تفاوت تمدن فراعنه با تمدن غرب
سؤال: میدانیم كه ظاهراً این طور كه تحقیقات نشان میدهد تمدن فراعنه یکی از قویترین تمدنهای دنیا بوده است و حتّی تمدن غرب امروز هم نتوانسته در داشتن تكنیك و ابزار با آن برابری كند، با این همه احساس میشود آن تمدن نتوانسته دنیا را در بر گیرد. پس معلوم میشود كه گسترة یك تمدن را فقط قدرت تكنیكی آن تمدن تعییننمیكند. و سؤال ما به طور مشخص از شما این است كه گسترة نفوذ یك تمدن به چه عواملی بستگی دارد؟
جواب: نكتهی خوبی را به میان كشیدید؛ تا آنجا كه بنده میدانم، از جمله علّتِ جهانگیر نشدن تمدن فراعنه، استفاده از «خوف» بود. قوهی «وهمیّه» بُعدی بهنام «خوف» دارد، كه رضاخان هم از همین بُعد میخواست برای ادامهی حکومت خود استفاده كند. فراعنه عقل و تكنیك را با خوف به وسطآوردند؛ حتماً شنیدهاید: فراعنه مخالفان خود را چهارمیخ میكردهاند، تعبیر قرآن این است كه:«و فِرْعَوْنَ ذِی الاَوْتاد»(9) یعنی؛ و سوگند به فرعونِ صاحب میخها. فرعون حتی همسرش جناب آسیه را هم چهارمیخ كرد! یعنی حكومتی بود كه با خوف و رعب و ترس میخواست خودش را نگه دارد. اما غرب با هوس میخواهد خودش را نگه دارد.
مستحضر باشید كه یك بُعدِ وَهم؛ هوس، و بُعد دیگرش خوف و بُعد دیگرش، طمع است. تمام اینها در تمدن غرب هست - چون غرب، تمامیتِ نفس امّاره است- امّا تا جایی كه ممكن است از تحریك هوس استفاده میكنند تا راحتتر با انسانها یگانه شود و انسانهای هوسزده آن تمدن را آینهی جوابگویی به خودشان ببینند. هر چند اخیراً به جهت بیداری ملتها مجبور شدهاند از خوفشان به طور علنیتر استفاده كنند و خصوصاً در كشورهای اسلامی با خوفشان دارند به میدان میآیند. چون رویهم رفته جوانان مسلمان به اندازهای كه اسلام بر قلب و روانشان حاكم شده کمتر تحت تأثیر وَهم قرار میگیرند و به همان اندازه نفوذ فرهنگ غرب در آنها متوقف میشود. اینها فكرمیكردند با تحریك هوس و فساد، عنان جوانان را بهدست میگیرند و عملاً كار خودشان را جلو میبرند ولی بحمدالله جوانان كشورهای اسلامی به نحو چشمگیری به مذهب روی آوردهاند که البته نقش انقلاب اسلامی و فرهنگ تشیع را در این امر نباید نادیده گرفت. شاید خدا میخواهد از این طریق قدرتنمایی كند. حالا به همان اندازه كه تحریك هوس در بین جوانان اسلامی خنثیشد، آنها با خوف جلوآمدند، چون دیگر چارهای ندارند.
سؤال: شهیدآوینی«رحمةاللهعلیه» جملهای دارند كه: غرب به این علت توانسته است از رنسانس به بعد این همه پیشرفت بكند كه اصالت ماده در هیچ دورانی به این اندازه مطرح نبوده است، و ریشهی گسترش غرب را اصالت مادّه میداند ولی ظاهراً تكنیك فراعنه قویتر بوده است.
جواب: فكر میكنم فرمایش شهیدآوینی«رحمةاللهعلیه» به نحوی به عرض بنده برگردد. چون ریشهی بحث برمیگردد به تمدنی كه خیالات و وَهمیات را به كمك مادّه و حسّ تحریك میكند، به جای تمدنی كه عقل و قلب را رشد میدهد. آری وسعت و گسترش مدرنیته نسبت به فراعنه بیشتر است چون فراعنه برای حفظ خود از ابزارهایی استفاده میكردند كه بقای آنها به استفاده از منابع ارضی و انسانی سایر مناطق نبود، لذا توانسته بودند با روشهای طبیعی تمدن خود را نگهدارند. یكی از نقصهای مدرنیته همین است كه ادامهی حیاتش در گرو پذیرش آن تمدن توسط بقیهی ملتها است. ماندن مدرنیته به این است كه بتواند خود را به بقیه تحمیلكند، او منافع خود را در منافع سایر ملل جستجو میکند. تمدن فراعنه از این جهت با نقص کمتری روبهرو بوده؛ که تمدنشان را با ارتباط با قوانین طبیعی شكل داده بودند و بعضی از كارهایشان هنوز هم مجهول است. در حالی که غربیها حیاتشان به این است كه خاورمیانه هم باید مدرن بشود تا بتوانند ادامهی حیات دهند. فراعنه میتوانستند حیاتشان را با یك تمدن خودكفا ادامه بدهند، اما اگر خاورمیانه و ژاپن را از مدرنیته بگیری، از ادامهی راهش باز میماند و نمیتواند حیاتش را ادامه بدهد. این از ضعفهای اساسی فرهنگ مدرنیته است. یك زمانی ژاپن تلویزیون میساخت، آمریكا ماهواره، حالا ژاپن ماهواره میسازد آمریكا برنامههای ماكروسافت میسازد. همین كاری كه ژاپن با جهان سومیها میكند، آمریكا با ژاپن میكند؛ یعنی اگر شما یك روزی بگویید ما تلویزیون یا ماهواره نمیخواهیم، ژاپن و کره جنوبی ورشكسته میشوند. و اگر ژاپن بگوید ما تمدن غرب را نمیخواهیم، آمریكا ورشكسته میشود. الآن شما خودتان تلویزیون و كامپیوتر میسازید و با این كار ژاپن را از این طریق كه قطعات ریز الكترونیكیاش را بفروشد تقویت میكنید. حالا آن قطعات را اگر شما نخواهید، ژاپن ورشکست میشود. عمق قضیهی فرهنگ مدرنیته طوری است كه بقائش به گسترش آن است و تا تمام عالَم را به خود وابسته نكند به تمامیت خود نمیرسد، و نقطهی سقوط این تمدن هم از همین جا شروع میشود و لذا دائماً باید چیزی بسازد كه بقیه به او نیازمند باشند و بدین شكل خود را حفظ كند.
سؤال: آیا ممكن است كه منظور شهیدآوینی«رحمةاللهعلیه» از آن عبارت این باشد كه غرب هر چیزی را مرده و بیجان فرضكرد و بعد تلاش نمود تسخیرش كند، اما در تمدن فراعنه همه چیز را زنده میدانستند و برای هر چیزی هم یك ربّالنوعی فرضكرده بودند؟
جواب: بله، این احتمال هست و واقعاً غرب با نگاهی كه بعد از رنسانس به جهان انداخت، همهی عالم را موجود مرده فرض كرد كه هیچ حكمی ندارد و انسان میتواند هر صورت و جهتی كه خواست به آن بدهد،(10) ولی اگر بحث در رابطه با علت گسترش و نفوذ غرب در جهان باشد، نباید بحث قبلی مورد غفلت قرار گیرد.
غرب بهدلیل خیالیبودنش نابود میشود
فراعنه از اوّل مبنا را بر تقابل و ترساندن افراد گذاشتهبودند؛ یعنی خیلی خشن برخورد میكردند. در عین حال از نظر تكنیك خیلی قوی بودند. علت نقشآفرینی و تمدنسازیشان هم به این جهت بود كه روی تكنیكشان خیلی وقتگذاشته بودند - البته تكنیك به همان معنای تكنیك فرعونی نه تكنیك به معنی غربی آن- غربیها به این علت قدرت و گسترش یافتند که بر روی تكنیك از یک طرف و بر روی تحریک هوس مردم از طرف دیگر وقت گذاشتهاند. علت هلاکت و بیثمری هر دوی این تمدنها این است که نه با تكنیك میتوان به ابعاد روحانی انسانها جواب داد و نه با هوس، چون مبنای هر دوی آنها خیال و وَهم است، و اموری که بر وَهم و خیال و هوس پایهگذاری شود بعد از مدتی توان ارضاء کردن را از دست میدهد و این آغاز یك سقوط است، به خصوص كه این تمدنها در مقابل عواملی كه بر اساس سنن الهی ظهور میکنند توان پیشبینی را ندارند. حال آن عوامل یا تقابل حضرت موسی(ع) است و دریای نیل با فرعون، یا تقابل امام خمینی«رحمةاللهعلیه» است و انقلاب اسلامی و فریاد اسلامخواهی جهان اسلام با فرهنگ مدرنیته.
به هر صورت لازم است این نكته را برای خودحل كنید؛ كه آیا تمدن غرب با این وسعتی كه پیدا كرده است، میتواند خود را حفظ كند و پایههای تمدنیاش را نگهدارد؟ دلایل ما میگوید؛ یقیناً نه، چون تمام ساختارش بر مبنای «وَهم و خیال» پایهگذاری شده است و خیال - هر چند هم شیرین باشد- جنسش گذراست، فعلاً بنده میخواهم این سؤال را جواب بدهم كه میفرمایید: «گسترهی نفوذ یك تمدن به چه چیزهایی بستگیدارد و چگونه برای گسترش خود ابزار میسازد؟» عرض بنده این است تمام ابزارهایی را که این تمدن میسازد، برای این است كه خیالِ انسانها را ارضاء كند. ابزارهای تمدن غربی جهت ارضای عقل و قلب نیست. درست است که قلب و خیال خیلی شبیه هماند، اما یكی به حقایق نظر دارد و یكی به وَهمیاتِ غیر واقعی. مثلاً شما گُل را كه نگاه میكنید، ممکن است هم خیالتان به شعف بیاید، هم قلبتان به عالم معنا منتقل شود، فرق پارك و دشت در همین است. نظام مهندسی پارك؛ خیال را اقناع میكند و یک نوع صورت ذهنی در ما بهوجود میآورد که باطن آن صورت، ذهنِ مهندسی است كه آن را طراحی كرده است. ولی دشت علاوه بر خیال، قلب را هم میتواند اقناع كند چون باطن آن، تدبیر خدای حكیم است. بر این اساس است که عرض میشود این تمدن علیرغم این همه انرژیای كه صرف میكند، چون ساختارش بر مبنای وَهم و خیال است، نمیتواند بماند. در مثالی که در مورد پارک زدیم ملاحظه میکنید که دائماً ظاهر پارکها را تغییر میدهند تا برای گردشگران خستهکننده نباشد ولی هر چقدر هم شما به دشت و صحرا بروید خسته نمیشوید، چون با ابعاد عمیقتر شما در ارتباط است. به جهت وَهمیبودن تمدن غربی از همان روز اوّل بزرگان جهان گفتند این تمدن محكوم به فناست و به جای آنکه بشر را در تاریخ جلو ببرد تمام انرژی خود را صرف ماندن خود میکند.
آیندهی غرب و مقابلهی مستقیم با قداستها
در این موضوع عمیقاً اندیشه کنید كه مگر میشود این تمدن تا آخر، برای حفظ خودش این همه انرژی صرفبكند؟! مسلماً مجبور است به دشمنیهای علنیتری رو آورد، موضعگیریهای مستقیمشان علیه اسلام و جنگ با مسلمین كه برخلاف ادعای حقوق بشری خودشان است، نشاندهندهی ناتوانی آنها در حفظ خود است، به طوری كه مجبور میشوند به حاكمان كشورهای عربی بگویند: دیگر نباید در اوّل سخنرانیهایتان «بسماللهالرّحمنالرّحیم» بگویید. بخواهید و نخواهید، اینها مجبورند با این كلمات مثل «بسماللهالرّحمنالرّحیم» كه متذكر عالَمی غیر از عالَم مدرنیته است درگیر شوند. یعنی برای حفظ بقای وَهمی خود با هر چیزی كه به نحوی عقلانی و الهی است درگیر میشوند. به بهانهی نفی طالبان با آیات جهادِ قرآن مقابله میکنند تا به زعم خود فرهنگ مقاومت در مقابل غرب را از صحنه خارج کنند. حتماً در آینده با احكام عرفانی هم درگیر میشوند. هانتینگتون پیشبینی میكند یكی از تمدنهایی كه با غرب درگیر میشود، تمدنچین است، به این دلیل كه در تمدن چین حكمتِ «لائوتسه»ای نهفته است كه تمدن غرب نمیتواند آن را تحملكند، چون آن حكمت، ضد خیال وَهمزده است و با خیال نمیسازد، لذا باعث نفی تمدن غرب میشود. غرب معنویت را در حدّ مرتاضبازی و فالگیری و احضار روح و جادوگری میفهمد و در كنار خودش با آنها به سر میبرد، ولی با تمدنی كه مبتنی بر حضور عالم قدس در روابط اجتماعی انسانها باشد، حتماً درگیر میشود، از آن طرف جوامع مسلمان و بودایی با روبرو شدن با فرهنگ غربی، در حال بازخوانی خود برای به صحنه آوردن تمدنی هستند که مطابق مبانی معنوی آن جوامع باشد و ما هنوز در ابتدای این راه هستیم.
سؤال: این درگیری كه میفرمایید بین این دو تمدن با غرب محقّق میشود، آیا میتوان گفت ابتدا از كجا شروع میشود؟
جواب: ساموئل هانتینگتون پیشبینی درستی کرده است؛ او میگوید: در آینده حتماً تمدن خاور دور و تمدن اسلامی با تمدن غرب درگیر میشوند. او پیشبینی میكند كه جنگ آیندهی بشر هیچكدام از جنگهای موجود نیست؛ جنگ بین تمدن اسلامی و تمدن خاور دور از یك طرف و جهان غرب از طرف دیگر در پیش است.(11) اسلام و تمدن خاور دور از جهت توجه به عالم قدس از یك سنخاند، و چون هر دوی آنها به اشراق و معنویت معتقدند او این دو را یك فكر و تمدن میداند. او براساس روح غربی که با هر گونه اشراق و معنویتی در تضاد است پیشبینی میكند كه در آینده جنگ، جنگ بین تمدنها است. به آمریكاییها پیشنهاد میكند كه خودتان را برای این جنگ آماده كنید. البته به نظر بنده غرب دیگر در شرایطی نیست كه بتواند فكر كند و بخواهد آیندة خود را حفظ كند چون اگر همان طور که هانتینگتون پیشبینی کرده در عصری قرار گرفتهایم که نظامهای دولت ـ ملت به سمت استحاله شدن و تبدیل شدن به نظامهایی با ماهیتهای فرهنگی و تمدنی پیش میرود، تفکر شیعه از جهات ریشههای فرهنگی قویترین سخن را خواهد داشت که بعداً به دلایل این ادعا میپردازیم.