زندگی در عدم!
از نظر فلسفی روشن است که خدا فقط هست و عین هستی است و وجودِ هر موجودی از هستیبخشی اوست و هر موجودی تا به خدا وصل است، هست. در موضوع حقیقتشناسی هم وقتی شما به معنی واقعی هستید که به خدا وصل باشید، وگرنه در هستی خیالی زندگی میکنید که در واقع نیستی است، شاید بپرسید مگر میشود که ما در عین این که داریم زندگی میکنیم نیست باشیم؟ آری، گاهی ما بدون آن که بدانیم در نیستیها بهسر میبریم. و با «وجود» مرتبط نیستیم، با «عدم» مرتبطیم. زندگی در نیستیها یعنی زندگی در آنچه فعلاً وجود نداریم و ما به خیالِ آن فعلاً به سر میبریم، آن چیزهایی که هماکنون گذشته است و یا آن چیزهایی که ممکن است در آینده باشند، هر دوی آنها در حال حاضر نیستند. به عبارت دیگر آینده هماکنون نیست، گذشته هم هماکنون نیست. وقتی انسان با خیالاتی زندگی میکند که فعلاً گذشته است، پس در نیستی به سر میبرد.(154) یا وقتی انسان با خیالاتی زندگی میکند که فعلاً نیامده، باز در نیستی بهسر میبرد. پس در هر دو حال انسان از طریق هستِ خود با هستِ عالم مرتبط نیست، یا در نیستی كه گذشت و یا در نیستی كه میآید بهسر میبرد. آنچه فعلاً هست و همیشه هم خواهد بود خدا است، او هستِ مطلق است، هر وقت شما در «حال» زندگی كنید هستید و با هست خود به خدا وصل میباشید. اگر به گذشته دل ببندید و مشغول غمها یا شادیهای گذشته باشید و یا مشغول آرزوهای آینده شوید شما را از هست جدا میكند. در حالی که اگر به حق وصل شدید که عین هستی است و هم اکنون هست، از زندگی در نیستیها به زندگی در هستی منتقل شدهاید و از برکات آن کمال مطلق بهرهمند میگردید. به همین جهت به ما دستور دادهاند نگران گذشته و آینده نباشید و به خدا توکل کنید تا خدا را روبهروی جان خود بیابید و از انوار پروردگارتان نهایت بهرهبرداری را بنمایید.
حضرت می فرماید: فرزندم آرزومداری در دنیا سرمایه احمقان است. دوستان سؤال فرمودند اگر آرزویمان عاقبت به خیری باشد این هم شامل جمله حضرت میشود؟ مسلّم نه، زیرا این نگاه به حیاتی است ماوراء به سر بردن در خیالات دنیایی، بلکه توجه به حقیقتی است که امیدواریم آرامآرام در آینده رخ بنماید و ما را به سوی خود بکشاند. عملاً انسان در این نگاه میخواهد «حال» خود را با خدا از دست ندهد. پیامبر خدا(ص) در همین رابطه میفرمایند:
«أَخْوَفَ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَیْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ لِأَنَّ اتِّبَاعَ الْهَوَى یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولَ الْأَمَلِ یُنْسِی الْآخِرَة»(155)
و بهراستى ترسناكترین چیزى كه از آن بر شما بیم دارم دو چیز است: یكى پیروى از هواى نفس، و دیگر آرزوى دراز، زیرا پیروى از هواى نفس انسان را از حقیقت باز دارد، و درازى آرزو آخرت را بهدست فراموشى سپارد.
پس اینکه به ما میفرمایند از آرزوها حذر كنید منظورشان اولاً: آرزوهای دنیایی است. ثانیاً: آرزوهایی که با وَهمیات و خیالات همراه است که از آن تعبیر به «طولُ الْاَمل» یا آرزوهای دراز میشود. در بسیاری از روایات و دعاها آرزو به معنی «طولالأمل» است. ولی گاهی هم شده است كه آرزو به معنای مقصد واقعی انسان که همان خداوند است به کار میرود و به خدا عرضه میداری «یا اَمَلِی وَ بُقْیتِی...»؛(156) ای خدایی که آرزو و مقصد من هستی. آرزو به این معنی، یعنی نظر به افقی متعالی که هم اکنون در منظر انسان موجود است نه اینکه در وَهم و خیال باشد. همینقدر روشن شد كه اگر از طریق آرزوهای خیالی در گذشته و یا در آینده بهسر ببریم از «حال» که قسمت واقعی حیات هرکس است، باز میشویم.
چگونگی احساس حضورِ قیامت در حال
ملاصدرا«ره» میگوید کسانی قیامت را دور احساس میکنند كه دنیایی و زمانزده شدهاند. چون قیامت مرتبه عالی عالم غیب است و از نظر وجودی مرتبه عالی هر چیز مقدم بر مرتبه دانی آن است، و روایات ما هم تأکید دارد که هم اکنون قیامت هست ولی اکثر مردم از آن محجوباند.(157) ملاصدرا«ره» میگوید هركس به اندازهای كه تزكیه كند و جنبه مجرد خود را بر جنبه مادیاش غالب گرداند، غیب و قیامت را هم اکنون میبیند. چون غیب، فوق زمان گذشته و آینده، در «حال» است. و امام رضا(ع) میفرمایند: هر كس منکر آن شود که هم اکنون بهشت و جهنم خلق شده، پیامبر و ما را تکذیب کرده و از ما نیست.(158) از این روایت معارف با ارزشی به دست میآید، یعنی قیامت هم اکنون هست و در «حال» است. برای كسانی دور است كه اسیر زمان هستند. و هركس به اندازهای كه از زمان و مکان آزاد شده و به خدا وصل شود، قیامت برایش حاضر است. چون قیامت «حال» است. پیامبر(ص) فرمودند: «اَلانَ قِیامَتی قائِم»؛(159) همین حالا قیامت من قائم است. امام الموحدین(ع) فرمودند: «لَوْ كُشِفَ الْغِطاء مَاازْدَدْتُ یقینا»(160) اگر پردهها عقب برود چیزی به یقین من اضافه نمیشود، یعنی همین حالا حضرت در مقام رؤیت آن عالم هستند.
با این مقدمه ملاحظه بفرمایید كه آرزوهای دنیایی با محرومکردن ما از «حال» چه بلایی بر سرمان میآورد و اگر آدم بداند چطور آرزوها حجاب حقیقت میشوند، بالأخره برنامهریزی میکند و خود را از دست آنها میرهاند. این طور نیست كه گرفتار گذشته و آینده شدن فقط در حدّی است که غم گذشته را بخوریم یا در آرزوی آینده باشیم، بلکه در آرزو بهسربردن و گرفتار گذشته و آیندهشدن به خودی خود حجاب ارتباط با حقایق است. یك وقت آدم آرزو میكند یك ماشین سواری مدل بالا داشته باشد بعد بهدست نمیآورد، این چیزی نیست، فوقش یك کمی غصّه میخورد، ولی آرزوها شما را از اتصال به عالم غیب باز میكند و این است که گفته میشود همه زندگی آدم را از او میگیرد. فقط این نیست که به فکر ماشینی هستیم که نداریم، بلکه گرفتار حجابهای غلیظی میشویم که مانع تجلی انوار غیبی است و دیگر از آن مقامی که در «حال» زندگی کنیم محروم میشویم. به گفته مولوی:
چون شود فكرت همه مشغول حال
ناید اندر ذهن تو فكر محال
وقتی انسان توانست از طریق جنبه مجرد خود که فوق زمان و مکان است با مجردترین حقیقت یعنی خدا مرتبط شود در واقع مشغول «حال» شده است و لذا به گفته مولوی «ناید اندر ذهن تو فکر محال» دیگر ذهن شما مشغول چیزهای دست نایافتنی نمیشود بلکه با واقعیترین واقعیات که هم اکنون هست - یعنی خدا - مرتبط میشوید. همین که هستی، متوجه میشوی خدا هست. به همین جهت گفتهاند اگر کسی برسد به این مقام که فقط تکلیف خود را انجام دهد این در واقع به مقام اتصال به عالم غیب و معنا میرسد. حضرت(ع) میفرمایند با آرزوها زندگی نكن و به آنها تکیه منما که این کار، سرمایهی احمقان است، چون انسانهای احمق در ناکجاآباد زندگی میکنند و خود را از واقعیترین واقعیات محروم میکنند.
آرزوها و تخریب جهتگیریها
یكی از زشتترین آثار فرهنگ غرب آرزوخیزیهای افراطی است. آنگاه که انسان تصور آرزوهای دور و دراز کند و تمام عمر را جهت تحقق آنها به پایان برساند، آیا دیگر می تواند به عالم معنویت وصل شود؟ كسی كه تمام افق روحش این است كه کاری بكند كه نظر بقیه را جلب کند آیا میتواند قلب خود را متوجه خدا کند؟ بعضیها اعتراض دارند که چرا تلویزیون نیامده کارها و فعالیتهای ما را نشان دهد، در حالیکه وقتی روح تا این حدّ نظرش به مردم بود دیگر ارتباطی با حقایق معنوی و روحانی برایش نمیماند، این فرد یا افراد از نور حقیقت بسیار دور میشوند و جهنم به معنی دور شدن از حقیقت است، و فردای قیامت همین دورشدن از حقیقت، صورت آتش به خود میگیرد. انسان ورزش میكند تا بدنش سالم و قوی بماند یک مرتبه قوه واهمه جهت این کار را تغییر میدهد، به این فکر میرود که ورزش کنیم تا خود را بر بقیه بنمایانیم، اینجا دیگر جهت کار عوض شد و خیالات و جلب نظر بقیه به میان آمد و انبوه دلهرهها روان این بنده خدا را اشغال کرد که چکار کنم تا رقیبهای من روی دست من نزنند. اصلاً ببینید یک باره کار به كجا کشیده شد، موضوع از ریاضت بدن و تقویت روح و جسم به خودنمایی و انبوه دلهرهها تبدیل شد. چه اشكالی داشت كه این فرد به حكم وظیفه ورزش میكرد و لذا همان حدّی که ورزش میکرد برایش پذیرفتنی و شیرین بود. حالا اگر ورزش كند كه بر بقیه خود را بنمایاند که دیگر ورزش نمیكند، جان میكَنَد و لذا هرگز به نشاط مربوطه دست نمییابد، بسیار پیش آمده که افراد قبل از مسابقه به جای این كه نشاط ورزش داشته باشند، دلهره شكست دارند و این که نکند شرایط طوری باشد که نتوانند خود را بنمایانند، آن وقت یك ورزشكار به من نشان بدهید كه همان طور که عرض کردم برای خودنمایی به دیگران، ورزش كرده باشد و در آخر از کار خود راضی باشد. عموماً اگر بنشینی پای صحبت آنها حرفشان این است که نه آقا دولت از ورزش دفاع نمیكند، آقا ورزش در این كشور هیچ جایگاهی ندارد، مردم قدر ورزشکاران را نمیدانند، این آقا در واقع میگوید چرا به من توجه نمیکنند و مرا مهم نمیدانند. یا شما یك هنرمندی را كه برای خودنمایی هنرنمایی میكند به من نشان بدهید كه راضی باشد. چون قصد اینها در کارهایشان جلب نظر افراد و بهسربردن با خیالاتی است که هرگز دست یافتنی نیست و لذا احساس ناکامی میکنند، این ها در آرزوهایشان دارند میسوزند و بسیار از حقیقت و نشاط دورند. حالا شما بیایید از امروز این طوری ورزش كنید كه باید بدنم نیرومند و بانشاط باشد، ببینید چقدر آن کار برای روانتان زیبا و با نشاط خواهد بود. اما وقتی بگویی ورزش میكنم تا بقیه متوجه شوند بنده چه تواناییهایی دارم، هرکاری بكنی یكی میآید بهترش را انجام میدهد. پس همیشه دلهره داری، بعدش هم که پیر میشوی و دیگر نمیتوانی آن كارها را انجام دهی غصّه میخوری. اگر پای خودنمایی و آرزوهای دنیایی وسط آمد، هر كاری تلخ میشود و لذا حضرت فرمودند تکیه بر آرزوها سرمایهی احمقان است.