فرهنگ خنده و نفی جدیتها
عدهای در جریان زندگی مثل کوه استوارند، هیچ حادثهای آنها را نمیلرزاند. و عدهای هم دَمدَمی مزاجاند. فرهنگ خنده و سرگرمی آدمی را دم دمی مزاج میکند. امامان ما مسلم با کودکانشان شوخی میکردند اما در عین حال در همان شوخی یک نحوه وقار و جدیت همراه بود. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در آن جریان که متوجه میشوند نام خانواده یتیمداری از لیست یتیمانی که باید به آنها رسیدگی میشد از قلم افتاده، میروند با بچههای یتیم بازی میکنند، آنها را پشت خود سوار میکنند تا آن کودکان کمی بخندند، آری این بازیها غیر از فرهنگی است که سراسر آن خنده است. هر پدری با کودکانش شوخی میکند و باید هم شوخی کند، ولی حرف حضرت حرف دیگری است. حضرت میفرمایند کاری نکن که شخصیتاً دلقک شوی. آیا شما در امیرالمومنینی که بقیه را میخنداندند فرهنگ «حالی خوش باش» سراغ دارید یا با همهی اینها هیچ وقت قلب مبارک آن حضرت از حضور در محضر الهی غافل نبود؟ فرهنگ مضحکه و سرگرمی و «حالی خوش باش» این حضور را از انسان میگیرد و ثبات شخصیت را در انسان متزلزل میکند و در آن روحیه تدبّر و تفکر مورد غفلت قرار میگیرد. لذا صاحبنظران معتقدند امریکائیان که سرگرمترین ملت جهان غرب هستند کماطلاعترین و بیخبرترین مردم جهان نیز هستند به طوری که وقتی لانه جاسوسی را دانشجویان گرفتند شصت درصد مردم امریکا خبر نداشتند، در حالیکه کودکان دبستانی ما خبر داشتند.
ملاک خوب و بدی چیزها برای جامعهای که خنده هدف آن است، سرگرمی است. مثلاً میگویند جلسه خوبی بود چون یک ساعتی سرگرم بودیم. در مورد ملکه ویکتوریا نوشتهاند از صبح تا شب یکی میآمد برای او قصه میگفت و یکی هم کارش این بود که برای او دلقکبازی در آورد، باز تکیه کلامش این بوده که «سرگرم نشدم». یعنی در آن فرهنگ هر چیزی و هر کاری جز مضحکه و سرگرمی ارزش ندارد. فرهنگ سرگرمی و خنده، آدم را از عقل به سوی احساسات و خیالات سوق میدهد و چون همه چیز حول محور سرگرمی دور میزند اگر در آن فضا پیامهای مذهبی هم طرح شود دیگر مذهب نیست بلکه سرگرمی است.
دین و زبان مخصوص دینی
جدیترین سخن، سخن دین است، و موثقترین حرف، حرف خدا است ولی اگر محور جلسات سرگرمی شد، در آن جلسات هیچ حرف جدّی نمیتوان زد، چه رسد به جدّیترین حرف. اینجاست که میتوان گفت در فرهنگ خنده و سرگرمی، مذهب خصلت خود را از دست میدهد و تبدیل به آداب بیرنگی میشود که هرگز نمیتواند قلب و روح ما را در اختیار گیرد. حتی در آنجایی که بعضی از روحانیون عزیز سعی میکنند برای خشک نبودن بحثهای مذهبی، مطالب را با مثالهای کمی خندهدار طرح کنند و نسبتاً هم موفق هستند، باز در آن فضا دیگر نمیشود سخنان حکیمانه را طرح کرد که امثال حضرت آیتاللهجوادی«حفظهاللهتعالی» در جلسات خود مطرح میکنند. به این معنی که در فضای طرح مطالب مذهبی همراه با کمی شوخی، حرفهای متوسط مذهب را میتوان ارائه داد، اگر خواستید دین در لایههای عمیقتری مطرح شود، همین اندازه شوخی هم نباید انجام شود. زیرا به قول معروف با هر زبانی نمیتوان هر فکری را ارائه داد، و فکر حکیمانه با زبان خاص خودش میتواند ظاهر شود.
همانطور که ملاحظه میفرمایید الفاظ قرآن دارای آهنگی خاص میباشد که نه شعر است و نه نثر ساده، و به همین جهت ظرفیت طرح عمیقترین معارف را در خود دارد و هرگز نمیتوان قالب الفاظ قرآن را عوض کرد و باز همان معانی را به صورت دقیق و عمیق و همه جانبه ارائه نمود. حال در نظر بگیرید در فرهنگ خنده و سرگرمی چه الفاظی در صحنه است، آیا آن الفاظ، ظرفیت طرح معارف عالیه را دارد؟ و اگر الفاظِ فرهنگ خنده، الفاظ روز جامعه شود آیا آن جامعه دیگر از اندیشههای عمیق و حکمتآمیز چیزی خواهد داشت؟ چنین جامعهای در برخورد با سخنان حکمتآمیز، سریعاً خسته میشود و انتظار دارد امثال آیتاللهجوادی«حفظهالله تعالی» آسانتر حرف بزنند. غافل از این که اگر ایشان و امثال ایشان قالب زبان خود را عوض کنند خود به خود عمق بحث عوض میشود. پس نباید به دنبال این باشید که حرفهای مذهبی را آنچنان آسان کنیم که دیگر از جدیت خارج شود و در حدّ شوخی و سطحی گرایی پائین آید، زیرا در آن صورت دیگر دل و جان انسان تحت تأثیر آن کلمات قرار نمیگیرد بلکه فقط در حدّ ظاهر آداب دینی متوقف میشود. حتما مطلع هستید که کشیشهای دنیا در برنامههای تلویزیونی دین خود را تبلیغ میکنند و بعضی از آنها هم به ظاهر خیلی هنرمندانه عمل میکنند، در کنار صحنههای جذاب و مناظر زیبا تذکرات خود را ارائه میدهند و اتفاقاً این برنامهها از برنامههای پربیننده هم هست، ولی فراموش نفرمائید که هرگز در این برنامهها موضوعات از حدّ تذکرات اخلاقی بالاتر نمیرود و فقط آنهایی که آمادگی قبلی دارند تا حدّی استفاده کرده و متذکر میشوند ولی آنهایی که از تلویزیون انتظار سرگرمی دارند آن برنامه را نیز یک سرگرمی میدانند و از مناظر و شوخیها و قصههای آن کشیش سرگرم میشوند، بدون آن که بخواهند از طریق آن تذکرات تغییری در رفتار خود ایجاد کنند. گاهی هم با هنرمندی خاص و از طریق شرطی کردن افراد و تداعی معانی خیال، افراد را تحت تأثیر موضوعات مورد نظر خود قرار میدهند بدون آن که عقل و قلب را نسبت به آن موضوعات آگاه کنند. در بین مسلمانان هم مثلا میآییم یک آبشار میکشیم، یک آهنگ خیلی سبک هم در کنار آن میگذاریم بعد یک باغچه گل زیبا را نشان میدهیم و یک دختر بچه زیبایی را با چادر سفید و یک جانماز خیلی زیبا مینمایانیم که دارد نماز میخواند. از این طریق دختر شما هم هوس میکند نماز بخواند. این یک نحوه شرطی شدن است و قبلاً عرض شد این انتخاب نیست، از این طریق یک نوع عادت را میتوان پایهگذاری کرد که برای کودکان شروع بدی نیست، ولی اسم این را نباید تبلیغ معارف دین بگذاریم، این کار غیر از به صحنهآوردن عقل برای تدبّر در دین است. در شرطیکردنها عقلِ انتخابگر در صحنه نیست، احساسات و خیالات در صحنه است. مثل نماز خواندن مردم عربستان سعودی است که دولت در آنجا شرایطی ایجاد کرده که دیگر اکثر مغازهداران با شرطیشدن، همینکه صدای اذان را میشنوند مغازه را رها میکنند و به نماز میپردازند، حالا این نماز چه تأثیری بر روح و روان آنها خواهد گذاشت، از خودشان باید پرسید. پس با هر فنی و زبانی نمیتوان هر حرفی را زد.
فرهنگ خنده و گسستگی فکری
در فرهنگ خنده و سرگرمی باید هر چه را مخاطب میخواهد به او بدهید، نه اینکه هر چه حق است به او پیشنهاد کنید، بر عکسِ فرهنگ پیامبران که سعی میکنند مردم را از آن سطحی که هستند بالاتر آورند و از سطحینگری خارج کنند. اینکه رادیو و تلویزیون در ارائه فرهنگ دینی موفق نیست و نتیجهی کارش بسیار ضعیف است به این علت است که فرهنگ رادیو و تلویزیون فرهنگ راضیکردن مخاطبین و مستمعین است. مجبور است موضوعات را به شدّت سطحی کند تا بینندگان و یا شنوندگان عادی بپذیرند، چون مردم عادی عموماً به این وسیله به عنوان عامل سرگرمی نگاه میکنند و یا ما کاری کردیم که اینچنین نگاه کنند. فرهنگ سرگرمی این است که شما برای رضایت مخاطبتان حرف بزنید که بخندد و سرگرم شود و بگوید خوشم آمد. فرهنگ پیامبری این است که ما را از میلهای پست آزاد کند و جهت جانمان را به طرف حقایق قدسی سیر دهد و این فرهنگ با فرهنگ خنده و سرگرمی جمع نمیشود و حضرت مولیالموحدین(ع) در سخن خود ما را متوجه این نکته مینمایند.