جمهوری اسلامی بستر ظهور حقیقت حکومت اسلامی
سؤال: حكومت جمهوری اسلامی تا چه حد، ظهور آن حقیقت است؟
جواب: به اندازهای كه اركان نام برده شده در آن به صورت فعّال، حاضر و تأثیرگذار باشند. در این كه حكومت جمهوری اسلامی فعلاً تنها نظامی است كه بستر ظهور آن حقیقت است حرفی نیست، اما یادتان باشد، كه ما اوّل باید تئوریهای انقلاب و تمدن اسلامی را خوب بشناسیم و به مردم هم معرفی كنیم تا همه بدانیم كه این انقلاب میخواهد ما را به كجا برساند(38) وگرنه توسط اهداف غربی که به انقلاب تحمیل شده به غدیر پشت میكنیم و انقلاب اسلامی را كه ادامهی همان غدیر است رها مینماییم. در بستر آگاهی مردم بقیهی اركان نظام میتوانند فعّال و نافذ باشند و جمهوری اسلامی هرچه بیشتر مظهر آن حقیقت قرار بگیرد.
سؤال: آیا قدرت مقابلهی حكومت اسلامی با حكومتهای دیگر، به ظهور آن حقیقت مربوط میشود؟ آیا هرچه ظهور حقیقت حکومت اسلامی شدیدتر شود قدرت نفی رقیبانش هم بیشتر میشود؟ یا ظهور حكومت اسلامی جهت نفی رقیبانش کافی است؟
جواب: قدرت حكومت اسلامی در راستای نفی رقیبانش به ظهور آن بستگی دارد؛ به طوری که هر قدر آن حقیقت بیشتر ظهور کند بیشتر میتواند طرف مقابل خود را نفیكند. اما بهجهت این كه حقیقت است، هرگز از بین نمیرود، و از این جهت قدرتش در خودش نهفته است ولی از جهت نفی رقیب، با ظهور هرچه بیشتر خود، آن نفی زودتر ظاهر میشود.
آیا تعجب نمیكنید چرا تمدن غرب برای از بینبردن اسلام در گذشته و از بینبردن نظام اسلامی در حال حاضر، اینقدر وقت میگذارد و هزینه میکند؟! حتماً سرگذشت «مستر هِمْفِر» جاسوس کارگشتهی انگلیسی را خواندهاید، تعجب نكنید كه چرا این اندازه در مقابله با اسلام كار كردهاند. او میگوید: در لندن یك نفر را شبیه ناصرالدینشاه درست كرده بودند و افراد انگلیسی كه باید با شاه در ایران ملاقات كنند ابتدا با آن شخصِ شبیه ناصرالدین شاه صحبت میكردند تا وقتی به ایران میآیند به طور عادی با شاه صحبت كنند. «مستر همفر» تنها مختصری از آنچه را در راستای نفی جهان اسلام انجام میدهند فاش کرده است. چرا اینها در این رابطه اینقدر وقت میگذارند؟ برای اینكه متوجهاند اسلام حقیقتی است كه با بودن آن ظلمت مدرنیته نمیتواند بماند. همان حرف سفیر انگلستان در مصر درست است كه به ملكهی انگلستان نامه مینویسد: «اگر به اسلام فرصت بدهید، ما باید برویم در قطب اردو بزنیم». چون هر چه حق بیشتر ظاهر شود، باطلِ مقابل خود را بیشتر نفی میكند. این كه ما را متهم میكنند كه شما میخواهید كل جهان را در سیطرهی خودتان درآورید، به این معنی كه عرض كردم درست است. و این به معنی حاکمیت حق است در مقابل حاکمیت باطل. اینها متوجّه نیستند كه تمامیتخواهیِ اسلام غیر از تمامیتخواهی فرهنگ لیبرالیته است تمامیتخواهی لیبرالیته دعوت به انقطاع از هر گونه تقید به شریعت الهی است. لیبرال دموكراسی دروغ میگوید كه تمامیتخواه نیست، چون در برنامههایش میخواهد تمام جهان را به شكل خودش درآورد، منتها با روش خاص خودش كه بقیهی ارزشها را نفی می كند تا خود را اثبات نماید، این نوع تمامیتخواهی كجا - كه بشریت را به فساد و حاكمیت سرمایه بخوانیم- و آن تمامیتخواهی كه پیامبران میآیند بشریت را به حق میخوانند و مقابل خود را باطل میشمارند كجا! و تازه حكومت اسلامی به اهل كتاب امكان ادامهی همان دینداری را که پذیرفتهاند میدهد، منتها میگوید باید جزیه بدهید تا زیر فرمان نظام اسلامی زندگی كنید.
جایگاه صحیح خیال در تمدن اسلامی
سؤال: جایگاه «توهّم» و «خیال» در تمدن اسلامی کجاست؟
جواب: حتماً متوجهاید كه انسانها زندگیشان را با خیال شکل میدهند. زندگی را با فرهنگ یا دینی كه نقطهی تعلق آنها است شروع میکنند، سپس بر اساس خیال خود آن زندگی را در بیرون از ذهن خود دنبال میكنند.
همیشه تمدنها را فرهنگ یا باوری كه مورد تعلق انسان است میسازد. یک فکر و فرهنگی برای شکلدادن زندگی، در ذهنها جای خود را باز میکند سپس انسانها برای به فعلیت آوردن آن فکر و فرهنگ، تمدنی را شكل میدهند. با توجه به این امر «تمدن» چیزی نیست جز صورت آن فکر و فرهنگ که ابتدا در خیال انسانها شکل داده شده و سپس جهت تحقق آن در خارج از ذهن برای آن برنامهریزی میکنند. خیابانها، معماری شهرها، آدابو رسوم، همه و همه بر اساس صورت ذهنی آن فکر و فرهنگی است که انسانها پذیرفتهاند و قبل از ظهور آن در بیرون، فرهنگ و فکر و تعلقات قلبی و دینی انسانها بنیاد آن نوع زندگی بوده است.
این باید برای عزیزان روشن باشد که انسانها بر اساس فرهنگ و تعلق قلبی که دنبال میکنند تمدن خود را میسازند تا بتوانند با صورت ملموس آن فکر مرتبط باشند، میماند که ما فعلاً هنوز نتوانستهایم بستری فراهم کنیم که براساس تعلق قلبی خود تمدنمان را شکل دهیم، زیرا هجوم تمدن غربی فرصت بسترسازی آن را به ما نداده و عزم جدّی برای مقابله با فرهنگی که رقیب فرهنگ ما است ظهور نکرده تا قد عَلَم كنیم و فرهنگ رقیب را به حاشیه برانیم، زیرا تصور میکنیم میتوانیم در کنار تمدن غربی زندگی خود را ادامه دهیم ولی اگر به این آگاهی برسیم که در چنین وضعی هر روز داریم از زندگی خود عقب میافتیم شروع میکنیم و تمدن آیندهی جهان را میسازیم. دستور رهبری بارها این بوده است که ساختمانها را اسلامی بسازید، مساجدِ بین راهها را اسلامی بسازید، ولی فهم این حرف در حال حاضر برای عموم افراد مشکل است؛ چون افراد نمیدانند باید به دنبال چگونه عالَمی باشند که ساختمانهای اسلامی جوابگوی آن عالَم است. ولی با این همه مقام معظم رهبری«حفظهالله» باید دائماً تذکر دهند تا آرامآرام ذهنها مسئله را پیدا كند. ما که نمیتوانیم بهجهت اینکه طرف نمیفهمد سکوت کنیم؛ ما حرفمان را میزنیم، آرامآرام معنی و مفهوم آن حرف در فرهنگ عمومی جا باز میکند. پس روشن شد که در ذات تمام فرهنگها ساختن تمدنی مطابق آن فکر و فرهنگ نهفته است.
مطابق بحث فوق برای واردشدن در دنیای دینی، باید صورتهای ذهنی، متأثر از دین باشد و مطلوب خود را در مناسباتی قرار دهد که صورتهای ذهنی دینی را جوابگو باشد. وقتی متوجه شدیم روح تکنولوژی غربی ما را از عالَم دینی خود خارج میکند و گرفتار خیالات آشفته مینماید و آرامش زندگی دینی در آنها به حاشیه میرود، آنگاه مطابق صورت ذهنی خود که با عالَم دینی هماهنگ است زندگیها را شکل میدهیم. تا وقتی متوجه جایگاه صورت های ذهنی دینی نشویم، زندگی دینی را شروع نکردهایم. زندگی دینی، غیر از تفكر دینی انتزاعیِ موجود در كلاس و مدرسه است، زندگی در رابطه با عالَم و آدم شکل میگیرد و اگر ما تصور صحیحی از عالمِ خارج از ذهن خود نداشته باشیم، نمیتوانیم درست زندگی كنیم و اگر بخواهیم تصور صحیح داشته باشیم، باید خیال خود را ادب نماییم تا در تعامل با خارج به مقصد خود برسد و در این رابطه دنیایی را بسازیم كه خیال سالم بتواند با آن تعامل داشته باشد.(39)
به مساجدی بنگرید که در کنار بازار ساخته شده و بنا بر این است که شخص پس از سر و کله زدن با مردم جهت اقامهی نماز ظهر و عصر به مسجد برود. به این معنی که از آن دنیای شلوغِ پر از کثرات به عالَم خلوت با خدای یگانه پناه بیاورد، در این حال باید آن مسجد را از روح بازار فاصله بدهید و این کار را با دالان طولانی مسجد عملی میکنید تا شرایط بریدن از بازار و به خود آمدن در آن فضا فراهم شود و از آن طرف هم فضای مسجد باید متذكّر سادگیِ عالم غیب باشد و نه آشفتگی و تجملات بازار. رابطهی خیال با فرش نخیِ بدون نقشو نگار مانند رابطهی آن با فرش ماشینیِ همراه با الیاف پلیاتیلن نیست. با توجّه به اینكه خیال اینقدر ظریف است که شما ناخودآگاه در رابطه با فرشهایی که با حرارت درست کردهاند همان حالی را پیدا نمیکنید که با فرشهایی پیدا میکنید که از الیاف طبیعی بافته شده است. فرشهای ساخته شده با الیاف پلیاتیلن که با حرارت بسیار زیادی پدید آمدهاند، روح را از حرارت نهفته در آن الیاف متأثر میکند، به همین جهت هم در ارتباط با آنها، خیالتان نمیتواند آرام بگیرد، هرچند وَهم شما از این فرشها راضی است، چون میتواند به كمك آنها بر دیگران فخر كند. رنگهایی كه دیوارها را با آن رنگ كردهاند، حاصل آتش است و خیال با آنها آرام نیست. این پردههای پلیاتیلنی آتش است، برای همین هم ارتباطی كه با دشت و دریا میتوانید برقرار كنید، با اینها نمیتوانید بر قرار كنید، اگر روحتان با لطافتهای عالم قدس آشنا شد، دیگر محصولات این تمدن را نمیپذیرد. این تمدن بر اساس جوابگویی به فخر ساخته شده است و لذا وَهم را تقویت و خیال را پژمرده میكند. از آتش فقط باید در جاهای خاص استفاده بشود، ورود آتش در زندگی باید حداقل باشد، اگر خواستیم گوشتی بپزیم، باید از آتش استفاده کنیم. تازه باید گوشت هم کم بخوریم. یعنی باید چیزهای كه با آتش تماس نداشتهاند، بیشتر بخوریم. اینها حرفهایی است كه باید در جای خودش به طور كامل بحث شود.
بحث در پروراندن خیال دینی است، شما حساب کنید مسجد چه خصوصیاتی باید داشته باشد که ما را از حرص دنیا دور کند؟ صورت حقیقی حرص دنیا، آتش جهنم است؛ همه چیز را میخورد. حالا که میخواهید از آتش جهنم فرار کنید باید از حرص فرار کنید، حرصی که در بازار شکل گرفته است. پس باید اینقدر از بازار فاصله بگیرید که آن حال و هوای درون بازار همراه شما به مسجد نیاید در نتیجه یک دالان طولانی برای مسجد میساختند تا دور از غوغای بازار باشد، از آن طرف؛ باید آنقدر دیوارهایش قطور باشد که صداهای اطراف به داخل مسجد منتقل نشود و امكان خلوت با خود را به انسان بدهد. در ضمن مکروه است ارتفاع سقف اتاقهای منازل از سه ذرع بلندتر باشد. اما مستحب است سقف مسجد بلند باشد، تا یادآور شکوه عالم غیب گردد. اگر سقف اتاقهای منزل بلند باشد، چون یك نحوه تعلق به انسانها دارد، فخر و كبر را زیاد میكند ولی بلندی دیوار مسجد چنین نیست. مسجدها باید دارای زاویههایی باشند تا افراد بتوانند در داخل آنها تنهایی با خدا را تجربه کنند. زاویههای متعدد مساجد قدیم رمز و رازی دارد، مسجد حکیم اصفهان یا سایر مساجد مثل مسجد امام را ملاحظه میكنید كه زاویه دارد، یک صحن دارد برای نماز جماعت که مؤمنین بیایند نماز جماعت بخوانند، بعد باید هرکس برود در زوایهی خودش كه اطراف صحن مسجد ساختهاند، تا تنهاییاش را حفظ کند، از صبح زود تا ظهر باید کار کرد، بعدازظهر را باید به عبادت و تنهایی و اینگونه از امور گذراند. ما باید برای احیای عالَم دینی خود چنین مساجدی داشته باشیم. امروزه مدرنیته مسجد را از ما نگرفته، نگاه به مسجد را از ما گرفته است. امروز مساجد بدون توجه به آرمانهای مورد نظر اسلام ساخته میشود. لذا چون وجود مقدس حضرت حجّت(عج) تشریف بیاورند، همه چیز بر اساس آن فرهنگ طراحی میشود. اینكه ملاحظه میكنید بعضی از مساجد برای روح شما جذاب است، ریشهاش همینهاست كه عرض كردم، طوری ساخته شده كه خیال ما را به آرامش می برد، چون سازندگان آن نسبت به آرمانهای معنوی در شرایط حضور بودهاند و وقتی ملّت ما نسبت به آرمانهای تمدن اسلامی در حضور قرار گرفت، تمدن اسلامی با همهی ساز و كارهایش شروع به نموّ میكند و ابزارهای مناسب آن آرمانهای حضوری وارد صحنهی زندگی میشود. بسیاری از وسایلی كه امروز در موزهها گذاشتهاند تا مردم با دیدن آنها متذكر عالَم سازندگان آن شوند و انسان در رویارویی با آنها احساس قرابت میکند، اینها همه وسایل زندگی سازندگان آن بوده است و با حالت حضور نسبت به آرمانهای مذهبی خود، آنها را ساختهاند تا با آنها زندگی كنند ولی مواظب بودند نه تنها وسایل زندگیشان آنها را از حالت حضور نسبت به آرمانهای معنویشان خارج نكند، بلكه وسایل زندگی متذكر آن عالَم باشد. نگاه به تمدن اسلامی و در نهایت ظهور وجود مقدس مهدی(عج) ناخودآگاه ما را در عالَمی میبرد با زندگی خاص و روابط خاص كه بیشتر انسان احساس میكند با گمشدهاش روبهرو است . اگر خواستید جهان را نجات دهید، باید از طریق فرهنگ شیعی، نوعی از تمدن و زندگی بهوجود آورید كه متذكر فطرت بشریت باشد، تا حسرت رسیدن به چنین زندگی و خیالِ آرامشبخش، بقیهی ملتها را هم به سوی تمدن شیعه بكشاند.
فایده ندارد که ما ایران را یک ژاپن جدید بکنیم بعد انتظار داشته باشیم با چنین الگویی مردم دنیا برای مسلمانشدن انگیزه پیدا کنند، در حالی که باید چیزی به آنها ارائه داد كه مطلوب حقیقی جان آنها باشد. همان طور که باید جلسات علمی و دینی به گونهای باشد که اگر طرف نیامد، احساس كند چیزی را كه نیاز دارد از دست داده است، نه اینکه با پخش شیرینی و جایزه بخواهیم افراد را به جلسات بکشانیم! نمیگویم پذیرائی نشوند اما اگر پذیرائی انگیزهی آمدن افراد شد و انگیزهی قویتری آنها را به جلسات نکشاند کار فرهنگی نکردهایم و آنها از دریافت مطالب متعالی محروم میشوند. انبیاء و اولیاء الهی نوعی از زندگی را با خود میآوردند که انسانها در عمق جان خود طالب آن بودند ما هم این را در ابتدای دفاع هشت ساله تجربه کردیم كه خیلیها به عشق به دست آوردن حال و هوای جبهه، به جبهه میرفتند، همینطور که در حال حاضر حوزهی علمیهی قم بیش از دههزار طلبهی خارجی دارد که طلب حال و هوای امامخمینی«رحمهاللهعلیه» آنها را به آنجا آورده است.
سؤال: آیا میتوان گفت وقتی افراد طالب مناسبات و فرهنگی میشوند که آن فرهنگ و مناسبات متذكر اصول فطری آنها باشد و آن جامعه بر روی اصول فطری پایهریزی بشود؟
جواب: بله؛ چون چنین جامعهای مذکِّر گمشدهی انسانها است. ما نمیتوانیم با پیشرفتی شبیه «ژاپن» مردم جهان را به انقلاب اسلامی دعوت کنیم. هرچند نباید در حال حاضر از پیشرفتِ مطرح در جهان عقب بیفتیم، ولی با فرهنگی که امامخمینی«رحمهاللهعلیه» آوردند میتوانیم مردم را به انقلاب اسلامی دعوت کنیم؛ امامخمینی«رحمهاللهعلیه» مذکِّرِ «مَنِ» گمشدهی همهی انسانهای حقطلباند، امامخمینی«رحمهاللهعلیه» صورت شخصیت ایدهآلی را كه هر انسانی طالب آن است در مقابلشان مجسّم كردند تا انسانها بفهمند چه ترسیمی باید از خود داشته باشند، شخصیتی که فطرت انسانها با آن آشنا است. و برعكس، اگر ما گرفتار «وَهم» شدیم، حسرت فرهنگ غرب را خواهیم خورد و گمشدهی ما زندگی و شخصیتهای غربی میشود. در نگاه انسان غربزده خلأهای وَهمی خودنمایی میکند و تلاش میكند آن خلأها و عریانیها را با رویکرد بیشتر به غرب جبران كند. آدم در بهشت، به طرف شجره رفت، یکمرتبه متوجه شد عریان است و به دنبال جمعآوری برگهایی برآمد که عریانی خود را بپوشاند، توصیه شده بود به طرف شجره كه نماد كثرت است نرود. ما هم نباید به طرف غرب میرفتیم. كثرتگرایی، احساس عریانی و نقص پیش میآورد و ما را مشغول جبران نقصهایی میکند که وَهم ما برای ما میسازد. در ابتدا که در بهشت بودیم عریان نبودیم! چون نظرمان به كثرتها نبود. اگر هماکنون در عالَم دیگری باشید، در عالم ارتباط با معنویاتِ بیكرانه، کجا احساس نقص و عریانی میكنید؟ وقتی نظرتان را به دنیای سراسر نقص انداختند عریان میشوید. حال که خود را ناقص و عریان دیدید، باید نقصهای خود را بپوشانید. میبینید، تکنولوژی پیشرفته ندارید، در چنین شرایطی خلأهایی را در خود احساس میكنید كه برای پركردنش باید خود را به آب و آتش بزنید و هیچوقت هم به آنها که سلطان تکنولوژی هستند نمیرسید؛ چون آنها در ورود به وَهمیات کامل شدهاند، وَهمی که به ناكجاآباد نظر دارد.
قدرت تمدن اسلامی
سؤال: این حرف تا چه حد صحیح است که بگوییم: «در مقابل روندی که تمدن غرب در این چهارصدسال در پیش گرفته، علت عقبماندگی ما این است که در شکوفاکردن تمدن اسلامی با توجه به منابعی که از معصوم داشتیم و با توجّه به زحمات علماء، چهارصدسال تنبلی کردهایم و از آن طرف غرب از اندوختههای ما به جای اینكه ما خودمان استفاده كنیم در جهت رشد خودش استفاده كرد، »؟ و در یك كلمه آیا ما تنبلیهایی داشتهایم، اگر داشتهایم از چه جهت بوده است؟
جواب: غرب به نظر بنده پیشرفتی نداشته؛ بهخصوص كه به كمالی دست نیافته، او چهارصد سال به سوی ناکجاآباد رفته است، ولی باور ندارد و لذا همان را ادامه میدهد و سعی میكند با تبلیغاتی كه راه انداخته است اسم آن را ترقی بگذارد، ولی ما از آنجایی متوقف شدیم که زمینهی رجوع به تمدن اسلامی فراهم بود و کوتاهی کردیم، غربیها تمدن خودشان را كه ریشه در تفكر و فلسفهی یونانی داشت ادامه دادند. غربِ امروز صورت كاملشدهی تمدن یونان است، به همین جهت هم گفته میشود فلسفهی غرب به تمامیت خود رسیده است، یعنی تمام شرایط را فراهم كرد تا این بشود كه حالا شده است، حالا از آنچه شده راضی است یا نه، بحث دیگری است. شاید تعجب كنید اگر گفته شود «بمب هیدروژنی» را پارمنیدس فیلسوف یونان باستان منفجر كرد. میگویید پارمنیدس كجا و بمب هیدروژنی كجا، ولی اگر بدانیم در پشت این بمب هیدروژنی چه فكر و فرهنگی نهفته است، موضوع روشن میشود. یونان یعنی «ارادهی معطوف به قدرت»؛ یعنی اراده و تلاش برای قدرتمندشدن، حالا در این فلسفه امثال ارسطو هم می گنجند؛ «نیچه» هم میگوید؛ «بمب هیدروژنی» یعنی «ارادهی معطوف به قدرت»، این تفكر هم که در سراسر افكار امثال ارسطو جاری است، همان تفكر است كه میآید و در نهایت این میشود كه شما امروز میبینید. نگویید یونان به عقل و استدلال پایبند بود و این تمدن به وَهم و هوس گرفتار است، عنایت داشته باشید آن عقل و استدلال متذكر بندگی خدا نبود، بلكه عقلی بود برای اهداف خاص که کارش به اینجاها میکشید. اگر افلاطون، مدینهی فاضله را تدوین میكند باز برای این است كه از طریق اصول عقلی یك نحوه حاكمیت قدرت را به صحنه بیاورد. آن فیلسوفانی كه میگویند این تمدن صورت تمامیتیافتهی یونان است، متوجّه افكار سقراط و افلاطون و بحثهای لطیف افلاطون هم بودهاند، ولی باید دید روح حاكم بر همهی آن فکرها چیست. اگر «ارادهی معطوف به قدرت» موتور همهی تحركات بوده، پس این تمدن صورت تمامیتیافتهی آن اراده است. البته در این سیر اُفت و خیز داشتهاند، در دوران مسیحیبودن غرب، یعنی قرن پنجم تا قرن چهاردهم این اراده كمی تعدیل شد، ولی در همان دوران هم روح اصلی، همان «ارادهی معطوف به قدرت» بود. به همین جهت هم گفتهاند: بیش از آنكه دین مسیح، غرب را مسیحی كند، غرب، مسیحیت را غربی كرد، و اینكه غرب، جداشدن از فضای قرون وسطی را رنسانس و تحول برای خود میداند، چون از موانع تحقّق «ارادهی معطوف به قدرت» آزاد شد و راحتتر به خواست و طلب خود دست یافت.
امّا ما در اینكه به پیشرفتهای غرب نرسیدهایم، تنبلی نكردیم، ولی در اینكه شرایط تاریخی خود را نشناختیم و از همان صدر اسلام، عامل شكوه اسلام را كه تحقّق صحیح اسلام توسط اهلالبیت(ع) بود رها كردیم، آری؛ از این جهت غفلت بزرگی داشتیم و هرچه جلو رفتیم تبعات آن غفلت بیشتر خود را نشان داد. یك جا در مقابل یونان در سالهای 125 هجری قمری به بعد و تأسیس «بیت الحکمه» بود كه مجبور شدیم در مقابل تفكر یونانیها خود را ببازیم و نهضت ترجمهی کتب یونانی شایع گشت، چون از صاحبان اصیل تفكر اسلامی یعنی اهلالبیت(ع) فاصله گرفتیم و لذا گرفتار سطحینگری شدیم و اینجا بود كه یونانیت در مقابل این سطحینگری رنگ و لعابی برایمان داشت، در حالیكه یك روایت توحیدی امام صادق(ع) میتوانست منشأ تفكرات عمیق و دقیقی باشد كه فلسفهی یونان از بسیاری جهات نسبت به آن تفكرات فقیر بود. جای دیگری كه انحرافِ صدر اسلام تأثیر خود را نشان داد، حدود هفتصدسال پیش بود كه غرب شروع كرد به نمایش خود به همان شكلی كه خود را نمایش داد و هنوز كه هنوز است جهان اسلام را مسحور خود كرده است. در حالی که ما تمام فرصتهای خود را در حكومت بنیامیه و بنیعباس در نمایش تمدن اسلامی سوزاندهایم و نه تنها از عظمت تمدنِ حضوری اسلام هیچ چیز نداشتیم كه به نمایش بگذاریم، بلكه مرعوب تمدن تكنیكیِ وَهمیِ غرب هم شدیم، پس در واقع ریشهی این مشكلات را باید در جاهایی جستجو كرد كه ما از تمدن اسلامی كه باید در تمام ابعاد جوابگوی نیازهای بشری باشد، واماندیم و در این صورت نه تنها امروز نمیتوانیم روح و روان سایر ملل را جذب کنیم که حسرت غرب را هم میخوریم.
سؤال: من نمیگویم: «ما باید عین قدرت دنیای غرب را پیدا میکردیم»، اما الآن ما نگاه میکنیم میبینیم خود رهبران دینی ما هم - چه از جهت تحلیلهایی که در حوزهی سیاسی هست و چه از جهت تحلیلهایی که در حوزهی فرهنگی هست- نشان میدهند دلشان از تمدن غرب خون است، اما هیچ کاری نمیتوانند بکنند. میخواهم ببینم: آیا ما میتوانستیم در اسلامیبودن خودمان حتی از زاویة قدرت از آنها جلوبزنیم؟
جواب: اگر شما تمدن اسلامی را - به آن شکلی که غدیر به ما گوشزد میکند- جلو میبردید، قدرتمان حتماً قدرتی میبود که در آن فضا تمدن غربی دیگر قدرتی به حساب نمیآمد آن هم به دو معنا: یکی بهمعنای این که غرب به این قدرت موجود نمیرسید، دیگر این که قدرت شما در یك تمدن منسجم از قدرت او برتر بود. اوّلاً؛ شیفتگی ما نسبت به غرب، غرب را ارزشمند و در نتیجه غالب كرد. ثانیاً؛ غفلت از تواناییهایی كه تمدن اسلامی به ما میداد ما را نسبت به غرب نیازمند كرد. الآن ما در شرایطی هستیم كه حتی در حوزههای نظری نمیتوانیم قوهی خیال نسل امروز را ارضا کنیم! زیرا وقتی تمدنی در صحنه است که تماماً عامل تحریک خیال و وَهم انسانها است فرصتی برای جوانان باقی نمیگذارد که به معارفی فوق وَهم و خیال بپردازند، معلوم است كه فقط غرب بر اندیشهی او حکومت میکند و برای نجات از این مهلكه بدون آنكه مأیوس شویم، باید پیغمبروار به میدان بیاییم. روسیه رقیب آمریکا است، ولی پیغمبر جهان نیست؛ برای همین هم میبینید که در مقابل آمریكا عموماً خود را میبازد، چون قدرت را همانی میداند كه آمریكا دارد. ما اگر میتوانستیم مثل امامخمینی«رحمةاللهعلیه» پیغمبروار به میدان بیاییم و متذکر ارزشهایی شویم که فوق فرهنگ مدرنیته است إنشاءالله نتایج فوقالعادهای به دست میآوریم. شرایطی را كه در آن شرایط انقلاب اسلامی پیروز شد فراموش نکنید، به فرمایش امامخمینی«رحمةاللهعلیه» مشروبفروشیها بیشتر از كتابفروشیها بود، ولی امام«رحمةاللهعلیه» همین جوانان را متذكر عهد الهی خودشان نمود. مگر همین حالا جوانان بسیاری ندارید كه به تحریكات وَهمی غرب پشت كردهاند و نه تنها از آنها خوششان نمیآید، بلكه متنفر هم هستند، پس این کار همواره قابل پیادهشدن است، البته باید در این رابطه بیشتر صحبت شود. إنشاءالله مطلب را در جواب سؤالات بعدی دنبال خواهیم كرد.