ریشهی رذالتهای اهل دنیا
فرزندم! «فَإِنَّمَا أَهْلُهَا كِلَابٌ عَاوِیَةٌ وَ سِبَاعٌ ضَارِیَةٌ»؛ اهل دنیا سگانند عوعو كنان، و درندگانیاند حریصِ به شكار، «یَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ»؛ بر سر هم زوزه میكشند.
میفرمایند، اهل دنیا را ببین چرا به این روز افتادهاند؟ آیا جز این است كه یاد مرگ را از صحنهی زندگی بیرون کردند و اصالت را به دنیا دادند؟ زندگی قیامتی خود را به عنوان اساسیترین قسمت زندگی، ندیدهاند و مرگ را که وسیله رسیدن به آن مرحله بود، از زندگیشان پنهان كردند و در نتیجه گرفتار دنیایی شدند که چون سگان باید برای آن بر سر و کلهی همدیگر بزنند. حضرت اهل دنیا را تعبیر کردهاند به «سِبَاعٌ ضَارِیَةٌ»؛ «سباع» یعنی آن درندهای كه میل دارد شدیداً بدرد، نفسِ دریدن را دوست دارد، مثل شیر نیست، مثل گرگ است، شیر میدرد كه بخورد، گرگ میدرد كه بدرد. دریدن جزء زندگیاش است. میفرماید: اهل دنیا مثل گرگ میشوند. «یَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ»، زندگیشان تجاوز به همدیگر میشود. «بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ». یعنی متقابلاً نسبت بههم چنین هستند، اینها همین طور نشستهاند مواظبند چطور همدیگر را بدرانند، مثل گرگهای گرسنه که دور هم مینشینند و زوزه میكشند تا یكی از آنها خوابش ببرد، روی سرش بپرند و آن را بدرانند. «وَ یَأْكُلُ عَزِیزُهَا ذَلِیلَهَا» قدرتمندان اهل دنیا، ضعیف اهل دنیا را میخورند، هیچ رحمی در زندگیشان نسبت به هم ندارند، «وَ یَقْهَرُ كَبِیرُهَا صَغِیرَهَا»؛ بزرگ اهل دنیا كوچك آن را مقهور میكند و به زیر سلطه و حاکمیت خود میآورد. اهل دنیا در چنین حالتی از رذالت و دنائت قرار میگیرند و این اوج پستی است. ولی كسی كه زندگی دنیا را موقت ببیند، در نتیجه نسبت به دنیا حریص نخواهد بود و گرفتار چنین رذالتهایی نمیشود.
میفرماید اهل دنیا: «نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ وَ أُخْرَى مُهْمَلَةٌ»؛ چهارپایانی هستند، بعضی رها و یَلِه، و بعضی اسیر و گرفتار. بعضیها با رودربایستی و رسوم من درآوری، خود را گرفتار کارهای پوچ و خرافی كردهاند، و بعضی دیگر بیبندوباری پیشه کرده، تحت هیچ قید و قانونی قرار نمیگیرند و تماماً سرگردان هستند. چیزی که امروز در جوانان دنیای غرب مشاهده میکنید.
دنیا؛ عامل حاکمیت وَهم
«قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَهَا»، عقلهایشان را از دست داده و در کار خود سرگردانند. عقلشان را در اختیار هوسشان قرار دادهاند. مانند انسان مدرن که عقل خود را در زیر فرمان هوس به کار گرفته است، در حالی که میتواند با آن عقل متوجه هدایت الهی شود، ولی از طریق عقلش سعی میکند راههای برآورده شدن هوسها را پیدا کند. امیرالمؤمنین(ع) در همین رابطه میفرمایند: «كَمْ مِنْ عَقْلٍ اَسیرٍ عِنْدَ هَویً اَمیر»؛(112) چه بسیار عقلهایی كه زیر فرمان هوسی قرار دارند که امیر بر آن عقلها است. لذا حضرت در رابطه با اهل دنیا میفرمایند كه چون چهارپایان آزاد و در بند، عقلشان را از دست داده و آن را به انحراف كشاندهاند. حتی بعضی از مفسرین نهجالبلاغه «نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ» چارپایان در بند را معنی کردهاند آنهایی كه در قید و بند دیناند ولی دنیا را میخواهند. به هر حال پیام حضرت این است که اگر قیامت به نحوی روشن و زلال در منظرت نباشد، هر چه میخواهی بكن، چیزی جز حیوان زوزه كش نخواهی بود. چون وقتی كسی ذِكر و ذُكْرش معاد نباشد در مقابل امیال حیوانیاش کنترلی نخواهد داشت و عملاً بُعد حیوانی و قوّهی واهمه او بر او غلبه میکند و برای او تصمیم میگیرد.
وقتی وَهم بر تصمیمات انسان حاکم شد گرفتار خیالات واهی و غیر واقعی میشود، به دنبال چیزی میدود که باید از آن فرار کند و از چیزی فرار میکند که باید به آن نزدیک شود. نمونهاش را شما در مردم عادی میبینید که چقدر دلواپس رزق خود هستند. در حالی که خداوند اندازه رزقها را تعیین کرده است و بنا به مصلحت بنده رزق او را تعیین نموده است، به همین جهت اگر هر اندازه هم بدود بیشتر از آنچه برای او مقدر شده به دست نمیآورد همانطور كه بعضی افراد با اینکه خیلی هم تلاش نمیکنند ولی رزقشان را خدا وسیع مقدّر کرده است. اما اگر كسی دنیا را جدی گرفت، و وَهم و خیال او بر عقل او حاکم شد دیگر این حرفها را نمیفهمد و خود را در راه بهدستآوردن دنیای بیشتر هلاک میکند. اگر زندگی دنیایی را که چون پوست گردویِ روی آب دریا است، همه حیات خود گرفتی، چون بالا میرود مغرور میشوی و چون پایین آید، فریاد میزنی. و از این طریق زندگی ما گرفتار غمها و شادیهای خیالی میشود. اینقدر سخنان حضرت مهم و جدّی است كه فهمیدنش یک همّت بلند را میطلبد، به گفتهی حافظ:
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکار نیست
ممكن است شیطان بگوید كه این حرفها را نمیشود عمل کرد، اما امام معصوم(ع) میفرمایند این دنیایی که خدا آفریده ظرفیت عمل به چنین دستوراتی را دارد، هنر ما این است که به جای تحت تأثیر رسوم اهل دنیا قرارگرفتن به امام معصوم اقتدا كنیم؛ حضرت میفرمایند اهل دنیا «قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا»، عقلشان را از دست داده و دنیا آنها را گمراه كرده است. «وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَهَا»؛ و لذا سوار ناكجا آبادشان نموده است، هرچه بروند به جایی که جانشان راضی شود نمیرسند، از این راه می رود، میبیند نشد، بعد از آن راه دیگر میرود، باز میبیند نشد. همین طور زندگیش شده است پیروی از آرزوهایی که انگشت اشارهشان به ناکجاآباد است، آرزوهای دنیایش سوار مجهولاتش كرده به سوی جایی که نمیداند کجاست.
مقاصد مجهول!
سپس در ادامه وصف اهل دنیا میفرمایند: «سُرُوحُ عاهَةٍ بِوادٍ وَعْثٍ!»؛(113) شتران چموش تندرو در بیابان پر زحمتِ بینتیجه، یعنی زندگی اهل دنیا به ظاهر تلاش است و برنامهریزی ولی این تلاش بیثمر است، مثل تلاش شتر چالاک در بیابانی که پاهای او در شنها فرو میرود و نمیگذارد جلو برود، شما این حالت را در زندگی خودتان تجربه کردهاید. گاهی آن قدر در مشكلات دنیا فرو میرویم که شب و روزمان را نمیشناسیم ولی هیچ نتیجهای هم نصیبمان نمیشود، آنقدر تلاش میکنیم كه تنفسِ راحت در دنیا برایمان غریبه میشود. تلاشهایی با انگیزه رقابتها و رودربایستیها، تلاشهای طاقتفرسای بیثمری که فقط روح انسان را خسته میكند و دیگر هیچ، چون در چنین شرایطی هر چه انسان به دست آورد جهت ادامه رقابت، کم است و اگر رودربایستیها را ادامه دهی هر چه درآوری باز باید بیشتر درآوری، امّا اگر كمی بالاتر از این رقابتهای دنیایی قدم بگذارید و دنیا را موقت ببینید و فریفته آنچه در دست اهل دنیاست نشوید. میبینید دیگر دنیا از چشمتان افتاد و روحتان از آن همه فشارها آزاد شد و دریچههای فهم عالم غیب بر قلبتان گشوده گشت. امام(ع) میخواهند چشمِ دل ما را باز کنند، به همین جهت به ما خصوصیات اهل دنیا را نشان میدهند و میفرمایند، «سُرُوحُ عَاهَةٍ» اهل دنیا سوار شترانی شدهاند كه «وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَهَا» خیلی تند میروند، خیلی با انرژی هستند اما به سوی هیچستان و «بِوَادٍ وَعْثٍ» در بیابان پرزحمت. «لَیْسَ لَهَا رَاعٍ یُقِیمُهَا وَ لَا مُسِیمٌ(114) یُسِیمُهَا»؛ برای اهل دنیا نه چوپانی هست كه از بیراهه به راه آوردشان و نه چرانندهای که به چراشان برد. با زحمت زیاد در بیابان پر زحمت و بی ثمر دنیا همین طور میروند، فضایی را در زندگی خود بهوجود آوردهاند که ناصحان نمیتوانند نصیحتی به آنها بکنند و آنها را متذکر بیراههای بکنند که در آن هستند، و یا راه صحیح را به آنها نشان دهند. از هر هدایت دینی متنفرند. «وَ لَا مُسِیمٌ یُسِیمُهَا»؛ در فرهنگ آنها شخصیتهای دلسوز که آنها را به سبزهزارهای پر ثمرِ معنوی راهنمایی کنند جایی ندارد. تعبیر مولوی درباره آنان این است که همه چیز دارند و هیچ چیز ندارند، از معنویت هیچ ندارند ولی میترسند که اموالشان را ببرند ولی از دزدان واقعی که گناهان و وسوسههای شیطان باشد نگران نیستند، میگوید:
مرد دنیا مفلس است و ترس ناك
هیچ او را نیست وز دزدانْش باك
او برهنه آمد و عریان رود
وز غم دزدش جگر خون مى شود
داراییهای آنها مثل یك مرغ فربه و بزرگ ولی بدون گوشت است.
دنیا برای اهل دنیا خیلی ابهت دارد ولی درحقیقت هیچ چیز نیست، دنیا را با تمام زوایایش میشناسد ولی از راهی که مرگ به سراغ آنها میآید غافلاند.
راه مرگ خلق ناپیدا رهى است
در نظر ناید ،كه آن بى جا رهى است
نك پیاپى كاروان ها مقتفى
زین شكاف در كه هست آن مختفى
اهل دنیا پیامهای پشت سر همی را که کاروانهای مرگ میآورند نمیشنوند. وقتی کسی با بصیرت و چشم عقل و دل به مرغ بریان دنیا بنگرد می بیند اینها همهاش استخوان است. چون به واقع زندگی اهل دنیا یك زندگی پر زحمت و پر انحرافِ بدون هرگونه فربهیِ واقعی است. به گفتهی مولوی مَثَل اهل دنیا، مثل کسی است که:
عیب خود یك ذره چشم كور او
مى نبیند گر چه هست او عیب جو
وقت مرگش كه بود صد نوحه پیش
خنده آید جانْش را زین ترس خویش
آن زمان داند غنى كش نیست زر
هم ذكى داند كه بود او بى هنر
چشمش از دیدن عیب خود و دیدن هر حقیقتی کور است، نگران حفظ اموالش است، ولی وقتی مرگ او رسید، جان او به اینهمه ترس نیشخند میزند، در آن وقت معلوم میشود غنای واقعی در کار نیست و به واقع او یک بیهنر کامل بود.
سپس حضرت میفرمایند: «سَلَكَتْ بِهِمُ الدُّنْیَا طَرِیقَ الْعَمَى»؛ دنیا، اهل دنیا را به راه کوریشان راند. شما نمونه اهل دنیا را در طول تاریخ ببینید. خیلی چیز میدانستند اما داناییها و هوشهایشان آنها را به سوی ظلمات و هلاکت برد، واقعاً جای تعجب است كه چرا اهل دنیا کمی بیدار نمیشوند؟ علتش آن است که شیطان خیلی حیلهگر است و میداند دستش را روی کجا بگذارد تا طرف نفهمد گرفتار پوچی و بیثمری و ظلمت است. به همین جهت اینها یكبار هم به شیطان بد نمیگویند كه چرا این حرصها را در دل ما ایجاد كردی. مقصر اصلی را نه حرص خودشان میدانند و نه شیطان. باز همان حرص و همان شیطان. اگر انسان از طریق نور شریعت الهی بصیر نشود شیطان نمیگذارد بفهمد از كجا شكست میخورد.
امام(ع) پس از آن که فرمودند: دنیا اهل خود را به راه نابینایی میبرد میفرمایند: «وَ أَخَذَتْ بِأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَى»؛ و دیدههایشان را از دیدن چراغ هدایت پوشاند.
گرایش به دنیا چشم انسان را از نظر به نور هدایت الهی فرو میبندد و از این طریق مسیر سعادت خود را گم میکند. دوست را دشمن و دشمن را دوست میگیرد. گفت:
حیله کرد انسان و حیلهاش دام شد
آنچه جان پنداشت خون آشام شد
در ببست و دشمن اندر خانه بود
حیلة فرعون ازین افسانه بود
اهل دنیا آنچنان از بصیرت دور میشوند که آنچه را خونآشام آنها است قوّت جان میپندارند و دشمن خود را در خانه جا داده و خوشحالند که در را بستهاند. آنچنان بصیرت آنها از دیدن چراغ هدایت کور میشود که حتی نمیفهمند علت هلاکتشان چیست.