنی چه؟ یعنی تمدنی كه بتواند تمام ابعاد انسانیِ انسان را جواب بدهد به طوری كه انسانها در بستر آن تمدن بتوانند برای همیشه و در طول زندگی، با خود کنار بیایند و پس از مدتی با بحران درونی روبهرو نشوند، و با دقت بر روی فرهنگ غرب میتوان فهمید كه تمدن غرب، زندگیساز نیست و این مطلب را بحمدالله امروزه اندیشمندان جهان مفصلاً به بحث گذاردهاند.
اگر یک تمدن دویستسال شعار بدهد که من تمام نیازهای شما را جواب میدهم، و بعد از دویستسال مردم با شرایطی روبهرو شوند که اساسیترین نیازهایشان را بیجواب ببینند، طبیعی است كه بر آن تمدن میشورند. بیتفاوتی مردم جهان نسبت به وضع موجود، ناشی از همین است، امروزه مردمی كه به فرهنگ غرب دل بسته بودند، یا مأیوساند و یا معترض، و یأس هم خودش یک نوع عکسالعمل منفی و در واقع صورتی خاص از اعتراض است. مثلاً شما آمریکاییها را ببینید، به قول خودشان، حداقل هفتادوپنج درصد مردمشان دیگر کاری به وضع موجودِ سیاسی و نظام فرهنگی كشورشان ندارند؛ یعنی از همهچیز دلسرد شدهاند. یک عدهشان هم منتظرند در اوّلین فرصت همهی نظامشان را نفی کنند. اینکه شما ملاحظه میکنید دو حزب جمهوریخواه و دموکرات با تمام انرژی سعی میکنند تا کشور آمریکا را نگه دارند، برای این است که متوجه شدهاند امکان فروپاشی ایالت متحده به ایالات غیر متحد بسیار نزدیک است، این وضع آمریکا است که نماد تمدن غرب است، اروپا از این هم بدتر است. پس تمدن غرب، تمدنی نبود که زندگیساز باشد و این نكته از همان ابتدا قابل پیشبینی بود، چون وقتی هر نوع كنترل معنوی از امیال مادّی برداشته شد، فسادِ عنانگسیخته كار را به بحرانی میكشاند كه امكان ادامهی حیات از بین میرود و به تعبیر دیگر عالَم فرهنگ مدرنیته تاریك شده است، میلهای عنانگسیخته تمام انضباطها را به هم ریخته و زرنگی، جای اندیشه و حكمت نشسته و هوش به جای عقل قرار گرفته، تا هرچه بیشتر در عنانگسیختگی جلو برود، زیرا با نفی معنویات، باطن انسانها تاریك شد، درست همان معنویتی که تمدن اسلامی بر آن تأكید دارد و در صدد است بیشترین نتیجه را از آن طریق بهدست آورد.
اسلام میفرماید: در دوران ظلمات آخرالزمان باید هشتساعت كار، هشتساعت استراحت و خواب و هشتساعت عبادت و تفكر و خلوت و اُنس با خدا داشته باشی، وگرنه ظلمات آخرالزمان دل تو را تاریك میكند و در زندگی فردی و اجتماعیات بحران بهوجود میآید. تصور بفرمایید اگر جامعهای هشت ساعت از روز خود را به کسب معارف الهی و عبادات معنوی بگذراند در چه جایگاهی از شعور و تمدن قرار میگیرد و چه معارف بلندی که امروز فقط در اختیار خواص است در سطح عموم مردم ظهور میکند.
تفاوت زندگی اسلامی با تمدن اسلامی
سؤال: با توجه به توصیفی که از تمدن اسلامی دارید آیا تا به حال، تمدن اسلامی داشتهایم؟
جواب: ابتدا باید فرق زندگی اسلامی و تمدن اسلامی روشن شود تا بتوان عرض کرد چرا میگوییم تا حال تمدن اسلامی نداشتهایم.
میدانید كه مسلمانان به دنبال اسلام هستند و تلاش میكنند در محیط زندگی خود شرایطی را جهت انجام وظایف دینی بهوجود آورند و لذا از این جهت آثاری از شرایط زندگی اسلامی در گوشه و كنار جهان اسلام به چشم میخورد و ائمهی معصومین(ع)، در عین اینكه از حاكمیت حذف شدند، ولی نقش خود را در جریان معنویت در جهان اسلام ادامه دادند.(56) ولی این غیر از آن است كه حاكمان جهان اسلام خودشان اسلام را خوب شناخته باشند و بخواهند شرایط تحقق آن را در تمام روابط جامعه جاری كنند. پس از رحلت پیامبر خدا(ص) جناب ابابكر به جای حضرت علی(ع) آمد، خود او میگوید: «به خدا سوگند من بهترین شما نیستم و البته من نشستن بر این جایگاه را ناخوش میداشتم و مایل بودم كسی از میان شما به جای من برای این كار انتخاب میشد»(57) و یا در جای دیگر میگوید: «اَقِیلُونِی فَلَسْتُ بِخَیْرِكُم...» رهایم كنید كه من بهتر از شما نیستم، و یا جناب خلیفهی دوم میگوید: «كُلُّ النّاسِ اَفْقَهُ مِنْ عُمَر حَتّی رباب الحجال»(58) همهی مردم از عمر داناتر به دین هستند، حتی زنان پردهنشین. و مسلّم بقیهی حاكمان جهان اسلام از خلیفهی اول و دوم بهتر نبودند در نتیجه آنها هم عالَم اسلام را نمیشناختند كه بخواهند تمدنی برای تحقق آرمانهای اسلام به پا كنند و چون تمدنها و فرهنگها مابهازاء آرمان انسانها هستند و متوجه ساحت درونی آنها میباشند، حال وقتی ساحات درونی حاكمانِ جهان اسلام در قرون گذشته نظر به عالَم اسلام ندارد، مسلّم تمدنی هم كه حاصل احوالات درونی آن حاكمان است تجلّی اسلام حقیقی نیست و ما را متذكر عهدمان با حقیقت اسلام نمیكند.
در نگاه دینی، اساس زندگی مربوط به عالَمی است بعد از این دنیا و زندگی دنیا باید طوری تنظیم شود كه همواره قیامت مدّنظر انسانها بماند. تمدنی که افق و محور اصلی آن توجه به قیامت و ابدیت نباشد، نه تمدن اسلامی است و نه پایدار خواهد ماند، زیرا بزرگترین عامل كنترل میلهای عنانگسیخته یاد مرگ و قیامت است و اگر قیامت فراموش شد، بحران شروع میشود. نمونهاش را هم در تمدن امویان و عباسیان ملاحظه میكنید كه چگونه پس از چندی بهكلّی مضمحل شدند، پس به دلایل زیادی باید گفت: ما تا حالا هیچ تمدن صحیحی كه بهوجودآورندگان آن، دین را به خوبی بشناسند و بستر ظهور آرمانهای آن را فراهم كنند، نداشتهایم. ما بعد از رحلت رسول خدا(ص) و حذف امیرالمؤمنین(ع) زمینهی بروز تمدن اسلامی به معنی واقعی آن را بهكلّی از دست دادیم، چون بنا بود بعد از رحلت آن حضرت همان حالت معنوی و حضوری كه وجود منوّر رسول خدا(ص) بهوجود آورده بودند، نهادینه شود و آرامآرام تمدنی مناسب انوار مقدس معصومین(ع) ظاهر گردد، ولی نهتنها چنین نشد، بلكه همان رقابتهای قبیلگیِ دوران جاهلیت به صحنهی تصمیمگیریهای اجتماعی برگشت. زمان خلافت چهارسال و چندماههی امیرالمؤمنین(ع) هم با توجه به همهی درگیریها در همان فرصت محدود کارهای ارزشمندی شد، به طوری كه مورخین مینویسند با احیاء ارزشها، ملاك ارزیابی افراد، تدیّن و تقوای آنها بود، ولی بسیاری از کارهایی که امكان داشت با توجه به توانایی حضرت(ع) انجام بشود، از قبل زمینهی انجامش از بین رفته بود و فرصت جبران آن را هم به حضرت ندادند. پس حتی دوران حاكمیت علی(ع) را هم نباید نمونهی كامل ظهور تمدن اسلامی دانست، چون با سه جنگ طاقتفرسا فرصتی برای حضرت نماند.
راز ماندگاری یك تمدن
سؤال: به چه دلیل تمدن اسلامی نقصهای تمدنهای دیگر را ندارد و به بحرانهایی که تمدنهای گذشته دچار شدند دچار نمیشود؟!
جواب: اوّلاً؛ باید دید علت هلاكت و سقوط تمدنها در طول تاریخ چه بوده، ثانیاً؛ راز ماندگاری یك تمدن چیست.
اگر این دو نكته با دقت زیاد مورد بررسی قرار گیرد، میتوان به سؤال شما جواب داد. قرآن میفرماید: «وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ...»(59) هلاك كردیم ملتهای گذشته را به جهت آنكه ظلم كردند. یا میفرماید: «وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِینَ»(60) اسرافكنندگان و آنهایی كه میلهای خود را با نور ایمان كنترل نكردند، هلاك كردیم. یا میفرماید: «أَلَمْ یَرَوْاْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّكَّنَّاهُمْ فِی الأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَّكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاء عَلَیْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الأَنْهَارَ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ»(61) آیا ندیدند ملتهای گذشته را با آنكه شرایط زندگی خوبی برایشان فراهم كردیم بهتر از آنچه به شما دادیم، بارانهای پی در پی برایشان فرستادیم، و از زیر شهرهایشان نهرها جاری ساختیم، ولی آنها را به جهت گناهانشان هلاك كردیم و گروه دیگری را جایگزین آنها نمودیم؟
حتماً عنایت دارید كه مُردن انسانها امری طبیعی است، ولی هلاكتِ تمدنها یك امر طبیعی نیست، بلكه به جهت انحراف از مسیر توحید است و به همین جهت هم فرمود هلاكشان كردیم، یعنی حاصل كارشان پوچ و بیثمر شد و با فروافتادن در بحرانهای اجتماعی، تمدنشان از بین رفت. در همین رابطه میتوان به قسمت دوم بحث هم پی برد كه راز بقاء یك تمدن چیزی جز توحید و حاكمیت حكم خدا در تمام ابعاد زندگی انسانها نیست، و لذا اگر بخواهیم توحید با همهی ابعاد، در نظام اجتماعی محقق شود، باید انسانی موحّد، آن هم موحّد كامل در نظام اجتماع حاكم باشد كه او جز امام معصوم نخواهد بود. و حرف شیعه جز این نیست؛ که اولاً: دلایل کافی داریم که فقط امامی معصوم باید در جامعه حکومت کند و حجّت خدا هم همیشه در عالم هست - چه غایب و چه حاضر و چه حاكم و چه غیر حاكم-(62) ثانیاً: بشر فقط با حاكمیت معصوم میتواند آرام بگیرد و با تبعیت از فرامین و برنامههای او همهی ابعادش ارضاء میشود و بر اساس همین اعتقاد است كه شیعه در زمان غیبت امام معصوم(ع) حداقل به حاكمیت فقیهی كه كارشناس كشف و اجرای حكم آنها است قانع میگردد. و اگر مقایسه بفرمایید در راستای جوابگویی به ابعاد ظاهری و باطنی انسان، نظام جمهوری اسلامی نه تنها بحرانهای جهان غرب را ندارد، بلكه سعی میكند بحرانهای ناشی از غربزدگی جامعه را نیز تقلیل دهد و حتیالامكان پشت سر بگذارد.
مگر یك تمدن چگونه شكل میگیرد و جلو میرود تا به نقطهی عطف خود برسد؟ همین كه در نظر و تفكر متوجه حق باشد و مكتبی داشته باشد كه در حقشناسیِ آن مطمئن باشد، و اساس روابط بین انسانها را در عمل عدالت قرار دهد، در این دو صورت آن تمدن میتواند موانع را یكی بعد از دیگری پشت سر بگذارد و جلو برود. در طول تاریخ بعد از صدر اسلام جمهوری اسلامی تنها نظامی است كه اراده حاكمانش حاكمیت اسلام ناب است، هرچند برای تحقق کامل آن سالها صبوری و انتظار لازم است و هرچند پسماندههای فرهنگهای غیردینی بعضاً این حركت را به عقب برگردانند، ولی آن فرهنگها با ظهور فرهنگ شیعه، دیگر كاركرد خود را از دست دادهاند. عمده آن است كه متوجه شویم در این شرایطِ تاریخی، اولاً: علت بیماری تمدنها به خوبی مشخص شده است. ثانیاً: راه درمان نیز ظاهر گشته است، و راه درمان شرایطی است كه انسان متوجه باشد باید با بندگی خدا زندگی را شکل داد و دائم متذكر قیامت بود و حیات مادّی را چون پلی دانست كه باید از آن گذشت و تمدنی ساخت كه با متذكرشدن انسان به جنبههای معنوی، زمینهی رستگاری ابدی او فراهم شود، در این شرایط است که انسانها احساس پوچی نمیكنند و هدف خود را غیرقابل دسترس نمییابند و شرایط رسیدن به اهداف عالیهی انسانی را بر باد رفته نمیبینند.
درست است که شرایط اجتماعی و نظام اداری كشور را در حال حاضر خراب میدانیم، امّا اوّلاً؛ نشانههایی از اصلاح این خرابیها به چشم میخورد كه از آیندهای خبر میدهد كه آرایش دیگری غیر از آنچه هست در نظام اداری ما حاكم شود. ثانیاً؛ شرایط حاضر نسبت به زمان طاغوت، برای كسی كه بخواهد زندگی دینی خود را پایهریزی كند، مزاحمت كمتری ایجاد میكند، تا إنشاءالله شرایط به جایی برسد كه بستر مناسب و كاملی برای زندگی دینی فراهم آید. فعلاً چیزی به نام انقلاب اسلامی در صحنهی زندگی این نسل ظاهر شده كه جا دارد انسان برای پایداری و تكاملش بمیرد و در كنارش زندگی کند، چیزی كه بقیهی مردم دنیا فعلاً در كنار خود ندارند و لذا احساس پوچی میكنند، چون هیچ آیندهی مقدسی برای خود نمیشناسند.
امروزه به راحتی میتوان گفت تنها عامل دلخوشیِ واقعی برای انسان مسلمان، افقی است كه انقلاب اسلامی در منظر تاریخ گشوده است و زندگی ما را جهتدار كرده است. این نسل برای ماندن فلسفه دارد، همانطور که قبل از انقلاب هم جوانان مسلمان برای ماندنشان فلسفه داشتند و آن عبارت بود از اینکه باید نظام اسلامی را حاكم كنند، برای همین هم آنها برای ادامة حیاتشان در شوق و حال بودند. ولی افقی كه انسان مدرن برای خود ساخته، آنچنان نیست كه به او كمك كند تا همواره او را در نشاط قرار دهد، چراكه در افق مدرنیته بینش صحیحی نسبت به مرگ و غایت حیات مطرح نیست، گرفتار امروز است و لذا با اینهمه تبلیغ و سر و صدا برای زندگی، هیچ بهرهای از زندگی حقیقی ندارد و همچنان سؤالاتش درباره عالَم و آدم بیجواب مانده است و هر چه از عمر این تمدن میگذرد، نسبت آن با حقیقت كمتر میشود و در واقع چشم حقیقتبین آن بیش از پیش به چشم ظاهری و دید مادّی تقلیل مییابد و لذا برعكس تمدن دینی، قادر به درك شهودی و حضوری عالَم نیست ولی تمدنی كه شیعه امكان تحقق آن را در خود دارد و به دنبال شرایط ظهور آن است، درست عكس این تمدن است و لذا با تمام اطمینان میتوان گفت تمدن شیعه راز ماندگاری خود را در خود دارد.