بهترین زندگی
حضرت میفرمایند: ببین احمقها چه دارند و با چه بهسر میبرند، اگر تو با آرزوهایت زندگی كنی همان خیالات را در اختیار داری. من نمیدانم هماکنون شما گرفتار آرزوهای بلند هستید یا نه. بنده گاهی میبینم كه غفلت از حضور در محضر حق و بهسربردن در آیندهی مجهول همه چیزم را میگیرد. خود را خرمن سوخته مییابم. چون به فرداها مشغول شدهام، آیندهای که هیچ هویت معلومی ندارد، و عملاً با این کار خرمن خود را که دارم با آن زندگی میکنم آتش میزنم. چون میخواهم در آینده خرمنی به پا كنم. آن وقت خرمن آیندة خود را دوباره آتش میزنم چون هیچ وقت زندگی در «حال» را تمرین نکردهام. عجیب است که بشر بنا گذاشته «حال» خود را به امید آینده ضایع کند. در حالی كه بهترین نوع زندگی به سر بردن در «حال» است. ممکن است بفرمایید درد را گفتی درمانش را هم بگو. اگر عنایت فرموده باشید درمانش را هم گفتیم. و آن این بود که برسید به چنین شرایطی که متوجه باشید آزاد از آرزوهای بلند دنیایی همین حالا میتوانید زندگی را شروع کنید. آنوقت آدمی که دارد زندگی میکند، یك ساعت دیگر هم زندگی میکند چون زندگی را پیدا کرده است، شما حالا میروید خانة خودتان، در چنین حالتی كاری كه باید بكنی. همان زندگی است، نگو كه این كارها چیزی نیست و به دنبال آن باشی که خود را در آینده مجهول پیدا کنی، حالا را هم از دست میدهی و به همین نحو خود را همواره در همهی صحنهها از دست دادهای. وقتی توانستی همین حالا زندگی كنی دیگر در همه صحنهها با همین حالت وارد میشوی و سراسر وجودت میشود زندگی. نگو كه حالا ول کن بعد، نگو بعد شروع میکنم، بگو بعد را ول کن همین حالا، وگرنه خواهی گفت بگذار وقتی پولدار شدم زندگی را شروع میكنم.
در بین افرادی که میگویند بگذار پول دار كه شدم آنوقت زندگی را شروع میكنم؛ چند مشكل هست: یکی اینکه حالا را از دست میدهند و فعلاً در زندگی نیستند، حالا را برای بعد لگدمال میکنند و «بعد» هم كه آمد میگوید بگذار بعد. در حالی که طرف میتواند همین حالا زندگی كند، کاری هم به مجرد بودن یا متأهل بودن و پولدار بودن یا بیپول بودن نداشته باشد. عمده آن است که مواظب باشیم آرزوهای دنیوی «حال» را از ما نگیرد. یك خانم مجرد همین حالا دارد زندگی میكند. خودش ممكن است زندگیش را ضایع بكند و بگوید كه نه اینها زندگی نیست من باید این كارها را بكنم تا زندگی بكنم. یك دانشجو وقتی بگوید من وقتی فارغ التحصیل شدم زندگی میكنم. همین حالا خودش را از دست میدهد. متوجه باش همین حالا میتوانی زندگی كنی. یا آن آقا یا آن خانم بگوید من وقتی دخترم را شوهر دادم زندگی میكنم. نه جانم! همین حالا داری زندگی میكنی، آرزوهایت این حضور و این زندگی را از تو گرفته است. هر چند در راستای حضورِ در «حال» وظیفهات آن باشد که در حدّ معتدل به فکر آینده فرزندانت باشی ، اما باید از حال و حضور خارج نشوی. هنر ما آن است که عنان زندگی را در دست آرزوهای خیالی ندهیم، محور حیات ما باید انجام تكالیف الهی باشد تا همیشه در زندگی باشیم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
جلسه سی و چهارم - آفات آرزوهای دنیایی
بسماللهالرحمنالرحیم
«یا بُنَی... وَ إِیَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى. وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ وَ خَیْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَكَ. بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّةً. لَیْسَ كُلُّ طَالِبٍ یُصِیبُ وَ لَا كُلُّ غَائِبٍ یَئُوبُ. وَ مِنَ الْفَسَادِ إِضَاعَةُ الزَّادِ وَ مَفْسَدَةُ الْمَعَادِ. وَ لِكُلِّ أَمْرٍ عَاقِبَةٌ سَوْفَ یَأْتِیكَ مَا قُدِّرَ لَكَ. التَّاجِرُ مُخَاطِرٌ وَ رُبَّ یَسِیرٍ أَنْمَى مِنْ كَثِیرٍ»
فرزندم... و بپرهیز از تكیهكردن بر آرزوها كه آن كالاى احمقان است، و عقل وسیلهای جهت به خاطر سپردن و بهره بردن از تجربه هاست، و بهترین تجربه آن است كه تو را پند آموزد. فرصت را پیش از آنكه - از دست رود - و اندوهى گلوگیر شود غنیمت دان. هر خواهنده و تلاشگر به مقصود نرسد و هر رفته باز نگردد. از نمونههای تباهی، نابود کردن زاد و توشه آخرت است. هر كارى را پایانى باشد و به زودی آنچه برایت مقدر شده به تو خواهد رسید. و تجارت بی خطر نیست، بسا اندکی که با برکتتر از بسیار است.
حضرت در فرازهای قبل فرمودند فرزندم... با اهل خیر زندگی كن تا در زمره آنان باشی و از اهل شّر دوری كن تا از آنها جدا باشی. بدترین غذا، غذای حرام است و سخت ترین ظلم، ظلم به ضعیفان. و نیز فرمودند: اگر شرایط طوری است که مدارا به كار نیاید و درشتی محسوب شود، سختی و درشتی مدارا است. زیرا كه گاهی دوا درد است و درد دوا، همچنان که گاهی خیر از غیر افراد خیرخواه پیش میآید و دشمنان بیشتر از دوستان در اصلاح ما مؤثر خواهند بود، سپس ذهن ما را متوجه نقش تخریبی آرزو کردند و فرمودند:
«وَ إِیَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى»؛
حذر كن از آرزوهای دنیایی كه آن سرمایهی احمقان است.
در جلسه گذشته سعی شد تا حدّی این نکته مهم روشن شود. بنده فكر میكنم توجه به این نکته توجه به یك نكتهی بسیار اساسی در زندگی است. زیرا آرزوهای دنیایی عموم انسانها را از سرمایههای حقیقی باز میدارد، و آنها را گرفتار وَهمیات و خیالات میکند و در آن حال انسان بیش از آن که با واقعیات به سر ببرد با نیستیها زندگی میکند.
زندگی در عدم!
از نظر فلسفی روشن است که خدا فقط هست و عین هستی است و وجودِ هر موجودی از هستیبخشی اوست و هر موجودی تا به خدا وصل است، هست. در موضوع حقیقتشناسی هم وقتی شما به معنی واقعی هستید که به خدا وصل باشید، وگرنه در هستی خیالی زندگی میکنید که در واقع نیستی است، شاید بپرسید مگر میشود که ما در عین این که داریم زندگی میکنیم نیست باشیم؟ آری، گاهی ما بدون آن که بدانیم در نیستیها بهسر میبریم. و با «وجود» مرتبط نیستیم، با «عدم» مرتبطیم. زندگی در نیستیها یعنی زندگی در آنچه فعلاً وجود نداریم و ما به خیالِ آن فعلاً به سر میبریم، آن چیزهایی که هماکنون گذشته است و یا آن چیزهایی که ممکن است در آینده باشند، هر دوی آنها در حال حاضر نیستند. به عبارت دیگر آینده هماکنون نیست، گذشته هم هماکنون نیست. وقتی انسان با خیالاتی زندگی میکند که فعلاً گذشته است، پس در نیستی به سر میبرد.(154) یا وقتی انسان با خیالاتی زندگی میکند که فعلاً نیامده، باز در نیستی بهسر میبرد. پس در هر دو حال انسان از طریق هستِ خود با هستِ عالم مرتبط نیست، یا در نیستی كه گذشت و یا در نیستی كه میآید بهسر میبرد. آنچه فعلاً هست و همیشه هم خواهد بود خدا است، او هستِ مطلق است، هر وقت شما در «حال» زندگی كنید هستید و با هست خود به خدا وصل میباشید. اگر به گذشته دل ببندید و مشغول غمها یا شادیهای گذشته باشید و یا مشغول آرزوهای آینده شوید شما را از هست جدا میكند. در حالی که اگر به حق وصل شدید که عین هستی است و هم اکنون هست، از زندگی در نیستیها به زندگی در هستی منتقل شدهاید و از برکات آن کمال مطلق بهرهمند میگردید. به همین جهت به ما دستور دادهاند نگران گذشته و آینده نباشید و به خدا توکل کنید تا خدا را روبهروی جان خود بیابید و از انوار پروردگارتان نهایت بهرهبرداری را بنمایید.
حضرت می فرماید: فرزندم آرزومداری در دنیا سرمایه احمقان است. دوستان سؤال فرمودند اگر آرزویمان عاقبت به خیری باشد این هم شامل جمله حضرت میشود؟ مسلّم نه، زیرا این نگاه به حیاتی است ماوراء به سر بردن در خیالات دنیایی، بلکه توجه به حقیقتی است که امیدواریم آرامآرام در آینده رخ بنماید و ما را به سوی خود بکشاند. عملاً انسان در این نگاه میخواهد «حال» خود را با خدا از دست ندهد. پیامبر خدا(ص) در همین رابطه میفرمایند:
«أَخْوَفَ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَیْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ لِأَنَّ اتِّبَاعَ الْهَوَى یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولَ الْأَمَلِ یُنْسِی الْآخِرَة»(155)
و بهراستى ترسناكترین چیزى كه از آن بر شما بیم دارم دو چیز است: یكى پیروى از هواى نفس، و دیگر آرزوى دراز، زیرا پیروى از هواى نفس انسان را از حقیقت باز دارد، و درازى آرزو آخرت را بهدست فراموشى سپارد.
پس اینکه به ما میفرمایند از آرزوها حذر كنید منظورشان اولاً: آرزوهای دنیایی است. ثانیاً: آرزوهایی که با وَهمیات و خیالات همراه است که از آن تعبیر به «طولُ الْاَمل» یا آرزوهای دراز میشود. در بسیاری از روایات و دعاها آرزو به معنی «طولالأمل» است. ولی گاهی هم شده است كه آرزو به معنای مقصد واقعی انسان که همان خداوند است به کار میرود و به خدا عرضه میداری «یا اَمَلِی وَ بُقْیتِی...»؛(156) ای خدایی که آرزو و مقصد من هستی. آرزو به این معنی، یعنی نظر به افقی متعالی که هم اکنون در منظر انسان موجود است نه اینکه در وَهم و خیال باشد. همینقدر روشن شد كه اگر از طریق آرزوهای خیالی در گذشته و یا در آینده بهسر ببریم از «حال» که قسمت واقعی حیات هرکس است، باز میشویم.