شروع تنفس معنوی
سپس حضرت میفرمایند:
«أَخِّرِ الشَّرَّ فَإِنَّكَ إِذَا شِئْتَ تَعَجَّلْتَهُ»
فرزندم! بدیها را عقب بینداز زیرا که هر وقت میتوان بدان بشتابی و آن را انجام دهی.
در این فراز دستورالعملی را مطرح میفرمایند که مثل پل بر روی آتش، انسان را از سیاهچالهای سقوط میرهاند. میفرمایند در هر صحنهای بنایت آن باشد که بدی را به تأخیر بیندازی و بابش را باز نکنی. وقت طرح و انجام آن همیشه هست، اما اگر انجام دادی و به فرصت دیگر موکول نکردی برای همیشه آن فرصت از دستت رفته است.
آنجایی که احساس میکنید لازم است طعنهای بزنید یا باب گلهای را باز کنید جمله حضرت را فراموش نکنید و خود را کنترل نمایید، زیرا روح انسان چنانچه از درگیری با غیر آزاد شود، به سوی هدف مقدس خود بهراحتی سیر میکند. اگر روح انسان گرفتار اطراف شود نمیتواند به تنفس معنوی خود ادامه دهد. حضرت در این رهنمود تمام تلاششان این است که انسانها را از بند اطرافیان آزاد کنند. یکی از عواملی که نمیگذارد انسان تنفس معنوی داشته باشد آن است که نفس امّاره برایش قبلهسازی میکند تا قبلهی اصلی جانش فراموشش شود، و لذا باب مرافعه با دوست و همسایه و همکار در زندگی باز میشود. انسانهای بزرگ بر مرافعهسازان غالب میشوند و هرگز خود را در عرض آنها قرار نمیدهند، و این شروع تنفس معنوی است. یک راه این است که اگر کسی به شما بگوید ما با تو قهریم شما هم بگویی ما هم با تو قهریم. یک راه هم آن است که امام سجاد(ع) در دعای مکارم از خدا طلب میکنند که خدایا توفیقم عطا کن که در مقابل آنکه با من قطع رابطه کرد، رابطهام را قطع نکنم. اگر بر من بخل ورزید، من به او ببخشم و اگر بر من جفا کرد من خیرخواه او شوم. این نوع برخورد با اطرافیان فوق موضع گیری انسانهای معمولی است، در این موضعگیری اگر طرف میگوید من نمیخواهم با تو ارتباط داشته باشم شما میگویی ولی من وجهی برای این که با تو ارتباط نداشته باشم نمییابم، خوبیهای شما به من اجازه نمیدهد چنین برخوردی با شما بکنم. این نوع موضعگیری انسان را از سطح رقیبش بالاتر میبرد و مواظب است خود را در عرض او قرار ندهد. قرآن در وصف خدا میفرماید: «لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ»؛ یعنی خدا در عرض کسی نیست، چون آن کسی که زائیده میشود در عرض آن کسی است که او را زائیده، ولی هیچ کس کُفو خدا نیست، مؤمن هم به نور «وَلَمْ یَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ»ی خداوند خود را بالاتر از اهل مرافعه قرار میدهد، این همان «تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّه»؛ است که به خُلْق الهی باید متخلق شد. آری حضرت میفرمایند: «أَخِّرِ الشَّرَّ فَإِنَّكَ إِذَا شِئْتَ تَعَجَّلْتَهُ» شر را عقب بینداز زیرا هر وقت که بخواهی میتوانی بدان مبادرت ورزی. تمرین در راستای عمل به این رهنمود ذهن انسان را «از بدیها را با بدیها جوابدادن»، آزاد میکند. دوستی میگفت سیسال بود میخواستم جواب یکنفر را که در کودکی به من گفته بود؛ «چقدر زشتی» بدهم و بگویم هر چه نگاه میکنم تو هم زیباتر از من نیستی، اما بحمدالله نگفتم تا برایم روشن شد که نگفتن آن بهتر است و لذا برای همیشه از گفتن آن منصرف شدم. سیسال مزمزه کرده بود که جوابش را بدهد، تا اینکه نورِ همعرضنشدن با او به سراغش آمد. حضرت مولیالموحدین(ع) در دل توصیهی خود به دنبال چنین نتیجهای برای ما هستند. البته هنر بالاتر آن است که اصلاً از همان اول بنا بگذاریم که ذهن خود را مشغول این اشکال و جوابها نکنیم.
فرمودند: باب بدی و مرافعه با دیگران را باز نکن و آن را به تأخیر بینداز. زیرا اگر وارد این بگو مگوها شدیم در زمین متوقف میشویم، و دیگر توانی جهت پرواز به سوی آسمانِ معنا برایمان نمیماند. گفت:
گر شوم مشغول اشکال و جواب
تشنگان را کی توانم داد آب
تشنهتر از همه خودم هستم که باید جانم را از طریق ارتباط با عالم بالا سیراب کنم.
توصیهی حضرت موجب میشود که تخم کینهها نسبت به افراد در درون ما بخشکد زیرا «در سینه پر کینه اسرار نمیگنجد» وقتی مسائلِ جزئی را برای خود عمده نکردیم و عکسالعمل کارهای بدِ افراد را به تأخیر انداختیم سینه ما از کینهها خالی میشود. قدیمیها در داستانی حکمتآمیز داستان دو پرنده و لاکپشتی را میآورند که به جهت خشکشدن آبگیری که در آن زندگی میکردند باید از آنجا مهاجرت مینمودند در حالی که این کار برای لاکپشت مشکل بود، بنا شد چوبی را انتخاب کنند که لاکپشت با دهانش وسط آن را بگیرد و آن دو پرنده هم با منقارهایشان دو طرف آن را بگیرند و پرواز کنند، البته به شرطی که لاکپشت در حین پرواز سخنی نگوید و هر چه هم مردم گفتند جواب را به تأخیر بیندازد. ولی در حین پروازْ لاکپشت جوابِ طعنهی مردم را به تأخیر نینداخت، دهان باز کرد تا جواب دهد، از آن بالا سقوط کرد و از بین رفت، در حالی که اگر جواب مردم را به تأخیر انداخته بود به آبگیرِ با طراوتی منتقل میشد. اینها قصّه نیست یک پیام بزرگ است که اگر میخواهی با ملائکه بالا روی باید جواب بدیها را به تأخیر بیندازی. لاکپشت را بردند بالا، ولی نتوانست خود را کنترل کند و در نتیجه پایینی شد. اگر با آدمهای اطرافتان در گیر شُدید پایین میمانید با آن همه نقصها و محدودیتها و ظلمتهای مادون.
گشایشی به سوی عقل
در ادامه میفرمایند:
«وَ قَطِیعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ»؛
بریدن از جاهل مساوی ارتباط با عاقل است.
هرجا و هر اندازه که انسان از جاهل فاصله گرفت به همان اندازه گشایشی به سوی ارتباط با عاقلان نصیبش میشود. حتی اگر در جلسهای شرکت میکنید که موضوعات معنوی را تا سطح حسّ، پایین میآورند، اگر از آن جلسه فاصله نگیری به همان اندازه خود را از بهرهمندی نسبت به موضوعات عالی معنوی محروم کردهای. با رعایت این توصیه بسیاری از مشکلات عقیدتی و معرفتی جامعه مرتفع میشود، چون ما بحمدالله دارای ذخایر بسیار گرانقدر عقلی و معرفتی هستیم که حجاب سطحینگری ما را از آنها جدا کرده است. جوانان ما امروزه از ارتباط با اندیشههای سطحی ضربه می خورند و جاهلان میداندار اندیشهی آنها شدهاند کسانی که موضوعات الهی را به شدت جسمانی میکنند. مثلاً اگر واقعهی بیست و دوم بهمن را به افراد سطحی بدهیم تا تحلیل کنند سراسرِ موضوع را در حدّ مسائل اقتصادی پایین میآورند ولی اگر به امام خمینی«ره» بسپاریم تا تحلیل کنند میفرمایند: «بیست و دوم بهمن یومالله بود» و ما را متوجه اراده پروردگار در آن روز مینمایند که چگونه خداوند شرایط را به نفع مسلمانان تغییر داد. خداوند میفرماید: «فَاذْكُرُواْ آلاء اللّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»؛(211) یاد آور نشانههای خدا باشید تا رستگار شوید و متوجه باشید خداوند شما را فراموش نکرده است. ولی اگر همان نشانههای خدا را به دست کسی بدهید که به این امور جاهل است، در حدّ اندیشه خود آن را پائین میآورد. مشکل این جا است که افراد سطحی همه حقایق را سطحی میکنند و لذا ما نباید نسبت به فاصله گرفتن از آنها غفلت کنیم و موضوع را سرسری بگیریم.
حضرت میفرمایند اگر بنا را بر آن بگذارید که از جاهلان فاصله بگیرید با حضور عاقلانه در اموراتِ خود روبهرو میشوید. شما با توجه به جاهلان و اعمال سطحی آنها عملاً نظر عاقلان را در حجاب غوغای جاهلان منزوی کردهاید.
کودکان، جاهلانِِ غیر مغرض هستند، حال اگر نظر و سلیقه کودکان میداندار زندگیها شد اولین ضربه را به همان کودکان زدهایم. فرمودند با زبان کودکان سخن بگوئید ولی نه این که در حدّ کودکان موضوعات را نگه دارید و برنامه کودکی بسازیم که آدمهای بزرگ ادای کودکان را در میآورند! اگر با عقل دینی و با اصولی که دین تعریف کرده با کودکان سخن بگوئیم با جان آنها مرتبط شدهایم و بدون آنکه جهلِ آنها را تأیید کنیم، آرامآرام آنها را به سوی عقل دینی سوق دادهایم، در این حالت است که میتوان گفت دیگر جوانی مترادف جاهلی نیست. چون در این حالت احساسات جوانی در مسیر دین قرار گرفته است. و ملاحظه میکنید که چگونه جوان متدین عاقل است، زیرا با عقل الهی دارد با شما سخن میگوید و نه با احساسات جوانی. ولی اگر برویم میکروفون را بگیریم جلوی یک جوان معمولی و بپرسیم نظرتان در مورد فلان موضوع چیست، اینجا عملاً عقل را تقویت نکردهایم، آری اگر این کار را میکردند که لااقل از چهار جوان سؤالی را میپرسیدند بعد میرفتند خدمت انسان حکیمی و همان سؤال را ارائه میدادند تا علاوه بر اینکه جواب سؤال را به طور صحیح روشن میکرد، آن جوانان هم نقصهایشان را میفهمیدند، جامعه آلوده به حرفهای سطحی و احساساتی نمیشد. انسـانهای سطحی- چه پیر و چه جوان - در افقی نظر میکنند که جهتی به سوی عالم بالا ندارد، با خیالات و وَهمیات خود به سر میبرند، خیالاتی که تماماً سطحی و پوچ است. گفت:
گر هزارانند یک تن بیش نیست
جز خیالات عدد اندیش نیست
گر ز صندوقی به صندوقی رود
آن سمایی نیست صندوقی بود
بعد از ششساعت حرفزدن چه چیزی بهدست میآورند؟ حالا همین افراد چنانچه بیایند اندیشه خود را در دین صرف کنند و در مسائل دینی تدبّر نمایند، در هر ساعتی از عمرشان هزاران برکت نصیبشان میشود. چون یکی از صفات مؤمن آن است که از «لغو» کنارهگیری میکند، قرآن میفرماید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»؛(212) به راستى كه مؤمنان رستگار شدند همانانی كه در نمازشان فروتنند، آنانی كه از بیهوده رویگردانند.
هر چیزی که برای من بهره حقیقی ندارد لغو است و به اندازهای که انسان از لغو دوری کند ایمان دارد.
برای پیدا کردنِ مجالست با عقلا ابتدا قطع ارتباط با جاهلان را شروع کنیم یعنی «وَ قَطِیعَةُ الْجَاهِلِ» را عمل کنیم، تا از این همه لغوگویی و لغوگرایی نجات یابیم. تا از جاهلان و حرفهای سطحی فاصله نگیریم اصلاً متوجه نمیشویم چقدر گرفتار لغو هستیم، صد جمله میگوئیم یکی از آنها بدرد نمیخورد، در حالیکه ائمه معصومین (ع)در عین کم حرفزدن، هر سخنی که گفتهاند یک روایت شده و سالهای سال بشریت را تغذیه میکند.
راستی اگر این دعاهایی که از طریق ائمه معصوم (ع) وارد شده، نبود و ما میخواستیم با خدای خود حرف بزنیم چه حرفی داشتیم که در شأن ارتباط با پروردگار عالم باشد؟ وقتی از جاهلان و سخنان لغو فاصله گرفتیم متوجه میشویم چه ذخیره بزرگی برای زندگی عاقلانه در کنار ما بود و از آن غافل بودیم. وقتی بهطور صحیح متوجه جایگاه قرآن و روایات و دعا میشویم که زشتی سخنان لغو برایمان معلوم شود. این که عظمت دعاهای صادر شده از ائمه معصومین(ع) را نمیفهمیم چون به دنبال سخنانی بلندتر از سخنان معمولی نیستیم. این دعاها یک فیض عظیم است ولی برای کسانی که سخت از پوچی و لغو گریزانند. وقتی متوجه شدیم این دعاها فیض عظیم است، با فیض عظیم الهی نبـاید سرسری برخورد کرد و آن را به کاری لغو تبـدیل نمود. اگر از انسان فرهنگ دین - اعم از قرآن و روایات و دعا را- بگیرید حتماً با کسانی روبهرو میشوید که در جهل خود دست و پا میزنند، کسانی که موضوعات اصلی زندگی را گم کردهاند و فرعیترین مسائلِ زندگی برایشان عمده شده است. امروزه جامعه جهانی اطلاعات زیادی دارد اما چون به عقل و دین منور نیست هیچ استفاده منطقی از آنها نمیکند. صِرف این که بنده اطلاعات زیادی دارم عاقل نیستم، عاقل آن کسی است که میتواند جمعبندی کند و آن اطلاعات را به سوی هدفی متعالی جهت دهد. «عِقال» آن حلقهای را میگویند که به پای شتر میبندند تا او را در جایی ببندند. عقل یعنی قدرت جمعبندی و انضباط. عقلْ ملکهای است بالاتر از نگهداشتن اطلاعات زیاد، پس در راستای جدایی از جاهلان و جهت نزدیکی به عاقلان نباید اطلاعات زیاد حجاب ما بشود و تصور کنیم جمع اطلاعات به خودی خود عقل است. بنا به فرمایش امام خمینی«ره»:
با جمع کتب نمیشود رفع حُجب
در رفع حُجب کوش نه در جمع کتب
باید به دستور حضرت علی(ع) عمل کرد و متوجه بود بریدن از جاهل عین اتصال به عاقل است.
بالاتر از زمانه
سپس حضرت در ادامه میفرمایند:
«مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ وَ مَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَهُ»؛
فرزندم کسی که خود را از زمانه اَمن ببیند روزگار به او خیانت میکند. و کسی که روزگار را بزرگ بپندارد او را خوار میکند.
روزگار یعنی نسبت شما با غیر. قبلاً باب بحث تا حدّی باز شد که شما همیشه با خودتان بهسر میبرید و شما همیشه هستید، ولی روزگار همیشه نیست. یک روز شاه هست یک روز نیست، یک روز روی جنگ تأکید میشود، یک روز روی توسعه، یک روز روی ایمان مسؤولان تأکید میشود یک روز روی تخصص آنها. یک روز بحث توسعه اقتصادی است، حتی به قیمت زیر پا گذاردن عدالت، یک روز روی توسعه سیاسی تأکید میشود بدون رعایت ارزشهای الهی. آیا میشود خود را دست این حرفهای روزگار داد و از اهداف مقدسی که باید در دنیا دنبال کنیم غافل شویم؟ باید خیلی این حرفها را بزرگ نپنداشت و حرفهای بالاتر از زمانه را پیدا کرد، وگرنه اگر به این حرفها اعتماد کردیم زمانه به ما خیانت میکند و ما را خوار مینماید، و به اصطلاح میگویند طرف از نظر سیاسی بریده است. قرآن به مبارزان جنگ اُحد میفرماید: «إِن یَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْكَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ وَیَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ»؛(213) اگر به شما آسیبى رسیده آن قوم را نیز آسیبى نظیر آن رسید و ما این ایام را میان مردم به نوبت مى گردانیم تا خداوند كسانى را كه ایمان آورده اند معلوم بدارد، و از میان شما شهداء و گواهانى بگیرد، و خداوند ستمكاران را دوست نمى دارد.
میفرماید روزگار بین مردم میچرخد، نفرمود بین مومنین میچرخد، یعنی یک روز مومنان پیروز میشوند و یک روز دشمنان آنها به ظاهر پیروزند. این آیه بعد از شکست در جنگ اُحد آمد تا بفرماید اگر به زمانه اعتماد کنید - حال چه به پیروزیهای آن و چه به شکستهای آن - خود را از دست میدهید، آنجایی هم که فکر کنید شکست شما یک موضوع جدّی است یک نوع اعتماد به زمانه است. در هر صورت به هرچیزِ روزگار تکیه کنید و فکر کنید در محل امنی قرار دارید از همان نقطه ضربه میخورید، ولی اگر ماوراء قیل و قالهای زمانه، نظرتان به سنن الهی جاری در عالم باشد موفق خواهید شد. آنچه امروز به عنوان ارزش مطرح است، چیزی نیست که خود را فدای آن کنید و بخواهید در زیر سایه آن زندگی را بگذرانید. تنها حقیقتِ قابل اعتماد آن است که من و شما بندهی خداییم و او پروردگار ماست. بقیه معادلات ناپایدارند و تکیه بر آنها با ناکامی و خیانت از جانب آنها همراه است. اگر به بیرونیها بیش از آنچه هستند اعتماد کردید، درست در آن زمان که میخواهید از آنها بهره بگیرید با بیوفایی و بیثمری آنها روبهرو میشوید. و همه چیز غیر از خدا و آثار الهی اینچنین است، حتی آن چیزی که شما فعلاً در زندگی خود از آن احساس امنیت میکنید.
هر چیزی از زمانه اینچنین است که اولاً: اگر به آن اعتماد کنی به تو خیانت میکند و تو را ناکام میگذارد. ثانیاً: اگر آن را بزرگ بپنداری تو را خوار و حقیر مینماید. حال با چشم بیدار اطراف خود را وارسی کنید تا نه با ناکامی روبهرو شوید و نه با حقارت. قرآن حتی نسبت به نزدیکترین نزدیکانمان ما را هشدار میدهد که: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ * إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»؛(214) که ای مؤمنان اگر هوشیار نباشید و امیدتان را به همسر و فرزندان خود دوختید همانها دشمن شما خواهند شد. زیرا که مال و فرزند وسیله امتحان شما است تا معلوم شود به چهچیز باید اعتماد کرد. میفرماید: «وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»؛ آنچه نزد خداست اجر عظیم است و نتیجهای است که چون با آن روبهرو شوید احساس ناکامی نمیکنید. به مال و فرزند و مدرک اعتمادکردن خیانت و خواری به همراه میآورد ولی به حکم وظیفه با آنها برخوردکردن موضوع دیگری است. یک زمانی بعضیها به مدرک پزشکی خود تکیه داشتند، با کثرت فارغالتحصیلانِ رشته پزشکی، همان مدرکی که ده سال قبلش اینقدر ارزش داشت یک مرتبه به شدّت کم ارزش شد و همه فکر کردند با تخصص مشکل حل میشود، حالا آنهایی که به تخصص خود تکیه دارند چیزی نمیگذرد که با همان مشکلی روبهرو میشوند که غیر متخصصین قبلاً با آن مواجه شدند، مگر اینکه متوجه باشند «وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»؛ حال در هر شغلی که باشند با نتیجهی مورد رضایتی روبهرو میشوند. و کسانی نظر به اجر عظیم دارند که هرگز نظر خود را از خدا به چیز دیگری نمیاندازند و بندگی خدا برایشان ارزش است، اینها هیچ وقت خوار نمیشوند.
ریشهی همه مشکلات روحی را در سخن اخیر امام الموحدین(ع) پیدا کنید. با خودتان خلوت کنید ببینید آیا تمام مشکلات جز این است که ما به گذران روزگار دل میبندیم؟ بعضی مواقع این گروه سیاسی به میدان میآید و ارزشهای خاص خود را تبلیغ میکند و سپس میرود و گروه رقیبش میآید، حال اگر کسی همه فکر و ذکر خود را صرف گروه اول کرد پس از مدتی با ناکامی و حقارت مواجه میشود، چیزی که اگر فکر و ذکر خود را در عالم قدس و معنا صرف میکرد، با آن مواجه نمیشد. وقتی در سالهای اول انقلاب مردم با دولت موقت روبهرو شدند که نسبت به بسیاری از ارزشهای انقلاب بیتفاوت بود فکر کردند همه چیز از دست رفت، وقتی بالأخره آن دولت رفت، همه خوشحال شدند که مشکل حل شد، ولی عدهای با الهام از آیه «تِلْكَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ»؛(215) متوجه بودند «شلاق عوض میشود» بدین معنی که چهره دیگری از روزگار عوض شد و باید صورت دیگری از امتحان را طی کرد، و به هیچ شرایط و زمانهای نباید بهطور مطلق اعتماد نمود. ولی چیزی نگذشت که با شلاق بنیصدر روبهرو شدیم، زمانه بنیصدر طوری شد که مردم میگفتند این برود هر چه میخواهد بشود. همه این مشکلات به آن جهت است که زمانه و روزگار را برای خود بیش از حدّ بزرگ میکنیم و از این که هر شرایطی بستری است جهت امتحان، غافل میشویم. یک روز جنگ است، یک روز صلح، یک روز دولتیها راستیاند، یک روز چپیاند، خوشا به حال آنها که ماوراء این گرایشها به حکم وظیفه در خدمت مردم هستند و انجام وظیفه را بزرگ میدانند و نه روزگار را. زیرا که «مَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَهُ»؛ هرکس روزگار را بزرگ دانست خوار میشود. سپس در ادامه میفرمایند:
«لَیسَ كُلُّ مَنْ رَمَى أَصَابَ»؛
آنچنان نیست که هرکس تیری رها کرد به هدف بخورد.
فرزندم در راستای آن که نباید به روزگار اعتماد کرد، نباید چنین بپنداری که همه کارها و آرزوها آنطور که تو میخواهی نتیجه بدهد. و وقتی به اهدافی که دنبال میکردی نرسیدی احساس یأس و شکست بکنی. زیرا به صِرف عمل نباید به دنبال نتیجه بود، باید روش ما درست و عاقلانه باشد و مصلحت ما نیز در تحقق آن نتیجه باشد. فکر نکنیم چون قصد ما خیر است پس باید به آنچه ما میخواهیم برسیم. این طور نیست که چون نیت شما خیر است نتیجه کارتان هم خیر باشد و کار و تلاشتان نتیجه بدهد. باید علاوه بر نیت نتیجهی کار هم خیر باشد. پس نه هر تیری به هدف میخورد و نه هر تلاشی به نتیجه میرسد، ولی چون خداوند فرمود: «اِنَّ اللّهَ لا یضِیعُ اَجْرَ الْمُؤْمِنِین»؛(216) نتیجهی تلاش مؤمنین را خداوند از بین نمیبرد. اکثر ما میخواهیم خدا را بپرستیم ولی چون با موانع آن، از جمله با کبر و منیت و وَهمیات مبارزه نمیکنیم به نتیجه لازم نمیرسیم چون علاوه بر نیت باید بقیه عوامل را نیز به میدان آورد.
در این جلسه سخن حضرت این بود که: نه هر نقصی مانع رسیدن است و نه هر فرصت و امکاناتی عامل رسیدن. چه بسیار بیناهایی که مقصد را گم میکنند و چه بسیار نابیناهایی که به رُشد و کمال خود دست مییابند، پس به بهانهی نقصها و نداشتنها، امید خود را در رسیدن به کمالات واقعی سست نکن.
انجام عمل شَرّ را به تأخیر انداز که همیشه فرصت انجام آن هست، تا فضای دوستیها به کینهورزیها تبدیل نشود.
فاصله گرفتن از جاهل، نزدیکی به عاقل را به همراه دارد. پس همواره از مشغول کردن زندگی در کنار افراد جاهل بپرهیز و با کسانی مجالست کن که تو را به یاد خدا میاندازند. حتی ما حق نداریم به بهانه صله رحم زندگی خود را کنار انسانهای جاهل از بین ببریم. نهایتاً وظیفه ما آن است که از ارحام خود دلجویی کنیم و اگر خواسته مشروعی دارند برآورده سازیم، کجا گفتهاند ساعتها وقت و فرصت خود را با حرفهای لغو از بین ببریم و از شرایط ارتباط با عقلا محروم شویم؟
فرمودند: به چیزی بالاتر از زمانه و ارزشهای زودگذرِ آن باید تکیه کرد وگرنه با ناکامی و حقارت روبرو میشوی. و هر تلاشی به صِرف تلاش نتیجهای را که تو میخواهی به دنبال ندارد. در راستای عدم اعتماد به زمانه میفرمایند: «إِذَا تَغَیرَ السُّلْطَانُ تَغَیرَ الزَّمَانُ»؛ چون نظام فکری حاکم بر جامعه تغییر کند، زمانه هم تغییر میکند. اگر خود را براساس زمانه ارزیابی کنی و بند نافت به ارزشهای حاکم بسته شد، چون زمانه بلرزد تو میلرزی. چون به چیز لرزان تکیه کردهای. إنشاءالله در جلسه آینده به فراز اخیر میپردازیم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»