زیباترین زندگی
چه روان زیبا و آرامی دارند آنهایی كه عمیقاً میبینند باید بمیرند، از یک طرف هماکنون با عالم بیکرانه غیب و قیامت مرتبطند، و از طرف دیگر با دنیایی که منشأ حرصها و سختیها است فاصله دارند، خدا میداند كه زندگی زیباتر از این حالت ممکن نیست، از این جهت است که گفتهاند؛ «مرگْ مادر زندگی است». زندگیهای تنگ، زندگیهای تاریك، زندگیهای حریصانه، همه و همه حاصل غفلت از مرگ است. آری! بر همهی انسانهایی که میخواهند مافوق روزمرّگیها زندگی کنند واجب است که خود را در معرض توصیهی حضرت قرار دهند که: «یَا بُنَیَّ أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ وَ ذِكْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ» فرزندم! همواره یاد كن مرگی را كه رودرروی تو قرار میگیرد، و یاد کن آنچه را پس از آن با آن در میآمیزی «وَ تُفْضِی بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَیْهِ»، و یاد کن آنچه را بعد از مرگ به سوی آن میروی.
«وَاجْعَلَهُ اَمامَكَ حَیْثَ تَری»؛(106) و تو مرگ را و موقتی بودن دنیا را، مقابل خود طوری قرار ده كه گویا داری آن را میبینی.
«حَتَّى یَأْتِیَكَ وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَكَ وَ لَا یَأْتِیَكَ بَغْتَةً فَیَبْهَرَكَ»؛ به طوری که چون به سوی تو آید، زره خود را پوشیده و نسبت به آن از قبل آماده باشی و کمر خود را بسته تا مبادا مرگ ناگهان تو را در یابد و بر تو غلبه کند.
محققاً اگر انسان این گونه عمل كند مسیر خوبی را در زندگی دنیایی طی میکند و از تقوای لازم در کلیهی امور برخوردار میشود و به معنی واقعی در مراقبه قرار میگیرد، چنین انسانی هرگز گرفتار هوسهای قدرتمندی که او را غرق گرایشهای دنیایی کنند، نخواهد بود، دیگر آرزوهای بلندِ وَهمی، زندگی او را اشغال نمیکند. مطلب فوق؛ مطلبی است فوقالعاده روحانی و سلوکی که بیش از آن که دانشی به ما بدهد چگونه راهرفتن را به ما میآموزد. آیتاللهجوادی«حفظهاللهتعالی» از قول عرفای بزرگ نقل میکردند که «بهترین ذکری که در سیر و سلوک به ما کمک کرد، یاد و ذکر مرگ بود» و حالا حضرت مولیالموحدین(ع) یعنی ابوالسالكین الیالله، همین نکته را متذکر میشوند تا با یاد مرگ از آن منظری که مطرح میکنند ما و شما إنشاءالله وارد یک زندگی سلوکی بشویم.
هر قدر نسبت به موضوع مرگ قلب را بیشتر متمركز کنیم حجابها بیشتر رفع میشود و ما بهتر بالا میرویم. به طوری که باید إنشاءالله نسبت به این امر بینش پیدا كنیم، و مدام این بینش را جلوی خود داشته باشیم زیرا این یک بصیرت بزرگ است به طوری که براساس این بینش و بصیرت، انسان زندگی دنیایی خود را در دریای بیكرانهی وجود همچون پوست گردویی بداند که بر روی اقیانوس بالا و پایین میرود، آن قدر حركت میكند و تكان میخورد تا این كه در اقیانوس فرو میرود. اما تو چون فقط بدن تنها نیستی، در دریای بیکران وجود فرو نمیروی، تو خودت همان اقیانوس هستی و زندگی دنیاییات یك پوست گردو است. حال اگر زندگی دنیایی را خوب ببینید، چشمتان نسبت به کُلّ زندگی باز میشود. ملاحظه کردهاید که انسانهای خیالاتی چگونه مست خیالاتشان میشوند؟ چون نتوانستهاند موقتیبودن زندگی دنیا را لمس كنند اینها در موقع بیداری هم خوابند. به گفته مولوی:
خفته آن باشد که او از هر خیال
دارد امید و کند با او مقال
در راستای همین بصیرت بزرگ است که حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسین(ع) میفرمایند: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاة»؛(107) مرگ همچون گردنبندی زیبا بر گردن دختران جوان است که برای فرزند آدم تقدیر شده.
سپس حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: حالا كه مرگ به سوی تو میآید، حیات خود را به وسعت ابدیت خودت قرار بده، «وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَكَ»، كمرت را محكم ببند برای خوب رفتن. «وَ لَا یَأْتِیَكَ بَغْتَةً فَیَبْهَرَكَ» و آن طور نباشد که به صورت ناگهانی با مرگ روبهرو شوی و آن بر تو طوری غلبه کند که غافلگیر شوی.
کسی که در زندگی برای مرگ حساب باز کرده است هیچ وقت مرگ به صورت ناگهانی به سراغ او نمیآید، چون در طول زندگی از آن غافل نبود. مرگ کسی را غافلگیر میکند که در طول زندگی روی مرگ حساب نکرده بود، مثلاً شما میدانید قرار است سر ساعت 12 قسمتی از آن كوه را منفجر كنند ولی همسایة شما نمیداند. وقتی كوه منفجر میشود شما كه از قبل میدانستید و خود را برای آن آماده کرده بودید، مغلوب آن حادثه نمیشوید، چون منتظرش بودید و از قبل حسابش را کرده بودید، اما همسایهی شما که از قبل تحقق آن حادثه را نمیدانست، با تحقق آن حادثه غافلگیر میشود. حضرت میفرمایند آنچنان مرگ را بفهم، و آنچنان تحقق آن را جلوی روی خود بگذار و آن را ببین و كمر همّت برای رویارویی با آن ببند كه بتوانی راحت از آن بگذری، و این در صورتی عملی است که با رعایت دستورات الهی خود را برای زندگی ابدی آماده کرده باشیم. عرض کردم، قرآن میفرماید: «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ»؛(108) هر انسانی مرگ را میچشد و از مرحلهای از زندگی به مرحلهای دیگر وارد میشود. انسان، جوانی را میچشد و پیر میشود، در پیری مرگ را میچشد و به برزخ و قیامت میرود، پس ما طعمهی مرگ نمیشویم بلکه مرگ را طعمهی خود قرار میدهیم. قصهی مرگ، قصهی یک نوع رفتن است به سوی مقصد نهایی، بستر یک نوع سیر و صعود است. گذر از شرایط محدود به سوی حیات وسیع و برین است. وقتی قرآن میفرماید: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت»؛(109) عملاً دارد یک مژده بزرگ به ما میدهد که بنا نیست شما در تنگناهای دنیا بمانید. مرگ را میچشید، یعنی پیری را از آن جهت که با مشکلاتی همراه است، رها میكنید. و مرگ میآید پیش شما و آن شرایط ابدی را در منظر شما قرار میدهد. پس وقتی میآید تا شما را به سوی آن شرایط سیر دهد، از آن استقبال کنید، نه این که هنوز چشم خود را به این دنیای محدود دوخته باشید و به آن مشغول باشید و با مرگ به عنوان یک حادثهی ناگهانی روبهرو شوید. حضرت(ع) میفرمایند: «وَ لَا یَأْتِیَكَ بَغْتَةً»؛ کاری کن که مرگ برای تو ناگهانی نباشد، سعی كن در زندگی تو ورود راحتی داشته باشد. اگر كسی حیات زمینی را موقت ببیند، مرگ نزدیكترین پدیده به زندگی او محسوب میشود و بهراحتی میتواند در میدانی وسیعتر از نظر به تعلقات دنیایی تصمیم بگیرد.
ترس از مرگ چرا؟
حضرت در ادامه میفرمایند:
«وَ إِیَّاكَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَى مِنْ إِخْلَادِ(110) أَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا»؛
فرزندم مواظب باش و حذر کن از آنچه كه در اهل دنیا میبینی كه فریفته آن شدهاند و به آن میل كردهاند.
مراقب باش كه دنیا تو را همچون آنها فریفته خود نكند و از توجه به ابدیت خود باز بمانی و نتوانی جایگاه مرگ را در زندگی درست تحلیل كنی. بعضیها عجیب از مرگ میترسند، این مثل این است كه یك کودک از خارج شدن از تنگنای کودکی و وارد شدن به مرحلهی جوانی بترسد. همانطور که جوانی یعنی گذر از مرحله کودکی به مرحلهی وسیعتر زندگی، مرگ هم یعنی گذر از تنگنای دنیا به گسترهی برزخ و قیامت، ولی اهل دنیا بلایی برسر خود آوردهاند که از این مرگ میترسند چون شیفته حیات دنیا شدهاند.
در جمع مدیران آموزش و پرورش صحبتی داشتم و بحث مرگ پیش آمد، همین که بحث شروع شد، یکی از خواهران دستش را روی صورتش گذاشت، اول كمی لرزید و بعد بلند شد و از جلسه بیرون رفت. بعد از جلسه گفت كه چرا بحث مرگ را مطرح کردید، عرض کردم به قول مولوی مرگ دریچهی ارتباط با خداست و ما را تا کوی دوست جلو میبرد.
مرگ را دانم ولی تا كوی دوست
ره اگر نزدیكتر داری بگو
مرگ قسمت خوب زندگی است. گفت، این مرگ كه شما اینطور وصف میکنید با رحلت دخترم، تمام برنامههای مرا بههم ریخته، تمام زندگی مرا از من گرفته، تمام سعی من آن است که هرگز به آن فکر نکنم. حالا شما ملاحظه بفرمایید آیا این نوع نگاه به مرگ، مرگ را از بین میبرد یا رویارویی با آن را بسیار سخت میکند. وقتی انسان فریفته دنیا شد مرگ برای او زشت و خطرناك میشود. به گفتهی مولوی:
مرگ هر كس ای پسر همرنگ اوست
پیش دشمن، دشمن و با دوست، دوست
آینه در پیش زنگی، زنگی است
لیك اندر پیش تو خوش رنگی است
ای كه می ترسی ز مرگ اندر فرار
هم زخود ترسانی ای جان، هوش دار
حضرت می فرماید: فرزندم اصلاً با مرگ زندگی كن، و در طول زندگی منتظرش باش. بعد میفرمایند بترس از اینكه میبینی اهل دنیا با تمایل به دنیا فریفته آن شدهاند و از مرگ به عنوان دریچه به عالم معنا غافل گشتهاند. «وَ تَكَالُبِهِمْ عَلَیْهَا»؛ و آنها بر سر دنیا به هم میپرند، بترس از این كه مثل آنها فریفته دنیا شوی و مثل آنها بر سر دنیا با بقیه به جان هم بیفتی؛ «فَقَدْ نَبَّأَكَ اللَّهُ عَنْهَا» خدا تو را از دنیا خبر داده و فرموده: «وَ مَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ كَانُوا یَعْلَمُونَ»؛(111) این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست و دار آخرت همانا حیات است، ای کاش منکران معاد آن را میدانستند. خداوند در قرآن به نحوههای مختلف ما را متذکر کرد، كه مراقب باشید دنیا شما را بازی ندهد، چرا كه حیات و زندگی دنیایی بازی و سرگرمی و غفلت است. آیا در تجربههای شخصی خود ندیدهاید آنهایی كه حیات قیامتی را به نحوی فعّال وارد زندگی خود نكردهاند چگونه سرگردان و مضطرب و بدخلق و خوی هستند و از آن حیاتی كه آیه مذكور خبر میدهد، محرومند؟
دنیا خود را مینمایاند
بعد میفرمایند: «وَ نَعَتْ هِیَ لَكَ عَنْ نَفْسِهَا»؛ نه تنها خدا زندگی دنیایی را برای تو تفسیر كرده، دنیا هم خودش را برای تو وصف نموده است. مثل لجن که خود شكلش را نشان میدهد، حالا اگر كسی با این وجود لجن را دوست داشته باشد مشكل از خودش است، نمیتواند بگوید لجن مرا فریب داد. حیات دنیایی از آن جهت كه خود را مینمایاند دروغ نمیگوید، از آن جهت كه ما فریفته دنیا شده و صدای دنیا را نمیشنویم مشكل دار میشویم. هر چه فریاد میزند كه عمرهایتان را میدزدم، من یك جهنمِ سیریناپذیر هستم، میكُشمتان؛ سرگرمتان میکنم، با افتخارات دروغین فرصتها را از شما میگیرم؛ ما نمیشنویم. حضرت میفرماید: «وَ نَعَتْ هِیَ لَكَ عَنْ نَفْسِهَا»؛ دنیا خود را برای تو وصف كرد «وَ تَكَشَّفَتْ لَكَ عَنْ مَسَاوِیهَا»؛ و از زشتیهایش پرده برداشت. و تو آن زشتیها را در اهل دنیا میبینی.