دنیا خود را مینمایاند
بعد میفرمایند: «وَ نَعَتْ هِیَ لَكَ عَنْ نَفْسِهَا»؛ نه تنها خدا زندگی دنیایی را برای تو تفسیر كرده، دنیا هم خودش را برای تو وصف نموده است. مثل لجن که خود شكلش را نشان میدهد، حالا اگر كسی با این وجود لجن را دوست داشته باشد مشكل از خودش است، نمیتواند بگوید لجن مرا فریب داد. حیات دنیایی از آن جهت كه خود را مینمایاند دروغ نمیگوید، از آن جهت كه ما فریفته دنیا شده و صدای دنیا را نمیشنویم مشكل دار میشویم. هر چه فریاد میزند كه عمرهایتان را میدزدم، من یك جهنمِ سیریناپذیر هستم، میكُشمتان؛ سرگرمتان میکنم، با افتخارات دروغین فرصتها را از شما میگیرم؛ ما نمیشنویم. حضرت میفرماید: «وَ نَعَتْ هِیَ لَكَ عَنْ نَفْسِهَا»؛ دنیا خود را برای تو وصف كرد «وَ تَكَشَّفَتْ لَكَ عَنْ مَسَاوِیهَا»؛ و از زشتیهایش پرده برداشت. و تو آن زشتیها را در اهل دنیا میبینی.
ریشهی رذالتهای اهل دنیا
فرزندم! «فَإِنَّمَا أَهْلُهَا كِلَابٌ عَاوِیَةٌ وَ سِبَاعٌ ضَارِیَةٌ»؛ اهل دنیا سگانند عوعو كنان، و درندگانیاند حریصِ به شكار، «یَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ»؛ بر سر هم زوزه میكشند.
میفرمایند، اهل دنیا را ببین چرا به این روز افتادهاند؟ آیا جز این است كه یاد مرگ را از صحنهی زندگی بیرون کردند و اصالت را به دنیا دادند؟ زندگی قیامتی خود را به عنوان اساسیترین قسمت زندگی، ندیدهاند و مرگ را که وسیله رسیدن به آن مرحله بود، از زندگیشان پنهان كردند و در نتیجه گرفتار دنیایی شدند که چون سگان باید برای آن بر سر و کلهی همدیگر بزنند. حضرت اهل دنیا را تعبیر کردهاند به «سِبَاعٌ ضَارِیَةٌ»؛ «سباع» یعنی آن درندهای كه میل دارد شدیداً بدرد، نفسِ دریدن را دوست دارد، مثل شیر نیست، مثل گرگ است، شیر میدرد كه بخورد، گرگ میدرد كه بدرد. دریدن جزء زندگیاش است. میفرماید: اهل دنیا مثل گرگ میشوند. «یَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ»، زندگیشان تجاوز به همدیگر میشود. «بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ». یعنی متقابلاً نسبت بههم چنین هستند، اینها همین طور نشستهاند مواظبند چطور همدیگر را بدرانند، مثل گرگهای گرسنه که دور هم مینشینند و زوزه میكشند تا یكی از آنها خوابش ببرد، روی سرش بپرند و آن را بدرانند. «وَ یَأْكُلُ عَزِیزُهَا ذَلِیلَهَا» قدرتمندان اهل دنیا، ضعیف اهل دنیا را میخورند، هیچ رحمی در زندگیشان نسبت به هم ندارند، «وَ یَقْهَرُ كَبِیرُهَا صَغِیرَهَا»؛ بزرگ اهل دنیا كوچك آن را مقهور میكند و به زیر سلطه و حاکمیت خود میآورد. اهل دنیا در چنین حالتی از رذالت و دنائت قرار میگیرند و این اوج پستی است. ولی كسی كه زندگی دنیا را موقت ببیند، در نتیجه نسبت به دنیا حریص نخواهد بود و گرفتار چنین رذالتهایی نمیشود.
میفرماید اهل دنیا: «نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ وَ أُخْرَى مُهْمَلَةٌ»؛ چهارپایانی هستند، بعضی رها و یَلِه، و بعضی اسیر و گرفتار. بعضیها با رودربایستی و رسوم من درآوری، خود را گرفتار کارهای پوچ و خرافی كردهاند، و بعضی دیگر بیبندوباری پیشه کرده، تحت هیچ قید و قانونی قرار نمیگیرند و تماماً سرگردان هستند. چیزی که امروز در جوانان دنیای غرب مشاهده میکنید.
دنیا؛ عامل حاکمیت وَهم
«قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَهَا»، عقلهایشان را از دست داده و در کار خود سرگردانند. عقلشان را در اختیار هوسشان قرار دادهاند. مانند انسان مدرن که عقل خود را در زیر فرمان هوس به کار گرفته است، در حالی که میتواند با آن عقل متوجه هدایت الهی شود، ولی از طریق عقلش سعی میکند راههای برآورده شدن هوسها را پیدا کند. امیرالمؤمنین(ع) در همین رابطه میفرمایند: «كَمْ مِنْ عَقْلٍ اَسیرٍ عِنْدَ هَویً اَمیر»؛(112) چه بسیار عقلهایی كه زیر فرمان هوسی قرار دارند که امیر بر آن عقلها است. لذا حضرت در رابطه با اهل دنیا میفرمایند كه چون چهارپایان آزاد و در بند، عقلشان را از دست داده و آن را به انحراف كشاندهاند. حتی بعضی از مفسرین نهجالبلاغه «نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ» چارپایان در بند را معنی کردهاند آنهایی كه در قید و بند دیناند ولی دنیا را میخواهند. به هر حال پیام حضرت این است که اگر قیامت به نحوی روشن و زلال در منظرت نباشد، هر چه میخواهی بكن، چیزی جز حیوان زوزه كش نخواهی بود. چون وقتی كسی ذِكر و ذُكْرش معاد نباشد در مقابل امیال حیوانیاش کنترلی نخواهد داشت و عملاً بُعد حیوانی و قوّهی واهمه او بر او غلبه میکند و برای او تصمیم میگیرد.
وقتی وَهم بر تصمیمات انسان حاکم شد گرفتار خیالات واهی و غیر واقعی میشود، به دنبال چیزی میدود که باید از آن فرار کند و از چیزی فرار میکند که باید به آن نزدیک شود. نمونهاش را شما در مردم عادی میبینید که چقدر دلواپس رزق خود هستند. در حالی که خداوند اندازه رزقها را تعیین کرده است و بنا به مصلحت بنده رزق او را تعیین نموده است، به همین جهت اگر هر اندازه هم بدود بیشتر از آنچه برای او مقدر شده به دست نمیآورد همانطور كه بعضی افراد با اینکه خیلی هم تلاش نمیکنند ولی رزقشان را خدا وسیع مقدّر کرده است. اما اگر كسی دنیا را جدی گرفت، و وَهم و خیال او بر عقل او حاکم شد دیگر این حرفها را نمیفهمد و خود را در راه بهدستآوردن دنیای بیشتر هلاک میکند. اگر زندگی دنیایی را که چون پوست گردویِ روی آب دریا است، همه حیات خود گرفتی، چون بالا میرود مغرور میشوی و چون پایین آید، فریاد میزنی. و از این طریق زندگی ما گرفتار غمها و شادیهای خیالی میشود. اینقدر سخنان حضرت مهم و جدّی است كه فهمیدنش یک همّت بلند را میطلبد، به گفتهی حافظ:
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکار نیست
ممكن است شیطان بگوید كه این حرفها را نمیشود عمل کرد، اما امام معصوم(ع) میفرمایند این دنیایی که خدا آفریده ظرفیت عمل به چنین دستوراتی را دارد، هنر ما این است که به جای تحت تأثیر رسوم اهل دنیا قرارگرفتن به امام معصوم اقتدا كنیم؛ حضرت میفرمایند اهل دنیا «قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا»، عقلشان را از دست داده و دنیا آنها را گمراه كرده است. «وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَهَا»؛ و لذا سوار ناكجا آبادشان نموده است، هرچه بروند به جایی که جانشان راضی شود نمیرسند، از این راه می رود، میبیند نشد، بعد از آن راه دیگر میرود، باز میبیند نشد. همین طور زندگیش شده است پیروی از آرزوهایی که انگشت اشارهشان به ناکجاآباد است، آرزوهای دنیایش سوار مجهولاتش كرده به سوی جایی که نمیداند کجاست.