زندگی در اوج شهامت و مُردن در اوج آرامش
هرگز دین خدا ملتی را دعوت به سکون و سردی نمیکند، بلکه میخواهد از حجاب هوسها آزاد شوند تا درست زندگی کنند و درست بمیرند، دینی که پیامبرش در اوج عبادت و تا آخرین روزها شمشیر بر دوشش بود تا مانع حاکمیت کفر بر مناسبات بشری شود، هرگز ما را دعوت به مردنی نمیکند که از صحنهی زندگی فعّال جدا شویم. شما خودتان ملاحظه فرمودید حضرت امام خمینی«(رض)» در آخرین روزهای عمرشان همچون آتشفشان در شور و فوران بودند، به آخرین پیام رسمی که ایشان در تاریخ 1/1/1368 دادند توجه بکنید. میفرمایند:
«...شکستن فرهنگ شرق و غرب بی شهادت میسر نیست، من بار دیگر از مسئولان بالای جمهوری اسلامی میخواهم که جز از خدا نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه با فساد و سرمایهداری غرب و فساد کمونیسم نکشند که ما در اول مبارزهی جهانی خود هستیم...امروز با جمود و سکون و سکوت باید مبارزه کرد و شور و حال حرکت انقلاب را باید برپا داشت ...غرب و شرق تا شما را از هویت اسلامیتان به خیال خام خود بیرون نبرند از پای نخواهند نشست ...همیشه با بصیرت و چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنها را آرام نگذارید وگرنه آرامتان نمیگذارند.»
عجبا! یک پیر مرد نود ساله و این همه شور، این از عظمت دین اسلام است. این آدم که اینچنین زیبا زندگی میکند، وقتی میخواهد از این دنیا برود در وصیتنامهی خود میفرماید: «با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم...».
چرا ما طوری زندگی نمیکنیم که اگر بنا شد امشب بمیریم راحت بمیریم؟ باید عوامل راحت نمردن را بشناسید و آنها را از زندگی خود حذف کنید تا مثل امام خمینی«(رض)» در اوج شهامت زندگی کنید و در اوج آرامش بمیرید.
حضرت در ادامه میفرمایند:
«یَا بُنَیَّ أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ وَ ذِكْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ وَ تُفْضِی بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَیْهِ»؛
بیشتر به یاد مرگ و به یاد پیآمدهای پس از مرگ باش که ناگهان پس از مرگ با آنها درگیر میشوی.
حضرت از این طریق فرزند خود را وارد زیباترین زندگی مینمایند، زندگی همراه با پاکی و صفا و شجاعت.
مرگ دریچهی ارتباط انسانهای مؤمن با عالم غیب است و عامل نجات است از اکنونزدگی. و این است راز زیبابودن زندگی و مرگ. میگوید:
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست
ره اگر نزدیکتر داری بگو
میگوید مرگ نزدیکترین راه به سوی خداست، آیا تو راه نزدیکتری سراغ داری؟ چون مرگ نمیآید تا زندگی را از ما بگیرد بلکه یاد مرگ، از یک طرف زندگی این دنیایی ما را تصحیح میکند، از طرف دیگر مرگ میآید تا ما را وارد زندگی آرمانی حقیقی نماید. به همین جهت حضرت میفرمایند: زیاد یاد مرگ باش و یاد آن مراحلی که یک دفعه با آنها روبهرو میشوی. و از این طریق همین حالا در وسعت بیکرانهی ابدیت به سر ببر.
فرمود: یاد مرحلهای باش که بعد از مرگ با آن روبهرو میشوی، از یک طرف به خود مینگری میبینی توان سیر به آن اهداف عالیهی قیامت را با خود نیاوردهای، از طرف دیگر به آن اهداف متعالی مینگری، میبینی آنقدر عظیم و زیبا است که هرگز نمیتوان در یک زندگی ابدی از آنها دل کند، اینجاست که تضرع شروع میشود و تقاضای کمک از خداوند برای درستسیردادن زندگی، اصلیترین تقاضای ما میگردد.
به سوی لقاء حق
با توجه به اینكه انسان، سالك الیالله است و مقصدش ذات اقدس حضرت حق میباشد، مسلّماً در عالم قیامت باید آن سلسله از معایب و نقصانها كه مانع نیل به ساحت قدسی حق است، برطرف گردد تا قابلیت لازم جهت لقای حق برایش حاصل شود و رنگ خدایی بگیرد و انسانها به همان اندازه كه در دنیا بیشتر رنگ الهی گرفته باشند در آنجا كمتر توقف دارند، ولی بالاخره انسانها كم یا زیاد مواقفی دارند تا پاك و پرداخته شوند.
بر اساس تفاوت دینداری در دنیا، توقف انسانها در مواقفِ حشر تا بهشت و لقای حق متفاوت خواهد بود. برخی باید فشار بیشتری را تحمل كنند تا در نهایتْ تطهیر شوند، و برخی با سختیِ كمتری مواجه میشوند و مسلّم كافران را در این مواقف جایی نیست، چون آنها در دنیا برنامهای برای سیر به سوی حق برای خود شكل ندادهاند، بلكه آنها به مجرد آنكه محشور شوند به سوی جهنم خواهند رفت.(97)
امام صادق(ع) میفرمایند:
«به حساب خود برسید قبل از آنكه به حسابتان برسند. زیرا حقیقت آن است كه در قیامت پنجاه موقف وجود دارد كه هر موقف آن مانند هزار سال است از آنچه شما میشمارید ...».(98)
یا پیامبر خدا(ص) میفرمایند:
«... خدای جبّار به ملائكهای كه همراه متقیان هستند میفرمایند: اولیاء مرا در بهشت محشور كنید، پس آنها را با مخلوقات دیگر متوقف نسازید، رضا و خشنودی من از آنها قبلاً گذشته است و رحمتم بر آنها واجب است، پس چگونه اراده كنم آنها را با انسانهایی كه به بد و خوب آمیخته میباشند متوقف سازم، پس ملائكه این گروه را به سوی بهشت سوق داده...».(99)
چنانچه ملاحظه میفرمایید؛ طبق این روایات كسانی كه اعمال و عقاید و اخلاقشان به خوب و بد آمیخته است و آلوده به گناهان و تعلقات هستند باید در مواقف توقف كنند تا با تطهیرشدن، رضای حق را تحصیل كنند و سپس به مدارج عالی و بهشتها راه یابند.
بنا به فرمایش امام خمینی«ره»:
«ترقی و تكامل در برزخ از سنخ ترقی در دنیا نیست، زیرا دنیا دار حركت جوهری و استكمال ذاتی و نفسی است، اما تكامل در دار آخرت به رفع حجابها و كدورتها و اعراض جسمانی است كه به وسیله فشار قبر بهوجود میآید».(100)
و نیز میفرمایند:
«در آخرت یا برزخ تا بخواهد یك خُلق از اخلاق نفسانی تغییر كند، هیهات است لذا از رسول خدا(ص) روایت است كه هر یك از اهل بهشت و جهنّم مخلّدند در آن به واسطه نیّات خود؛(101) چون باید در آن عالم، منشأ اخلاق رذیله زائل شود، ملكات به قدری با شدت و قوت ظهور میكنند كه زوال آن ممـكن نیست و اگر با فشارها و سختیها و آتشها زائل شود، قرنها طول میکشد. برعكسِ نشئه دنیا كه تغییرات خیلی زود واقع میشود.»(102)
کتاب «سیاحت غرب» از آیتالله آقانجفی قوچانی وجهی از موضوع سیر به سوی اهداف عالیه را با فشارهایی که باید انسان در برزخ تحمل کند، مطرح مینماید. این کتاب یک کتاب داستان نیست که براساس روایات تنظیم شده باشد، بلکه یک نوع مردن است و شهود آن عوالم که حقایقی است بیّن و استوار. ممکن است عزیزان نتوانند بعضی از حادثههایی را که در آن شهود برای آیتاللهآقانجفی پیش آمده تجزیه و تحلیل کنند. مثل اینکه در برزخ تلفن زنگ میزند؟ این نکات را باید به اهلش سپرد تا تفسیر کنند. شما توجه داشته باشید که ایشان از چه زاویهای دارند شهودات خود را طرح میکنند و چطور ضعف انسان در دنیا مانع سیر او در آن عالم میشود، و چطور فضایل اخلاقی و اعمال عبادی عامل سیر میباشند. شما هم بعضاً در خواب که صورت حقایقی غیبی به روحتان میرسد، آن حقایق برای شما به صورت چیزهایی جلوه میکند که روحتان با آنها مأنوس بوده است، و لذا پیام از راه غیب در قوهی واهمه کسی که برای تلفن چنین نقشی قائل است، به صورت تلفن ظاهر میشود، چون صورت مأنوس انسان در این رابطه تلفن بوده است. همچنانکه اگر بخواهند شما را در خواب تعلیم بدهند آن تعلیم به صورت استادی که شما او را میشناسید ظاهر میشود، و این به آن معنی نیست که آن استاد به خواب شما آمده و آن مطالب را به شما تعلیم داده، اینها تعالیم غیبیه است با صورتی که قوهی توهّم و خیال با آن مأنوس است. فردا میآیید و میگویید خواب دیدم که فلانی در خواب این مطالب را به من گفت. در حالی که عالم غیب و ملائکه الهی به شما آن مطالب را گفته، ولی آن معانی، در صورت کسی است که شما او را در این رابطه میشناسید. ممکن است همین حقیقت را به کس دیگری تعلیم بدهند امّا صورت آن تعالیم صورت استاد دیگری باشد که با او مأنوس است. به هر حال کتاب «سیاحت غرب» نمونهای است برای فهم چگونگی سیر در عالم برزخ آن هم در عالم برزخ نازله.
حضرت فرمودند: یاد مرگ و یاد مراحلی را که باید طی کنی و با آنها درگیر شوی زیاد در ذهن خود داشته باش. به عبارت دیگر بیشتر یاد حیاتِ بعد از این حیات دنیایی باش، با آن همه مراحل و مراتبی که دارد. تا افقهای آینده خود را ببینی، مثل کودکان نباش که تا یک ساعت بعدِ خود را هم نمیبینند و همواره در همین لحظه به سر میبرند. انسانهای بزرگ انسانهایی هستند که به افق های دورِ زندگی نظر دارند و تو نیز به اندازهای بزرگی که بتوانی افقهای متعالی زندگی را ببینی، افقهای بینهایت را. این نوع نگاه به زندگی اگر در همان ابتدای جوانی در معرض دید انسان قرار گیرد، انسانها هرگز توسط روزمرّگیهایی که مردم معمولی را بازی میدهد، بازی نمیخورند و جایگاه هر چیزی را در زندگی درست میشناسند، جای اسلام را در حدّ شغل خود نمیگیرند و یا جای انقلاب اسلامی را در عرض گوشت و نان نمیبینند، شهدا کوچکی دنیا و بزرگی قیامت را دیدند و متوجه پیامدهای بعد از مرگ بودند، لذا بهراحتی جای انقلاب اسلامی را تشخیص دادند و دیدند راحت میتوان برای آن جان داد، تا به بهترین نحو زندگی را طی کرده باشند، آنها ماوراء تبلیغات شوم دنیای کفر، بهراحتی میتوانستند حقانیت حضرت امام خمینی«ره» را ببینند. چون افقهای متعالی حیات خود را همواره مدّ نظر داشتند. برای همین نکته بود که زندگی دنیایی برایشان سنگین نبود که نتوانند رهایش کنند. اصلاً دنیا جایی از قلب آنها را پر نکرده بود. وقتی شعور آدم زیاد بشود افقگرا میشود. وقتی افقگرا شد سخنان امیرالمؤمنین(ع) را میفهمد، که میفرمایند آن افقهای بلند زندگی را ببین، زیاد به یاد مرگ باش تا بتوانی مافوق دنیا را ببینی و در آن عالم هماکنون زندگی کنی. إنشاءالله.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
جلسه بیست و هشتم - یاد مرگ
بسماللهالرحمنالرحیم
«یَا بُنَیَّ أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ وَ ذِكْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ وَ تُفْضِی بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَیْهِ حَتَّى یَأْتِیَكَ وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَكَ وَ لَا یَأْتِیَكَ بَغْتَةً فَیَبْهَرَكَ وَ إِیَّاكَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَى مِنْ إِخْلَادِ أَهْلِ الدُّنْیَا إِلَیْهَا وَ تَكَالُبِهِمْ عَلَیْهَا فَقَدْ نَبَّأَكَ اللَّهُ عَنْهَا وَ نَعَتْ هِیَ لَكَ عَنْ نَفْسِهَا وَ تَكَشَّفَتْ لَكَ عَنْ مَسَاوِیهَا فَإِنَّمَا أَهْلُهَا كِلَابٌ عَاوِیَةٌ وَ سِبَاعٌ ضَارِیَةٌ یَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ وَ یَأْكُلُ عَزِیزُهَا ذَلِیلَهَا وَ یَقْهَرُ كَبِیرُهَا صَغِیرَهَا نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ وَ أُخْرَى مُهْمَلَةٌ قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَهَا سُرُوحُ عَاهَةٍ بِوَادٍ وَعْثٍ . لَیْسَ لَهَا رَاعٍ یُقِیمُهَا وَ لَا مُسِیمٌ یُسِیمُهَا. سَلَكَتْ بِهِمُ الدُّنْیَا طَرِیقَ الْعَمَى، وَ أَخَذَتْ بِأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَى، فَتَاهُوا فِی حَیْرَتِهَا وَ غَرِقُوا فِی نِعْمَتِهَا وَ اتَّخَذُوهَا رَبّاً فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَ لَعِبُوا بِهَا وَ نَسُوا مَا وَرَاءَهَا»؛
فرزندم! فراوان به یاد مردن باش و یاد آنچه پس از مرگ با آن درگیر میشوی و آنچه پس از مردن روى بدان نمایى، تا چون بر تو در آید ساز خویش را آراسته باشى و كمر خود را بسته، و ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید، و مبادا فریفته شوى كه بینى دنیا داران به دنیا دل مى نهند، و بر سر دنیا بر یكدیگر مى جهند. چه خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا وصف خویش را با تو در میان نهاده و پرده از زشتیهایش برایت گشاده. همانا دنیا پرستان سگانند عوعو كنان، و درندگانند در پى صید دوان. برخى را برخى بد آید، و نیرومندشان ناتوان را طعمه خویش نماید، و بزرگشان بر خُرد دست چیرگى گشاید. دسته اى اشتران پایبند نهاده، و دسته اى دیگر رها و خِرَد خود را از دست داده، در كار خویش سرگردان، در چراگاه زیان، در بیابانى دشوار گذر روان، نه شبانى كه به كارشان رسد، نه چراننده اى كه به چراشان برد، دنیا به راه كورى شان راند و دیده هاشان را از چراغ هدایت بپوشاند. در بیراهگى اش سرگردان، و فروشده در نعمت آن. دنیا را پروردگار خود گرفته اند و دنیا با آنان به بازى پرداخته و آنان سرگرم بازى دنیا و آنچه را پس آن است فراموش ساخته.
همچنانکه مستحضرید؛ حضرت در مورد مرگ و توجه به معاد در وسعتی قابل توجه موضوع را گسترش میدهند زیرا بهواقع با معرفت صحیح نسبت به معاد، زندگی و مرگ معنای حقیقی خود را پیدا میکند. اگر میبینید یکی از دانشمندان میگوید: «زندگی هیچ ارزشی ندارد، اما هیچچیز هم ارزش زندگی را ندارد»(103) به جهت آن است که میتوان همین زندگی بیارزش را طوری به محتوا رساند که به ابدیتی وسیع و دوستداشتنی پیوند بخورد.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: فرزندم! بدان كه تو برای آخرت آفریده شدهای، نه برای دنیا. برای فنا آفریده شدهای نه برای بقاء. آفریده شدهای تا در دنیا بمیری نه برای اینكه در آن بمانی، و در منزلی قرار داری كه كندن در پی آن است، و در خانهای هستی كه جز مدت زمانی محدود نمیتوانی از آن استفاده كنی، تو در طریق آخرت و در معرض شكار مرگ هستی، مرگی كه فرار از آن در توان تو نیست. مواظب باش كه وقتی میمیری، آلوده به گناهی نباشی که بنا داشتهای از آن توبه کنی و حضور ناگهانی مرگ امكان تحقق آن را از تو بگیرد، که در آن صورت خود را به هلاكت انداختهای.
بعد از این كه مسائل فوق را متذکر شدند و ذهن انسان را متوجه این امر كردند تا بودنش در دنیا را درست تحلیل و تصور كند، آنوقت میفرمایند: «یَا بُنَیَّ أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ»؛ یاد مرگ را زیاد به قلب خود برسان و این كه ما برای مردن هستیم، نه برای ماندن. اینكه یاد مرگ جزء بینش ما بشود و روش ما در زندگی بر آن مبتنی گردد، احتیاج به برنامهریزی دارد تا عوامل غفلت از مرگ در زندگی شناسایی شود و بتوانیم دنیا را موقتی ببینیم و از طریق چنین بصیرتی منشأ كمالات بسیاری برای خود شویم. این كه حیات دنیایی فرصتی است موقت امر واضحی است، اما این که انسان بتواند در تمام مناسبات و تصمیمات خود آن را مدّ نظر قرار دهد، یک کار اساسی است.
وقتی انسان حیات دنیایی خود را موقتی ببیند، بسیاری از تصمیمگیریها، آرزوها و برنامهها، شكل خاصی به خود میگیرد. اینكه بر روی این نكته تاكید میشود، به جهت این است كه فرق زیادی است بین کسی كه حیات زمینی را موقت بداند و در امور شخصی بر اساس این حیات موقت برنامهریزی بكند، با كسی كه از نظر روانی حیات زمینی را ابدی بپندارد و با آمدن مرگ غافلگیر گردد و همهی برنامههایش به هم بریزد.