خواست تشریعی و نظام تکوینی
آنچه نباید از آن غفلت شود تفاوت بین اعتراض به ظالمان با اعتراض به سنتهای الهی است. باید بین اعتراض به سنت الهی را با اعتراض به بدی بدان جدا كنیم. خداوند تشریعاً به یزید میفرماید ظلم نكن، از آن طرف تکویناً خودش نظامی ساخته است كه یزید بتواند ظلم كند، پس تكویناً همین را میخواسته است که هر کس بتواند اگر خواست با اختیار خود ظلم کند، ظلم کند، و نظام عالم هم همین طور باید باشد تا عرصه امتحان به هم نخورد. از آن طرف طبق دستور دین، تشریعاً میفرماید مردم ظلم نكنید. ما هم بر اساس دین خدا اگر كسی ظلم كند از او متنفریم ولی این طور نیست که ظلمی که این طرف انجام میدهد از دست خدا در رفته باشد. باید متوجه بود که خداوند جهان را طوری ساخته است كه ظالمان بتوانند ظلم كنند، و همین طور خوب است. و خداوند هرچه را خوب است اراده میكند. همین خوب است که جهانی باشد تا ظالمان بتوانند ظلم كنند، از طرفی تشریعاً فرمان داده است كه ای آدمها درست است من جهان را طوری ساختهام - تکویناً- كه هم بتوانید ظلم كنید و هم بتوانید ظلم نكنید، ولی دستور میدهم - تشریعاً- ظلم نكنید، حالا اگر ظلم كردید، خداوند با آن کار بد برخورد میکند و شما را عقاب مینماید. ولی تكویناً اگر نمیخواست شما بتوانید ظلم کنید که جهان را این طور نمیساخت که ظرفیت بدیکردن در آن باشد.
پس خداوند به ظالم غضب میكند و قلب انسان مؤمن محل ظهور غضب تشریعی حق است. خوب، قلبی كه محل ظهور غضب تشریعی حق است، قلب بندهی خدا است یا قلب رقیب انسان ظالم؟ مگر کسی میتواند رقیب خدا باشد که بخواهد رقیب بنده خدا باشد. این فردی که فعلاً دارد ظلم میکند نمیداند دارد ریشه خود را میکند.
فردای آن شبی که یکی از سران منافقان در یک درگیری خیابانی کشته شده بود- در حالیکه تعداد بسیاری را شهید کرده بود - با عدهای از دوستان خدمت آیتالله حسن حسنزادهآملی«حفظهاللهتعالی» بودیم، فرمودند دیشب بسیار گریه كردم كه چرا این جوان راه را درست تشخیص نداد تا به چنین سرنوشتی دچار شود،به کشتهشدن او اعتراض نداشتند، غصه میخوردند که چرا منحرف شد. با اینکه اگر خود آقا هم تفنگ دستشان بود او را میكُشتند، در عین حال گریه میكنند چون دوستش دارند. محبت به این که ای كاش اینها بد نبودند غیر از محبت به بدی بدان است. چون انسانهای بد رقیب ما نیستند، و ما با کسی كینه نداریم ما غصه میخوریم كه چرا اینها چنین میكنند و عمر خود را نابود مینمایند. اگر كسی زبانش را دارد گاز میگیرد و میجَوَد یا دهانش را باز كرده دارد انگشتانش را میخورد. رقیب شما است؟ آیا در این حالت احساس میکنید او دارد با شما لجبازی میكند یا غصه میخورید چرا دارد با خودش چنین میكند؟ مگر انسانهای گناهكار جز این است كه خودشان را میخورند و لگدمال میكنند، از نظر بینشی حكم خدا بر قلب ما این است كه به اعمال اینها اعتراض كنیم، و با دست و زبان خود غضب الهی را بنمایانیم، نه اینکه آنها را رقیب خدا و رقیب خود بپنداریم. در همین راستا امام معصوم(ع) كه جانِ جان ماست، به ما فرمودهاند مواظب باش غضبْ تو را نرباید، سعی کن غضب خود را بنوشی. تا در راستای رویارویی با آنچه هست و نباید باشد حضور سنن الهی و سنت امتحان از منظر تو پنهان نگردد و تو را از استحکام و کرامت شخصیت خارج ننماید.
رقابت یا رفاقت؟
سپس حضرت در ادامه میفرمایند:
«وَ لِنْ لِمَنْ غَالَظَكَ فَإِنَّهُ یُوشِكُ أَنْ یَلِینَ لَكَ»،
با آن کس که بر تو تندی و غضب میكند نرمی کن، باشد که به زودی نرم شود.
وقتی انسان تأثیر دراز مدت چنین توصیهای را بشناسد سعی میکند با تمام وجود به آن عمل کند، آری میفرمایند در مقابل تندیها نرمی پیشه کن تا رقابتها به رفاقت و کینهها به محبت تبدیل شود. زیرا در سایه محبتها است که انسانها برای یکدیگر مفید هستند و هرکس عامل صعود دیگری میشود و استعدادها شکوفا میگردد و خطاکاران به جای اصرار بر خطا به تجدید نظر در اعمالشان تشویق میشوند، و به جای بد و خوب کردن انسانها و کاشتن تخم کینه، با نرمی و محبت بین انسانها، یگانگی ظاهر میگردد و قلبها با یگانه مطلق مرتبط میگردد. به گفته مولوی:
خانه را من روفتم از نیک و بد
خانهام پر گشت از نور اَحد
در جامعهای که نرمی نسبت به همدیگر فراموش شد اندک خطاها با تندترین عکسالعملها روبهرو میشود و لذا هیچکس احساس امنیت نمیکند تا زمینه تعالی انسانها فراهم گردد، دائماً کینه روی کینه و پنداری روی پندار، سراسر روحها را تاریک میکند. روشن است در چنین شرایطی روح و روان انسانها در اوج غفلت از حقیقت، گرفتار زیرکیهای روباهگونه میشود که رقیب خود را فریب دهد. توصیه حضرت(ع) این است که:
تو مکانی، اصل تو در لا مکان
این دکان بر بند و بگشا آن دکان
دکانی را بگشا که راه به سوی آسمان دارد و با عالم زیبای بینهایت مرتبط است، مواظب باشید گرفتار کینه بین خود نشوید.
گور خوشتر از چنین دل مر تو را
آخر از گور دل خود برتر آ
زندهای و زنده زاد، ای شوخ و شنگ
دم نمیگیرد تو را زین گور تنگ؟
وقتی از روحیه نرمی در مقابل تندیها غفلت شد مسائل جزیی و حرفهای جزیی رقیبان برای ما اهمیت افراطی پیدا میکند و از اصل خود باز میمانیم. جامعهای به سوی ابعاد متعالی خود نظر دارد که روحیه نرمی و گذشت نسبت به همدیگر در آن جاری باشد.
در ابتدای انقلاب به جهت روحیه مقابله با رژیم شاهنشاهی و درگیری با طرفداران آن رژیم، فضای جامعه طوری ملتهب بود که افراد با اندک خطایی مورد طعن و تندی قرار میگرفتند به طوری که نیروهای انقلابی خیلی سریع با همدیگر برخورد میکردند. خلاصه روحیهی تندی و التهاب بین همه حاکم بود. به قول آن دانشمند؛ هنر امام خمینی«ره» علاوه بر ایجاد انقلاب، آرامشدادن به فضایی بود که انقلاب بهوجود آورده بود. چیزی که ما در افغانستان نیاز داشتیم و نیاز داریم. ما نیز هنوز خودمان آن مزه ارتباط طلاییِ نرم را در رابطه با هم نچشیدهایم، هنوز فضا طوری است كه اگر كسی بیاید بگوید بنا نیست اینهمه به همدیگر سخت بگیریم متهم به محافظهکاری و مصلحتطلبی میشود، غافل از این که هزاران لالهی معنویت در چنین برخوردی سر بر میآورد.
در شرایطی که نرمی نسبت به همدیگر فراموش شود خودمان هم از خودمان میترسیم در حالی که یك ملت بزرگ، که استعداد تحقق تمدن شیعه را دارد اصلاً نباید در قلبش نسبت به هم تهاجم داشته باشد، و از فضای «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» غفلت کند، به یک اعتبار هنوز جامعه ما رقابتزده است. ملت انقلابی به جای آنکه با خود درگیر باشد باید با دشمنان کمال بشر درگیر باشد و به تعبیر قرآن «اَشِدّاءُ عَلَی الْكُفّار رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»، باشد. هنوز فرهنگ چنین سخنانی که حضرت مولی الموحدین(ع) متذکر آن هستند در بین ما تقویت نشده است. آنقدر به هم محبت نداریم که در مقابل خطای همدیگر نرمی نشان دهیم. حضرت میفرمایند: «لِنْ لِمَنْ غَالَظَكَ» در مقابل كسی كه بر تو تندی و غضب میكند نرم باش و مواظب باش از تعادل و کرامت کنده نشوی، زیرا «فَإِنَّهُ یُوشِكُ أَنْ یَلِینَ لَكَ» احتمال زیاد میرود كه در مقابل نرمی تو او هم نرم شود. و عملاً با رعایت چنین توصیههایی پایهی تمدن بزرگ اسلامی ریخته میشود. به تعبیری توصیه حضرت آن است که محیط خود را محیط بیتشنج قرار دهید تا هدایت دینی شروع شود. و افقهای بلند کمالِ جامعه در منظر شما قرار گیرد. حتماً دقت كردهاید که در فضای غفلت از نرمی هیچکس هیچ آیندهای نخواهد داشت، حتی آن خانوادهای که تازه شروع شده است و خداوند به لطف خود محبت و مودّت لازم را در بین همسران ایجاد کرده است. مثلاً مادر عروس به دخترش میگوید اگر به تو بیحرمتی کردند یا جوابشان را بده و یا برگرد خانه خودمان، بعد نتیجهاش این میشود که سه ماه دیگر دختر پهلوی مادرش است و همه آن آینده زیبایی که در منظر این دو همسر بود فرو میریزد. آن مادر به ظاهر میخواست دخترش سرافراز بماند ولی چون به او آموزش نداده بود که در مقابل تندی نرمی پیشه کند، دختر خود را به یك دختر شكست خورده تبدیل کرد. اگر عكسِ آنرا دستور داده بود كه مادر! تو بنایت این باشد كه نرمی از خودت نشان بدهی، بزرگی به نرمی است، نتیجه چیز دیگری بود. همهی شما دیدهاید مادر بزرگهایی که از طریق محبت و نرمی ناملایمات زندگی را پشت سر گذاردهاند، چگونه تاج سر خانوادهاند، به طوری که در آخر عمر قبلهی یك طایفه به حساب میآیند. بالأخره توصیهی حضرت، كار میبرد. یك فرهنگ جدید باید در زندگی ما به وجود بیاید تا جایگاه سخن حضرت روشن شود. آنوقت بهجای اینکه تعجب کنید چرا امیرالمؤمنین(ع) همه را دوست دارند. برایتان این نوع برخورد طبیعی و متعالی میشود و به زیبایی و عظمت کار حضرت پی میبرید.
در اواخر عمر امام خمینی«ره» یکی از نزدیکان دفتر ایشان نامه نوشت که آقا شما کدامیک از دو خطی که در انقلاب ایجاد شده است را حق میدانید؟ امام خمینی«ره» در جواب نوشتند: من همهی آنها را مسلمان میبینم، اصلاً دو تا نمیبینم، هرچه نگاه میكنم همه را مسلمان میبینم. به تعبیر بنده این دوتاهایی كه بعضیها میبینید سایهی خشماند، من دوتایی نمیبینم. واقعاً خشم بین انسانها مرز ایجاد میكند، وگرنه بسیاری از این دوتاییها دوتایی نیست، اینها همهاش سایههای خشمی است که باید فرو خورده میشد، و سایهی تندیهایی است که باید در مقابل آن نرمی پیشه میکردیم.
وقتی توفیق پذیرش توصیه حضرت نصیبمان شد انسان به جایی میرسد كه در دفع اختلاف دست به انتخابهای تاریخساز میزند. حضرت امام خمینی«ره» بلند میشوند میروند، به دیدن آقای شریعتمداری با آن همه مشکلاتی که او برای انقلاب بهوجود آورد. ولی حضرت امام خمینی«ره» خیلی راحت میتوانند به دیدار ایشان بروند، در صورتی که آقای شریعتمداری به عنوان یک مجتهد روبهروی امام خمینی«ره» ایستاد. او حزب جمهوری خلق مسلمان را راه انداخت و چقدر ضد انقلاب زیر پوشش آن حزب قرار گرفت و آن قائله تبریز را در مقابل انقلاب راه انداختند، ولی امام«ره» به دیدن او رفتند و فرمودند نه تنها دست مراجع بلکه دست طلبهها را هم میبوسم. این یك راه است، که بلند میشود و به خانه آقای شریعتمداری میرود، راهی که امیرالمؤمنین(ع) به همهی ما آن را توصیه میفرمایند. نتیجه این میشود که اگر طرف زمینه اصلاح داشت اصلاح میشود و اگر زمینه اصلاح نداشت نابود میشود.
شیرینترین پیروزی
حضرت مولی الموحدین(ع) در ادامه میفرماید:
«وَ خُذْ عَلَى عَدُوِّكَ بِالْفَضْلِ فَإِنَّهُ أَحْلَى الظَّفَرَیْنِ»؛
به دشمنت بخشش و بزرگی نشان بده که آن شیرینترین آن دو پیروزی است.
تا از طریق بخشش بر دشمنت بتوانی افقهای عالی انسانی را بهدست آوری و در زیر سایههای دروغین خشم، عمرت لگدمال نشود. آری در مقابله با دشمنت راه فضل و بخشش را پیشه كن و کرامت از خود نشان بده، زیرا اگر پیروزی بر او برای تو شیرین است، این نوع برخورد شیرینتر و پیروزمندانهتر است. چون با این برخورد عمیقترین لایه فطری ما ارضاء و شکوفا میگردد و به سرمایهای دست مییابد که بسیاری از انسانها به آن دست نمییابند. درست است که اجازه داری در مقابل دشمنی افراد برخورد تند داشته باشی و نیروی خود را مجهز کنی و او را شکست دهی و بر او پیروز گردی و به غضب خود تشفّی دهی و خود را به حلاوت و شیرینی پیروزی بر دشمن برسانی، ولی یک راه دیگر هم هست که آن شیرینتر است و آن فضل و بزرگواری است نسبت به دشمن، و تو این دومی را انتخاب کن تا به افقی بسیار برتر دست یابی. یکی از رفقا با عصبانیت به دیگری گفت من دیگر خانه شما نمیآیم. آن یکی گفت: ولی من خانه شما میآیم. یکباره فضا عوض شد، این نوع برخورد احاطه طرف را بر خود و بر حوادث اطراف خود میرساند، در چنین حالتی رقابت و همسنگشدن با رقیب به فضل و بزرگ منشی با رفیق تبدیل میشود. اینکه حضرت میفرمایند برخورد دومی و این نوع پیروزی «أَحْلَى الظَّفَرَیْنِ» در مقابل آن پیروزی که بر دشمن غلبه کنی، شیرینتر است، چون استعدادی از انسان در این برخورد به فعلیت میآید که فوقالعاده ثمربخش است و انسان متوجه تواناییهایی از خود میشود که اهل قدرت هرگز متوجه آن نیستند. این نوع برخورد از طرف شما، شما را متوجه قدرتی بالاتر از قدرت اسلحه میکند، حالا برای طرف مقابل نتیجهاش چیست؟ همان طور که عرض کردم اگر زمینهای در او باشد متحول میشود، و اگر زمینه اصلاح در او نیست غضب الهی را بر او تسریع میکنند.
در تاریخ اسلام داریم كه محمدبناسماعیل پسر برادر حضرت امام موسی كاظم(ع) دعوت شد به بغداد برود و در محضر خلیفه بر علیه حضرت کاظم(ع) شهادت دهد. فکر میکرد حضرت کاظم(ع) در جریان نیستند. وقتی به بهانهی تجارت میآید تا از حضرت - یعنی عموی خود- خداحافظی کند، حضرت میفرمایند؛ همینجا در مدینه بمان. میگوید قرض دارم میخواهم تجارتی بکنم و قرضها را اداء کنم. حضرت میفرمایند من همه قرضهای تو را اداء میکنم. میگوید میخواهم خودم روی پای خودم کار کنم، حضرت میفرمایند تا آخر عمر خرج زندگیات را به عهده میگیرم، این سفر را نرو، او زیر بار نمیرود. حتی امام(ع) به او میفرمایند در قتل من مظلوم شركت نكن. میگوید این حرفها یعنی چه؟ عمو میخواهم بروم تجارت كنم، و خداحافظی میکند و میرود. چند قدمی كه میرود حضرت او را صدا میزنند و میگویند پس برای این که در راه خرجی داشته باشی این كیسه پول را بگیر. وقتی رفت اصحاب از کار امام(ع) خیلی تعجب میكنند، امام(ع) میفرمایند پدرم از پدرشان نقل کردند، تا میرسانند به رسول خدا(ص) که اگر رَحِم در مقابل برخورد خوب شما بیمحلی کند، بر خورد خوب شما موجب تنبیه خدا با او خواهد شد و همانطور هم شد. عرضم این است که ما با محبت اگر نتوانیم افراد را اصلاح کنیم خداوند از طریق محبت ما آنها را تنبیه میکند و شرشان از ما دفع میشود.